« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

92/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم



راه حل دوم:

مرحوم نائینی برای حل مشکله مطرح شده در اسم زمان می نویسد:

«و لكن يمكن ان يقال: انّ المقتل عبارة عن الزّمان الّذي وقع فيه القتل، و هو اليوم العاشر من المحرّم، و اليوم العاشر لم يوضع بإزاء خصوص ذلك اليوم المنحوس الّذي وقع فيه القتل، بل وضع لمعنى كلّي متكرّر في كلّ سنة، و كان ذلك اليوم الّذي وقع فيه القتل فردا من افراد ذلك المعنى العامّ المتجدّد في كلّ سنة، فالذّات في اسم الزّمان انّما هو ذلك المعنى العامّ، و هو باق حسب بقاء الحركة الفلكية، و قد انقضى عنه المبدأ الّذي هو عبارة عن القتل، فلا فرق بين الضّارب و بين المقتل، إذ كما انّ الذات في مثل الضّارب باقية و قد انقضى عنها الضّرب، فكذا الذّات في مثل المقتل الّذي هو عبارة عن اليوم العاشر من المحرّم باقية لتجدّد ذلك اليوم في كلّ سنة و قد انقضى عنها القتل، نعم لو كان الزّمان في اسم الزّمان موضوعا لخصوص تلك القطعة الخاصّة من الحركة الفلكيّة الّتي وقع فيها القتل، لكانت الذّات فيه متصرّمة، كتصرّم نفس المبدأ، إلاّ انّه لا موجب للحاظ الزّمان كذلك.» [1]

توضیح :

    1. مقتل عبارت است از زمانی که قتل در آن واقع می شود. این زمان روز دهم محرم است [پس عبارت است از زمان (ذات) + مبدء (قتل)]

    2. امّا مقتل برای روز دهم سال 61 هجری قمری وضع نشده است. بلکه برای روز دهم محرم هر سال وضع شده است. [پس مقتل = روز دهم محرم + مبدء و روشن است که هر سال این روز دهم محرم تکرار می شود]

    3. پس ذات اگر چه منصرم است ولی تکرار می شود.

حضرت امام بر محقق نائینی اشکال کرده اند:

«و هو لا يخلو من غرابة لأنّ اسم الزمان موضوع لكلّ زمان يكون وعاءَ الحدث، لا لكلّ زمان مطلقاً، و معلوم أنّ وعاءه هو الزمان الخارجيّ، و هو غير باقٍ، و الموجود في عام آخر مصداق لعنوان آخر مثل عاشر المحرّم، و هو موجود آخر و لو اعتباراً، فالكلّيّ القابل للصدق على الكثيرين ليس وعاءً للحدث، و ما هو وعاؤه هو الموجود الخارجي، و هو غير باق.» [2]

توضیح :

    1. از آنجا که اسم زمان وضع شده است برای زمانی که ظرف مبدء است و نه برای هر زمانی [یعنی مقتل وضع شده برای دهم محرم سال 61 و نه هر دهم محرمی]

    2. ظرف حصول مبدء (مقتل) یک زمان واحد است و تکرار نمی شود. و آنچه تکرار می شود، دهم محرم است (و نه مقتل) پس دهم محرم 61 با دهم محرم امسال، وجوداً با هم تفاوت دارند. اگرچه هر دو مصداق دهم محرم هستند ولی تنها اوّلی مصداق مقتل است.

    3. «و هو موجود آخر و لو اعتباراً» یعنی دهم محرم امسال، موجودی دیگر (غیر از دهم محرم سال 61) است امّا باید توجه داشت که زمان یک موجود واحد است و لذا اگر می گوییم «موجودی دیگر»، با توجه به اعتبارات بشر است. [حضرت امام این نکته را در حاشیه اشاره کرده اند:

«و إنّما قلنا: «اعتباراً» لأنّ الزمان هويّة متصلة إلى الأبد، و تقسيماته إلى الأيّام و الشهور اعتباريّة حسب احتياج البشر. منه عُفي عنه.» [3]

    4. پس آنچه کلی است و تکرار می شود «یوم العاشر من المحرم» است ولی این اسم زمان نیست و آنچه اسم زمان است، ظرف موجود خارجی منصرم (مقتل = زمان دهم محرم 61+ مبدء) است و قابل تکرار نیست.

ما می گوییم :

    1. تمام اختلاف مرحوم نائینی و حضرت امام در این است که:

مرحوم نائینی می فرماید موضوع له اسم زمان (مقتل، عاشورا) «دهم محرم + مبدء» است و لذا می فرماید دهم محرم تکرار می شود. در حالیکه حضرت امام می فرماید موضوع له اسم زمان (مقتل، عاشورا) «دهم محرم 61 (ذات زمان) + مبدء» است. و دهم محرم 61 قابل تکرار نیست.

راه حل سوم:

مرحوم آیت الله بروجردی به 2 راه حل اشاره دارند که در پی می خوانیم. ایشان راه حل اول را چنین مطرح می کنند:

«أقول: أولا: يمكن أن يقال: إن الألفاظ الدالة على زمن صدور الفعل، كالمقتل و المضرب، و نحوهما لم توضع لخصوص ظرف الزمان مستقلا، حتى تكون مشتركا لفظيا بين الزمان و المكان، بل وضعت هذه الألفاظ للدلالة على ظرف صدور الفعل زمانا كان أو مكانا، فتكون مشتركا معنويا بينهما، فيمكن النزاع فيها باعتبار كون بعض الأفراد من معانيها - و هو المكان - قارا بالذات، و بالجملة فليس الموضوع له في هذه الألفاظ أمرا سيالا بل الموضوع له فيها طبيعة لها أفراد بعضها سيال و بعضها غير سيال، فافهم.»[4]

توضیح :

    1. مقتل به صورت اشتراک لفظی برای اسم زمان و رسم مکان وضع نشده است بلکه موضوع له مقتل ـ مثلاً ـ ظرف صدور قتل (اعم از اینکه ظرف زمانی مدّ نظر باشد یا ظرف مکانی) است. پس مشترک معنوی بین اسم زمان و اسم مکان است.

    2. پس موضوع له در مقتل طبیعت ظرف صدور قتل است که برخی از افرادش سیال هستند و برخی غیر سیال. و در نتیجه نزاع معروف (هل المشتق وضع للمتلبس أو للاعم) در مقتل جاری است به اعتبار افراد غیر سیّال (اسم مکان)

این جواب در کلام مرحوم اصفهانی هم وارد شده است. ایشان می نویسد:

«نعم لو قلنا بأنّ المقتل و نحوه موضوع لوعاء القتل مثلا، دون ملاحظة خصوصيّة الزمان أو المكان، فعدم صدق على ما انقضى عنه في خصوص الزمان لا يوجب لغويّة النزاع، بخلاف ما إذا كان موضوعاً للزمان الأعمّ من المتلبّس و ما انقضى عنه فانّ البحث عن وضعه للأعمّ مع عدم المطابق إلاّ للأخص لغو. فتدبّر.»[5]

ایشان به عنوان مؤید می فرماید:

«و يؤيده أنّ المقتل و المضرب و غيرهما من الألفاظ المشتركة بين اسمي الزمان و المكان لها مفهوم واحد، و هو ما كان وعاء القتل أو الغروب مثلا، زمانا كان أو مكانا، و لا إباء لمفهوم من حيث هو مفهوم للشمول و العموم المتلبس و المنقضى عنه، و ان لم يكن له في خصوص الزمان إلاّ مصداق واحد.» [6]

مرحوم امام بر این راه حل اشکال کرده اند:

«و فيه: أنّه لا جامع ذاتيّ بين الزمان و المكان، و كذا بين وعائيّتهما للمبدإ، فإنّ الوقوع في كلٍّ على نحوٍ يباين الآخر، فلا بدّ من انتزاعِ جامع عرضيّ بينهما، كمفهوم الوعاء أو الظرف مثلاً، و الالتزامِ بوضعه له، مع أنّه خلاف المتبادر من أسماء الزمان و المكان ضرورة أنّه لا يفهم من لفظ المقتل مفهوم وعاء الحدث أو مفهوم ظرفه، بل لو كان الوعاء جامعاً ذاتيّاً بينهما - أيضا - لم يوضع اسمهما له لما ذكر.

فالظاهر أنّ أسماء الزمان و المكان مشتركة لفظاً، بل يختلج في الذهن أنّ الوعائيّة و الظرفيّة بالنسبة إلى الزمان ليست على نحو الحقيقة، بل أُطلقت عليه بدعوى كون الزمان كالمكان محيطاً بالزمانيّ إحاطة المكان بالتمكّن.»[7]

توضیح :

    1. بین زمان و مکان و هم چنین بین ظرفیت زمان و ظرفیت مکان، قدر جامع ذاتی نداریم. بلکه صرفاً می توانیم یک جامعی را از آنها انتزاع کنیم مثل «مفهوم ظرف» و لذا اگر بخواهیم موضوع له را جامع بین ظرفیت زمان و ظرفیت مکان در نظر بگیریم. باید موضوع له را همین مفهوم عرضی بدانیم.

    2. در حالیکه این مفهوم انتزاعی خلاف متبادر از اسم زمان و اسم مکان است چراکه متبادر از مقتل، مفهوم «ظرف قتل» نیست.

    3. و با توجه به همین تبادر می گوییم اگر که جامع ذاتی هم بین ظرفیت زمان و ظرفیت مکان یافت می شد، آن جامع، موضوع له نبود.

    4. پس اسم زمان و اسم مکان در مقتل، مشترک لفظی هستند.

    5. بلکه می توان گفت اصلاً ظرفیت زمان امری حقیقی نیست به این بیان که ذهن برای زمان یک نوع احاطه نسبت به شیء ـ همانند احاطه مکان ـ تصور کرده است و لذا برای زمان هم ظرفیت قرار داده است.

ما می گوییم :

    1. ما حصل فرمایش امام آن است که: گاه دو شیء با هم قدر جامع ذاتی دارند مثل زید و عمرو در انسانیت، یا زید و شجر در جسم نامی بودن که تمام ماهیت یا جزء ماهیت آنهاست.

ولی گاه دو شیء با هم قدر جامع ذاتی ندارند یعنی به تمام ذات با هم تفاوت دارند لکن به سبب عرضی قدر جامع پیدا می کنند مثل رنگ قرمز (کیف) و صد کیلو (کم) که در عرض بودن با هم شراکت دارند ولی چنانکه می دانیم عرضیت برای اعراض عرضی است. در قدر جامع های عرضی، نحوه وجود (و نه ماهیت) در دو شیء قدر جامع را پدید می آورد. در این صورت این نحوه وجود منشاء انتزاع مفهومی جامع می شود.

امّا این مفهوم جامع بین زمان قتل و مکان قتل چیست؟ اگر «ظرفیت برای قتل» مدّ نظر است ـ که مفهومی انتزاعی از نحوه وجود زمان قتل و نحوه وجود مکان قتل است ـ می گوییم این ظرفیت موضوع له نیست چراکه متبادر از مقتل، ظرف زمان قتل یا ظرف مکان قتل نیست.

أضف إلی ذلک:

اساساً «نحوه وجود زمان قتل»، ظرفیتی نسبت به قتل ندارد و اگر گاهی «ظرف زمان» گفته می شود، مجازاً اطلاق می شود.

پس: اشتراک در اسم زمان و اسم مکان، اشتراک لفظی است.

    2. امّا در این باره گفتنی است اطلاق ظرفیت بر زمان، مجازی نیست هر چند شاید به دقت عقلی غلط باشد، چراکه تسمیه های عرفی فرع فهم های عرفی است. ممکن است عرف به غلط چیزی را ظرف چیزی به حساب آورد ولی وقتی آن را ظرف به حساب آورد، می تواند همان را موضوع له قرار دهد.

امّا نکته مهم در پاسخ امام توجه به تبادر است:

به این معنی که امام مدعی می شوند تبادر از مقتل «ظرف زمانی قتل» است و نه «ظرف قتل»، (چراکه قطعاً ظرفیت در معنای مقتل مستتر است چون مقتل اگر به معنای «زمان قتل» است اضافه زمان به قتل، اضافیه ظرفیه است و لذا این مفهوم در این اضافه مستتر است)

    3. به نظر می رسد آنچه امام از مقتل، متبادر می دانند، با متفاهم عرفی سازگار است.

راه حل چهارم: راه حل دوم مرحوم بروجردی و راه حل مرحوم تهرانی:

ایشان می نویسد:

«و ثانيا: ان الزمان و إن كان من الأمور غير القارة، و لكنه أمر متصل، و إلا لزم تتالي الآنات، و قد ثبت في محله بطلانه، و الاتصال يساوق الوحدة و التشخص، فهو مع امتداده و تدرجه موجود وحداني، يمكن أن يتلبس بالمبدإ ثم يزول عنه فيصير من مصاديق المسألة.» [8]

توضیح :

    1. زمان اگر چه غیر قارّ است ولی یک شیء متصل است (و الا تتالی آنات، پی در پی بودن لحظه ها مطرح می شود که در جای خود ابطال شده است) و اتصال مساوق با وحدت و تشخص است.

    2. پس زمان یک شیء واحد است که گاه متلبس به مبدء است و گاه متلبس نیست (پس ذات ثابت است)

 


[1] . فوائدالأصول‌للنائيني، ج1، صفحه 90.
[2] . مناهج‌الوصول، ج1، صفحه 198.
[3] . مناهج‌الوصول، ج1، صفحه 198 / حاشیه.
[4] . نهایة الاصول، ج1 ص72.
[5] . نهايةالدراية، ج1، صفحه 118.
[6] . نهايةالدراية، ج1، صفحه 118.
[7] . مناهج الاصول، ج1 ص200.
[8] . نهایة الاصول، ج1 ص72.
logo