92/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال مرحوم بجنوردی بر محقق اصفهانی:
مرحوم بجنوردی می نویسد:
«و أنت تدري بأن مراده ان كان إبهام الماهية من حيث ذاتياتها، فهذا معنى غير معقول، لأن الذاتي لا يختلف و لا يتخلف، لأن اختلافه أيضا يرجع إلى تخلفه و تخلفه خلف. و لذلك قالوا أن إبهام الجنس بحسب الوجود لا بحسب الماهية مع أن الجنس ماهية ناقصة، فما ظنك بالماهية التامة النوعية؟ .... و أما ان كان مراده من الماهية المبهمة المفهوم الانتزاعي من أحد هذه المركبات التي صارت متعلقة للأوامر الشرعية، - و ذلك كأغلب العبادات - فالإبهام لا بد و ان يكون في منشأ الانتزاع، و الا فلا معنى الإبهام في المفهوم الانتزاعي مع معلومية منشأ الانتزاع. و معلوم أن منشأ الانتزاع أمور خارجية. و الإبهام فيها بمعنى قلة الاجزاء و كثرتها و خروج بعض الأشياء في حالة أو حين من الأحيان عنها، و دخول ذلك البعض في حالة أخرى أو حين آخر فيها لا يجتمع مع كونه جامعا، لأن معنى الجامع هو أن هذا الواحد يجمع المختلفات، و جمعه للمختلفات معناه وجوده مع الجميع. و المفروض أنه - بناء على ما ذكرنا - أن منشأ الانتزاع لذلك المفهوم الانتزاعي ليس الا أمور مختلفة من حيث القلة و الكثرة، و دخول شيء في حالة و خروجه بعينه في حالة أخرى، فليس هناك شيء واحد في البين حتى نسميه بالجامع.»[1]
توضیح :
1. اگر مراد مرحوم اصفهانی، ابهام در ذات ماهیت است، این غیر معقول است چراکه ابهام در ماهیت معنی ندارد و ذاتیات قابل تخلف و جایگزینی نیستند.
2. امّا اینکه گفته اند جنس مبهم است، مراد نقصان ماهیت و ابهام در وجود است و نه ابهام در ماهیت. و وقتی جنس دارای ماهیت ناقص نیست، نوع به طریق اولی ماهیت ناقص ندارد.
3. و اگر مراد ایشان از ماهیت مبهمه، مفهوم مبهم است (مفهومی که از نمازهای خارجی انتزاع می شود) این هم غلط است چراکه اگر منشأ انتزاع مبهم نباشد، مفهومی که از آن انتزاع می شود هم مبهم نخواهد بود. و چون منشأ انتزاع، امور خارجی معلوم است [و لذا مبهم نیست] معنی ندارد، مفهوم مبهم باشد.
4. اگر مراد از ابهام آن است که در برخی از نمازها، برخی از اجزاء داخل مفهوم هست و در برخی هم داخل در مفهوم نیست، این با قدر جامع بودن سازگار نیست.
ما می گوییم:
مراد مرحوم اصفهانی، مفهوم مبهم است. ابهام در مفهوم به معنای آن است که چیزی از آن فهمیده نمی شود. یا به عبارتی کُنه آن معلوم نیست حال گاه ابهام برای متکلم است و گاه برای شنونده و گاه برای هر دو.
از آنجا که محقق اصفهانی می فرماید: واضع، مفهوم مبهم را لحاظ کرده و برای آن وضع کرده است، پس معلوم می شود که از دیدگاه ایشان واضع هم مفهوم را نمی شناسد امّا ابهام آن به سبب آثار و نتایجش قابل ارتفاع است. این به خلاف قول مرحوم آخوند است که ظاهراً می فرمود واضع مفهوم را می شناسد ولی این مفهوم برای ما مبهم است مثل اینکه واضع لغت «فشار خون» این ماهیت و مفهوم را می شناسد ولی برای اکثریت شنوندگان و استعمال کنندگان، این مفهوم تنها از طریق آثارش قابل شناسایی است .
اشکال حضرت امام بر محقق اصفهانی:
«و فيه: أنّ الإبهام في نفس الذات لا يمكن إلاّ في الفرد المردّد و نحوه، فلا بدّ و أن تكون الصلاة شيئاً متحصّلاً في مقام ذاته تخلُّصاً عن كونها من قبيل الفرد المردّد، و يعرضها الإبهام باعتبار العوارض و الطوارئ، فحينئذٍ نسأل عن ذلك الجامع المعيّن هل هو من العناوين الخارجيّة أو من المقولات؟ و كلاهما فاسدان كما اعترف به، بل لا تنحلّ العقدة بما ذكره لو لم نقُلْ إنّه نحو مصادرة. و بالجملة: أنّ ماهيّة الصلاة تقال علي الافراد بالتواطؤ، فلا بدّ لها من جامع صادق عليها يكون في ذاته أمراً متعيِّناً و لو بالاعتبار، و يعرضه الإبهام بلحاظ الطوارئ.»[2]
توضیح :
1. ابهام در ذات راه ندارد. [یعنی ماهیات مبهم نمی باشند و مفاهیم هم مبهم نیستند و اگر به مفاهیم و ماهیات، مبهم می گوییم از این جهت است که مصادیق آنها معلوم نیستند و الا نفس ماهیات نمی توانند مبهم باشند.]
2. جز در فرد مردد که آنجا ابهام در ذات راه دارد [ما می گوییم: در اینجا هم آن فردی که در خارج است، ذاتش معین است و اگر برای ما مردد است بین انسان یا فرس، تردید در انطباق است و نه در مفهوم. و حتی مفهوم «احدهما» هم مفهومی معیّن و غیر مبهم است و آنچه نامعلوم است، مصداق خارجی است]
3. پس باید صلوة برای معنایی روشن وضع شده باشد که گاه چهار رکعتی می شود و گاه دو رکعتی (عوارض و طواری). حال آن جامع چیست؟
جمع بندی فرمایش مرحوم اصفهانی
1. از دیدگاه ایشان موضوع له صلوة، مفهومی است که می دانیم هست و نمی دانیم چیست امّا لوازمی که دارد، آن را معرّفی کرده و می شناساند. و لذاست که اشکال بر مرحوم اصفهانی وارد شود که «عرف از لفظ صلوة، معنا و مفهومی را درک می کند در حالیکه با این تقریر باید بگوییم اصلاً معنای لفظ صلوة معلوم نیست».
2. امّا نکته مهم آن است که چه تفاوتی بین کلام ایشان با آن چیزی است که ما از کلام مرحوم آخوند استفاده کردیم؟ به نظر می رسد اولین تفاوت به قسمتی بر می گردد که ایشان «آن چیزی که موضوع له صلوة است» را «من الأمور المؤتلفة من عدّة أمور» بر می شمارد به عبارت دیگر از دیدگاه مرحوم آخوند جامع صحیحی (یعنی موضوع له صلوة مثلاً) امری بسیط بود در حالیکه از منظر محقق اصفهانی، این جامع، مرکب از عده امور است.
اللهم إلا أن یقال: مراد اصفهانی آن است که مصادیق آن جامع، مرکب از عدّه امور هستند و الا خودش امری بسیط است.
3. و دومین تفاوت به این بر می گردد که از دیدگاه مرحوم آخوند موضوع له صلوة، مفهوم غیر قابل شناسایی است (حداقل ظاهر برداشت محشین ایشان چنین است) در حالیکه از دیدگاه ایشان، آن مفهوم اگرچه فی حدّ نفسه قابل شناسایی نیست و مبهم است ولی به سبب شناختن آثارش، می توان آن را هم فی الجمله شناخت.
4. و سومین تفاوت آن است که از دیدگاه مرحوم آخوند واضع، معنا و مفهوم را می شناسد و تنها برای ما این معنا مبهم است. ولی از دیدگاه مرحوم اصفهانی، برای واضع هم این معنا و مفهوم، مبهم هستند.
جمع بندی مبنای مرحوم آخوند و مرحوم اصفهانی:
1. اگر از دو قول مرحوم آخوند و مرحوم اصفهانی، چنین جمع بندی ارائه دهیم:«جامع امری بسیط است که فی حد نفسه قابل شناسایی نیست ولی با شناختن آثارش می توان به وجود آن پی برد و آن را فی الجمله شناخت در حالیکه برای واضع این مفهوم، معلوم و معین بوده است»، می توانیم ثبوتاً به چنین امری ملتزم شویم.
سه) مبنای مرحوم عراقی:
مرحوم عراقی هم تلاش کرده اند که جامعی را بنابر صحیح ارائه کنند.[3] آنچه ایشان فرموده اند بنابر مبنای ایشان در بحث وجود سعی است که در جای خود آن را رد کرده ایم. حضرت امام نیز به شدت بر این سخن تاخته اند و آن را رد کرده اند.[4]