91/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
ما می گوییم:
1. شیءشرطماهیت مأمور بهفرد مأمور بهباعث نقصانباعث مزیتفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانعدمیجزءوجودیشرطفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانمطلوب نفسیواجب در واجبمستحب در واجبمستحب در مستحبجزءشیءشرطماهیت مأمور بهفرد مأمور بهباعث نقصانباعث مزیتفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانعدمیجزءوجودیشرطفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانمطلوب نفسیواجب در واجبمستحب در واجبمستحب در مستحبجزءتصویر بحث مرحوم آخوند چنین است:
2. تروک صوم [ترک اکل، ترک شرب و ... که جزء مأمور به (صوم) هستند]، را می توان به عنوان امور عدمی که جزء ماهیت مأمور به هستند مثال آورد.
3. امور عدمی که شرط مأمور به باشند همان ها هستند که از وجود آنها تعبیر به مانع می شود مثلاً اگر بگوییم "ترک لبس ما لا یؤکل لحمه" شرط است، می توانیم هم چنان بگوییم "لبس ما لا یؤکل لحمه" مانع است.
اشکالات حضرت امام بر مرحوم آخوند:
الف) حضرت امام می نویسند:
«لا إشكال في إمكان دخل شيء وجوديّ - تارةً بنحو الشرطيّة، و أُخرى بنحو الشرطيّة - في ماهيّة المأمور به، و أمّا الشيء العدميّ فلا يمكن إلاّ أن يرجع إلى دخالة شيء وجوديّ، و إلاّ فالعدم بما هو لا تأثير فيه بوجه.»[1]
توضیح :
1. شکی نیست که شیء وجودی می تواند شرط یا جزء ماهیت مأمور به باشد.
2. امّا ممکن نیست که «شیء عدمی» جزء یا شرط ماهیت مأمور به باشد، مگر اینکه آن شیء عدمی به یک شیء وجودی باز گردد. چراکه «عدم بما هو عدم» تأثیری ندارد.
ما می گوییم:
برای تبیین فرمایش امام لازم است به نحوه شرطیت و جزئیت امور عدمی در مأمور به توجه کنیم.
«ماهیت اعتباری» متشکل از یک سری امور وجودی است که اجزاء آن هستند ولی این اجزاء گاهی مقیّداً به یک امر دیگر لحاظ می شوند مثلاً می گوییم:
«سجده و رکوع و ... در حالیکه مقیّد به طهارت است» صلوة هستند. حال آیا می توانیم در این ماهیت اعتباری، امری عدمی را لحاظ کنیم؟
حضرت امام می فرمایند: «امور عدمی» اگر به عنوان جزء یا شرط ماهیت اعتباری لحاظ شدند، لاجرم به یک امر وجودی باز می گردند.
در اینکه مراد امام چیست، دو تقریر می توان ارائه کرد:
نخست)
«تقید به عدم لبس ما لا یؤکل لحمه» در صلوة، و «جزئیت عدم اکل» در صوم، در حقیقت مانعیت لبس ما لا یؤکل لحمه (نسبت به صلوة) و اکل (نسبت به صوم) است.»
طبق این تقریر: از دیدگاه امام، «جزء عدمی» و «شرط عدمی» نداریم بلکه اگر گاهی چنین تعبیری به کار می بریم، مرادمان آن است که «وجود آن شیء» مانع است. مثلاً: اگر می گوییم «عدم اکل» جزء صوم است در حقیقت اکل مانع صوم است و اگر می گوییم «عدم خنده» شرط صلوة است، در حقیقت خنده مانع صلوة است.
البته این فرمایش نمی گوید که در مقام بیان و اثبات حکم، شارع نمی تواند «عدم شیء خاصی» را جزء یا شرط بداند بلکه امام می فرمایند حتی اگر هم چنین بیان شود، بازگشت کلام به مانعیّت آن شیء در حاقّ واقع است.
در این باره گفتنی است:
دخالت جزء عدمی در ماهیت تصور ندارد و حق در این جا با امام است چراکه ما وقتی ده جزء را کنار هم می گذاریم، هزاران جزء دیگر هست که در این مجموعه نیست و نبودن آنها تأثیری در ماهیت اعتباری ندارد. ولی دخالت «شرط عدمی» امری معقول است و این همان «به شرط لا» می باشد که در اعتبارات ماهیت دخیل است. مثلاً می گوییم «الف و ب و ج» ماهیت اعتباری هستند به شرط اینکه «د» نباشد، یا به شرط اینکه «مقید به دال» نباشند. پس این تقریر از کلام امام، تنها «جزء عدمی» را منتفی می کند و هیچ اشکالی بر شرط عدمی که همان مانع است وارد نمی کند.
دوّم)
تقریر دوّم از کلام امام آن است که بگوییم ما وقتی «الف + ب + ج» را ماهیت اعتباری لحاظ می کنیم. گاهی یک صفت وجودی را در آنها لحاظ می کنیم. مثلاً می گوییم به شرطی که به هم چسبیده باشند. (در صلوة می گوییم به شرطی که موالات بین اجزاء باشد) حال گاه این صفت وجودی را به نحوعدمی لحاظ می کنیم مثلاً می گوییم به شرط اینکه از هم فاصله نداشته باشند. در اینجا شرط حقیقی موالات است ولی می توان آن را به صورت «شرطیت عدم فاصله» و یا«مانعیت فاصله» هم نام نهاد. حال همه شروط عدمی، در حقیقت از یک شرط وجودی حکایت می کنند. مثلاً عدم اکل حکایت از کفّ نفس می کند.
نکته حائز اهمیت آن است که گاه «عدم یک شیء» (مثل عدم تکلم) حکایت از چیزی می کند که آن شیء در متفاهم عرفی، دارای عنوان نیست و به نوعی نا معلوم است پس در حقیقت تکلم مانع نیست، عدم تکلم هم شرط نیست بلکه آن شرط وجودی که در صلوة لازم است (و لو ما نام آن را نمی دانیم) چیزی است که ملازم با عدم تکلّم است.
و این تقریر از کلام امام، از اشکالات پیش گفته، مبرّی است.
ب) حضرت امام هم چنین بر تصویر جزء و شرط فرد در تقابل جزء و شرط ماهیت در ماهیات اعتباریه اشکال کرده اند، ایشان می نویسند:
«إنّما الكلام في تصوير جزء الفرد و شرطه في المركّبات الاعتباريّة كتصويرهما في الماهيّات الحقيقيّة و المركّبات التحليليّة، فإنّ الماهيّات الحقيقيّة لمّا وجدت بالوجود و تشخّصت به، تتّحد معها جميع لوازم الماهيّة و عوارضها و عوارض الوجود، فإنّ حقيقة الوجود [تدور] مدار الوحدة و جمع الكثرات بنحو الوحدة و البساطة مع عدم انثلام وحدتها، فالفرد الخارجيّ بجميع خصوصيّاته عين الماهيّة وجوداً، فصحّ فيها تصوُّر مقوّمات الماهيّة و أجزاء الفرد.
و أمّا الماهيّات الاعتباريّة لمّا كانت غير متحقّقة في الخارج حقيقة، بل التحقّق للأجزاء، و مجموع الاجزاء ليس له وجود إلاّ اعتباراً، فتصوُّر علل القوام فيها لا مانع منه.
و أمّا تصوير جزء الفرد فقد يُستشكل فيه: بأنّ كلّ ما وجد في الخارج غير أجزاء الماهيّة يكون موجوداً بحياله، و له تشخُّص خاصّ به غير بقيّة الاجزاء، فلا يكون لماهيّة المركّب وجود حقيقيّ يجمع الكثرات، فلا يتصوّر فيها جزء الفرد في قبال الجزء المقوّم للماهيّة، و لو اعتبر مجموعها باعتبارٍ على حِدَة يكون ماهيّة اعتباريّة أُخرى، و يكون المصداق الخارجيّ - أي مجموع الاجزاء - مصداقاً لتلك الماهيّة، و الاجزاء بلا هذه الزيادة مصداقاً للماهيّة الأُولى، فلا يصير المجموع مع الزيادة فرداً للمجموع بغيرها»[2]
توضیح :
1. ماهیات حقیقی وقتی در خارج موجود می شوند، علاوه بر آن ماهیت، عوارضی هم برای آن وجود موجود می شود. مثلاً وقتی زید در خارج موجود می شود، علاوه بر اینکه وجود او، وجود انسان است، وجود عوارض مشخصه او هم می باشد چراکه وجود، واحد است و در عین وحدت، هم وجود جوهری و هم وجودات عرضی در آن جمع هستند. [وجود لغیره عرض، عین وجود فی نفسه اوست].
2. امّا در ماهیات اعتباری، چیزی در خارج غیر از تحقق اجزاء نداریم [به عبارت دیگر ماهیات حقیقی معقول اولی هستند و در خارج تحققی مربوط به خود دارند که البته عین تحقق افراد است ولی ماهیات اعتباری، اصلاً تحققی در خارج ندارند.]
3. بلکه آنچه در عالم خارج وجود و تحقق دارد، اجزاء هستند و بس و «مجموع اجزاء» هم جز یک امر اعتباری چیز دیگری نیست.
4. [حال که دانستیم در ماهیات حقیقی، یک ماهیت داریم که موجود است به وجود فردش و لذا هرچه عرض است برای فرد، عرض است برای فرد و مصداق ماهیت حقیقی، می گوییم:]
5. وقتی از کنار هم قرار گرفتن ده جزء ـ مثلاً ـ ما یک امر اعتباری را جعل می کنیم، می توانیم بگوییم هر یک از آن ده جزء، علّت قوام ماهیت اعتباری است و می توانیم هر وقت ده جزء با هم در خارج موجود شدند، بگوییم این ده جزء، فرد ماهیت اعتباری هستند ولی اگر ده جزء به همراه جزء یازدهم با هم موجود شدند، دیگر آن جزء یازدهم، جزء فرد ماهیت اعتباری نیست (چراکه آن فرد، فرد حقیقی نیست)
6. و اگر کسی یازده جزء را به عنوان ماهیت اعتباری، لحاظ کرد، در این صورت همه یازده جزء اجزاء ماهیت دیگری می شوند و دیگر جزء یازدهم جزئی نیست که بگوییم جزء فرد است و جزء ماهیت ده جزئی نیست.
ما می گوییم:
حضرت امام با توجه به مبنای خویش در بحث صحیح و اعم، تلاش دارند که جزء فرد را روی مبنای خودشان تصویر کنند که إنشاء الله آن را پس از تبیین نظر ایشان مطرح خواهیم کرد.