« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع بندی مقدمه 7:

    1. بحث در این مقدمه در آن بود که چه چیزی داخل محل نزاع هست و چه چیزی داخل محل نزاع نیست. ظاهراً ملاک خروج از محل نزاع آن است که همه کسانی که در نزاع سخن می گویند، چیزی را از محل نزاع خارج بدانند. و لذا اگر کسی چیزی را محال بداند (مثل مرحوم نائینی که ورود برخی از شرائط را به مقام تسمیه محال می دانست) ولی دیگری محال نداند، باز در محل نزاع وارد است.

پس تنها آن چیزهایی از محل نزاع خارج هستند که همه قبول داشته باشند داخل در مسمّی نیست. و چون چنین است، مبنای امام خمینی که همه اجزاء و شرائط را داخل در محل نزاع می دانستند، قابل قبول است.

    2. پس اینکه امثال مرحوم نائینی می فرمایند شرائط خاصی از محل نزاع خارج هستند (در حالیکه می دانند که برخی دیگر این شرائط را در مسمّی دخیل می دانند)، تعبیر درستی نیست. چراکه آنچه ایشان به عنوان دلیل بر «خروج شرائط خاص از مسمّی» اقامه می کنند، صرفاً یک دلیل بر خروج برخی از شرائط از مسمّی است و در عداد دلیل های دیگری که ممکن است بر خروج دسته ای دیگر از شرائط اقامه شود.

مقدمه 8:

نکته 1: در بحث صحیح و اعم، ما از مقام تسمیه بحث می کنیم یعنی بحث می کنیم که صلوة برای چه چیزی وضع شده است. مهم ترین سؤال در این مقام آن است که آیا صلوة وضع شده است برای ده جزء ـ مثلاً ـ و یا برای «ده جزء در حالیکه شرائط پنج گانه» را دارند. یعنی آیا «رکوع + سجده + ...» صلوة هستند و یا «رکوع + سجده + ... در حالیکه همراه با طهارت و مستقبلاً إلی القبله ...» باشند.

نکته مهم آن است که دخالت شرائط در تسمیه، به این نحوه است که «تقید اجزاء به آنها»، جزء مسمّی می شود.

پس در مقام تسمیه سخن از «اجزاء مسمّای صلوة» مطرح می شود. این اجزاء مسمّی عبارتند از اجزاء صلوة و شرائط صلوة. به عبارت دیگر آنچه شرائط ماهیت صلوة است، اگر بخواهد در مسمّای صلوة وارد شود به این نحوه است که «تقید به آن» جزء مسمّی می شود.

نکته 2: باید توجه داشت که اگر مأمور به همان مسمّی باشد «استعمال مأمور به» حقیقی است ولی اگر مسمّای صلوة «رکوع + سجود» است ولی مأمور به «فقط رکوع» باشد طبیعتاً لفظ در مأمور به، در غیر ما وضع له استعمال شده و مجاز است. هم چنین باید توجه داشت که سخن ما در بحث صحیح و اعم، درباره مسمّای صلوة ـ مثلاً ـ است و نه در مأمور به، پس رابطه مسمّی و مأمور به در حقیقت رابطه موضوع له و مستعمل فیه است.

ولی اگر درباره اجزاء و شرائط مأمور به صحبت می کنیم، باید توجه داشته باشیم که گاه مراد ما طبیعتی است که مأمور به است. در این صورت هر جزء و شرطی که در مأمور به دخیل است، به شرطی که استعمال حقیقی باشد، در مسمّی هم دخیل است چراکه مسمی همان مأمور به است (علی نحو تطابق مقام وضع و مقام استعمال) ولی گاه مراد ما شخص مأمور به خارجی است (مصداق مأمور به) در این صورت آنچه در مأمور به دخیل است. ارتباطی با مسمّی ندارد. در این باره بیشتر صحبت می کنیم.

حال با توجه به آنچه گفتیم این سوال مطرح است که «اجزاء و شرائط» چند دسته اند؟

مرحوم آخوند به پنج نوع جزء یا شرط اشاره می کنند:

«إنّ دخل شي‌ء وجودي أو عدمي في المأمور به. تارة بأن يكون داخلا فيما يأتلف منه و من غيره و جعل جملته متعلقا للأمر فيكون جزءا له و داخلا في قوامه. و أخرى بأن يكون خارجا عنه لكنه كان مما لا يحصل الخصوصية المأخوذة فيه بدونه كما إذا أخذ شي‌ء مسبوقا أو ملحوقا به أو مقارنا له متعلقا للأمر فيكون من مقدماته لا مقوماته. و ثالثة بأن يكون مما يتشخص به المأمور به بحيث يصدق على المتشخص به عنوانه و ربما يحصل له بسببه مزية أو نقيصة و دخل هذا فيه أيضا طورا بنحو الشطرية و أخرى بنحو الشرطية»[1]

توضیح :

    1. هر چیزی که وجودی باشد یا عدمی، به پنج نحوه در مأمور به دخیل است.

    2. نحوه اوّل: جزء طبیعت مأمور به: اگر طبیعت مأمور به، از آن شیء و اشیاء دیگر تألیف یافته باشد و امر به مجموعه آن ها تعلق گرفته باشد. [مثال: رکوع برای صلوة]

    3. نحوه دوّم: شرط طبیعت مأمور به:

اگر آن شیء از طبیعت مأمور به خارج باشد ولی خصوصیتی در مأمور به، بدون آن شیء حاصل نمی شود. [یعنی خود آن شیء داخل در طبیعت نیست ولی تقید به آن، داخل در طبیعت مأمور به هست مثال: وضوء و غسل]

    4. این نحوه به 3 قسم شرط مقارن [مثال: استقبال قبله]، شرط متقدم [مثال: وضو] و شرط متأخر [مثال: غسل زن مستحاضه در شب بعد برای صوم] تقسیم می شود.

    5. نحوه سوم: جزء فرد مأمور به:

وقتی شما طبیعت (صلوة) را در خارج ایجاد می کنید، در آنچه ایجاد می کنید، چیزهایی را غیر از آنچه مربوط به ماهیت است، داخل می کنید. این اجزاء گاه باعث مزیّت می شود [مثال: تکرار بعضی از اذکار] و گاه باعث منقصت می شود [مثال: تکرار دو سوره در یک رکعت]

    6. نحوه چهارم: شرط فرد مأمور به:

آن فردی از صلوة که پدید می آید، شرائطی دارد که گاه موجب مزیت می شود [مثال: نماز در مسجد] و گاه موجب منقصت می شود [مثال: نماز در حمام]

مرحوم آخوند سپس به قسم پنجم اشاره کرده و می نویسند:

«ثم إنه ربما يكون الشي‌ء مما يندب إليه فيه بلا دخل له أصلا لا شطرا و لا شرطا في حقيقته و لا في خصوصيته و تشخصه بل له دخل ظرفا في مطلوبيته بحيث لا يكون مطلوبا إلا إذا وقع في أثنائه فيكون مطلوبا نفسيا في واجب أو مستحب‌»[2]

توضیح :

    1. گاهی چیزی هست که نه جزء و شرط فرد است و نه جزء و شرط ماهیت.

    2. بلکه صلوة ظرف است برای مطلوبیت آنها [در این صورت تعدّد مطلوب است به خلاف فروض 4 گانه قبل] یعنی آنها مطلوب جدیدی برای شارع هستند ولی محلّ آنها، نماز است.

    3. پس اینگونه اشیاء، خود مطلوب نفسی هستند که در مطلوب دیگری واقع می شوند.

    4. و اینها خود 3 صورت دارند: واجب در واجب [مثال: احرام در حج]، مستحب در واجب [مثال: قنوت در نماز واجب] و مستحب در مستحب [قنوت در نماز مستحبی].

 

***

 

ما می گوییم:

    1. شیءشرطماهیت مأمور بهفرد مأمور بهباعث نقصانباعث مزیتفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانعدمیجزءوجودیشرطفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانمطلوب نفسیواجب در واجبمستحب در واجبمستحب در مستحبجزءشیءشرطماهیت مأمور بهفرد مأمور بهباعث نقصانباعث مزیتفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانعدمیجزءوجودیشرطفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانفرد مأمور بهباعث مزیتماهیت مأمور بهباعث نقصانمطلوب نفسیواجب در واجبمستحب در واجبمستحب در مستحبجزءتصویر بحث مرحوم آخوند چنین است:

 

    2. تروک صوم [ترک اکل، ترک شرب و ... که جزء مأمور به (صوم) هستند]، را می توان به عنوان امور عدمی که جزء ماهیت مأمور به هستند مثال آورد.

    3. امور عدمی که شرط مأمور به باشند همان ها هستند که از وجود آنها تعبیر به مانع می شود مثلاً اگر بگوییم "ترک لبس ما لا یؤکل لحمه" شرط است، می توانیم هم چنان بگوییم "لبس ما لا یؤکل لحمه" مانع است.

 


[1] . كفايةالأصول، صفحه 34.
[2] . همان.
logo