« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

جمع بندی علامیت صحت حمل:

صحت حمل و عدم صحت سلب نه در حمل اولی و نه در حمل شایع علامت حقیقت نیست.

2 نکته:

نکته اوّل) مرحوم محقق داماد ـ علی ما فی تقریرات آیت الله طاهری و علی ما بیّنه سیدنا الاستاذ و نجله الامجد ـ با اینکه علامیت صحت حمل را نمی پذیرند ولی آن را فی الجمله دارای اثر می دانند. ایشان می نویسد:

«و الذی یمکن أن یقال: أن صحة الحمل و عدم صحة السلب إنّما یکون دلیلاً علی توسعة المفهوم الحقیقی بعد العلم بأصل المفهوم فی الجملة، فإذا علم أنّ مفهوم الماء هذا الموجود الخارجی فشک فی بعض موارده أنّه من مصادیق ذلک المفهوم أو لا، یرجع إلی صحة السلب و عدمها و هکذا فی الحمل الاولی بعد حمله علی مفهوم مفصل یعلم منه دائرة المفهوم سعة و ضیقاً»[1]

توضیح:

    1. گاهی اصل معنا و مفهوم را می دانیم ولی در توسعه و ضیق آن مفهوم شک داریم [مثلاً می دانیم صعید برای «معنای أرض» وضع شده ولی نمی دانیم که آیا مطلق وجه الأرض موضوع له است یا تراب خالص]

    2. در این موارد به صحت سلب و عدم صحت سلب رجوع می کنیم.

    3. به این نحوه که اگر توانستیم بگوییم «مطلق الأرض صعید» می گوییم معنای صعید، توسعه دارد.

    4. این در محدوده حمل شایع است اما در محدوده حمل اوّلی:

    5. اگر توانستیم بگوییم «الحیوان الناطق انسان» در جایی که اصل معنای انسان را می دانیم ولی سعه و ضیق آن را نمی دانیم] می فهمیم «مفهوم انسان» و «مفهوم حیوان ناطق» از حیث سعه و ضیق یکی هستند، پس هر که «حیوان ناطق» است، «انسان» هم هست.

ما می گوییم :

    1. با توجه به اشکال سوم و چهارم که از ناحیه امام خمینی مطرح شده بود می توان این مطلب را رد کرد چراکه گفتیم:

    2. حکم به صحت حمل متوقف بر علم تفصیلی به معنای موضوع و محمول است و لذا قبل از حمل باید از توسعه و ضیق معنای الفاظ مطلع باشیم و الا نمی توانیم حکم به صحت حمل های مذکور کنیم.

نکته دوم) حضرت امام در مناهج الوصول، مطلبی فرموده اند که ظاهراً مربوط به مرحوم بروجردی است و سپس از آن جواب می دهند. ایشان می نویسند:

«و قد يقال: إنّ العلامة في المقام إنّما هي صحّة السلب و عدمها، لا بمعنى صحّة سلب اللفظ بما له من المعنى، بل المراد صحّة سلب المعنى عن اللفظ بما هو لفظ و عدمها، فإنّ اللفظ لمّا كان فانياً في المعنى و صار وجوداً لفظيّاً له تنفر الطباع عن سلبه عنه، بل تراه كسلب الشي‌ء عن نفسه، و لا تنفر عن سلبه عن غير معناه»[2]

توضیح:

    1. علامت حقیقت، عدم صحت سلب معنی از لفظ بما له من المعنی نیست. [به اینکه بگوییم «معنای انسان، معنای حیوان ناطق نیست» غلط است] بلکه آنچه علامت حقیقت است، سلب معنی از لفظ بما هو لفظ است [به اینکه بگوییم «لفظ انسان معنای حیوان ناطق نیست» غلط است.]

    2. چراکه لفظ وجود لفظی معنی و فانی در معنا است و لذا سلب معنا از لفظ بما هو لفظ، مثل سلب الشی ء عن نفسه است و از چنین چیزی طبع آدمی تنفر دارد در حالیکه اگر بگوییم: «لفظ انسان معنی شجر نیست» طبع آدمی از آن تنفر ندارد.

همین مطلب در «نهایة الاصول»[3] که تقریرات کلام مرحوم بروجردی و همچنین در «الحجة فی الفقه»[4] که تقریرات دیگری زا کلام ایشان است مطرح شده است.

امام از این مطلب جواب می دهند:

«و أنت خبير بما فيه من الخلط فإنّ اللفظ بما أنّه لفظ يصحّ سلبه عن معناه، و ما لا يصحّ سلبه عنه و ينفر الطبع منه هو اللفظ بما هو مرآة المعنى أي بما له من المعنى، فعاد المحذور السابق»[5]

توضیح:

    1. ایشان خلط کرده اند.

    2. لفظ بما هو لفظ را می توان در معنی سلب کرد بالبداهه. چراکه آنچه وجود لفظی معنی می باشد و فانی در معنی شده است، لفظ بما هو لفظ نیست، بلکه لفظ بما له من المعنی است پس:

    3. آنچه را نمی توان از معنی سلب کرد، لفظ بما له من المعنی است.

    4. و لذا اشکال اصلی باقی است که: اگر شما معنای لفظ را نمی دانید، چگونه حکم به صحّت یا عدم صحت سلب می کنید.

ج) اطراد

سومین علامتی که برای شناخت حقیقت مورد اشاره اصولیون واقع شده است، عبارت است از اطراد. اما اطراد به چه معنی است؟

    1. اولین تقریر از اطراد:

مرحوم میرزا ابی الحسن مشکینی ـ در حاشیه کفایه ـ اطراد را چنین معنی کرده است:

«المراد من الاطّراد: أنّه إذا أطلق اللفظ على شي‌ء باعتبار معنى - كإطلاق العالم على «زيد» باعتبار كونه واجدا لمبدإ العلم - صحّ إطلاقه على كلّ ما كان واجدا له من المصاديق. و من عدمه: ان لا يصحّ كذلك، كما في مثل: «الأسد» فإنّه يصحّ إطلاقه على الرّجل الشجاع الكامل في الشجاعة بعلاقة الشباهة«»، و لا يصحّ إطلاقه على كلّ رجل شبيه به، كما إذا كان شبيها له في البخر، و في الشجاعة الضعيفة. إذا عرفت ذلك فاعلم أنّ الأقوال في المقام أربعة على ما حكي: أحدها: ما هو المنسوب إلى المشهور من كون الاطّراد علامة الحقيقة، و عدمه علامة للمجاز. الثاني: أنّه ليس واحد منهما علامة، كما هو مختار المتن. الثالث: أنّ الأوّل علامة دون الثاني. الرابع: عكسه. »[6]

توضیح:

    1. اطراد یعنی اگر لفظی را به سبب وجود معنایی بر چیزی اطلاق کردیم (مثلا لفظ عالم را اگر بر زید اطلاق می کنیم به سبب آن است که زید دارای «علم» است)، بتوانیم این لفظ را بر هر چه دارای آن معنا هست اطلاق کنیم ( بتوانیم به هرکس که دارای علم است بگوییم عالم)

    2. و عدم اطراد یعنی نتوانیم آن لفظ را در هر جا که آن معنی وجود دارد، اطلاق کنیم (مثلا: اگر به رجل شجاع می گوییم أسد ـ چون با اسد شباهت دارد ـ نمی توانیم به هر رجلی بگوییم اسد و لو اینکه آن مرد که شجاعت ندارد در بَخَر (بوی بد دهان) به أسد شبیه باشد.

    3. در این باره 4 قول است:

الف) مشهور: اطراد علامت حقیقت است و عدم اطراد علامت مجاز.[7]

ب) آخوند: هیچ کدام علامت نیستند.

ج) سید عمید الدین و علامه حلی در ظاهر تهذیب الوصول[8] : اطراد علامت حقیقت است ولی عدم اطراد علامت مجاز نیست.

د) آمدی[9] ، حاجبی، عضدی[10] ، شیخ بهایی[11] ، علامه حلّی در ظاهر نهایة الوصول[12] : اطراد علامت حقیقت نیست ولی عدم اطراد علامت مجاز است.

این تقریر در کلام مرحوم بجنوردی مورد اشاره قرار گرفته است:

« و المراد من الاطراد أن يكون اللفظ المستعمل في فرد - باعتبار كونه مصداقا لكلي - جائز الاستعمال في كل ما هو فرد لذلك الكلي، مثلا لفظ الإنسان يستعمل في زيد باعتبار كونه مصداقا للحيوان الناطق، و هذا المعنى مطرد بهذا الاعتبار في جميع الموارد، أي يجوز استعمال لفظ الإنسان في كل ما هو مصداق للحيوان الناطق باعتبار أنه فرد له، فيستكشف من هذا الاطراد و عدم التخلف - و لو في مورد واحد - أن بين اللفظ و ذلك المعنى الكلي علاقة و ارتباط تكون تلك العلاقة و الارتباط علة لعدم التخلف و لا تحصل تلك العلاقة إلا بالوضع. و هذا بخلاف المجاز، فان استعمال لفظة (أسد) في زيد الشجاع مثلا باعتبار المشابهة في الشجاعة مع المعنى الحقيقي. و ليس استعمال هذه اللفظة في كل ماله مشابهة مع المعنى الحقيقي بمطرد، لأننا نرى أن من يشبه الحيوان المفترس في البخر لا يجوز إطلاق لفظة (أسد) عليه، فمن هذا نستكشف ان لفظة (أسد) مثلا لم توضع لكل ما يشبه الحيوان المفترس، و الا كان الاستعمال مطردا في جميع ما يشبهه‌»[13]

ما می گوییم :

    1. طبق این تقریر برای استفاده از اطراد لازم است که:

أولاً: یک لفظ بر یک مورد (مصداق معین) اطلاق شود، بگوییم «انسان» و اراده کنیم «زید» را.

ثانیاً: بدانیم که اطلاق این لفظ بر این مصداق به سبب وجود صفتی در مصداق است: یعنی اگر به «زید» می گوییم «انسان» به صفت وجود «انسانیت» در زید است.

ثالثاً: ملاحظه کنیم که آیا این لفظ بر مصداق های دیگری که دارای انسانیت هستند هم اطلاق می شود یا نه.

حال:

     اگر اطلاق شود، این همان اطراد است و علامت حقیقت است.

     و اگر اطلاق نمی شود، عدم اطراد است و علامت مجاز است.

(رأیت انساناً در حالیکه زید را دیده است)(رأیت انساناً در حالیکه زید را دیده است)اطلاق برلفظ انسانزیدبه علت وجود انسانیت در زیداطلاق برلفظ انسانزیدبه علت وجود انسانیت در زیدپس: اطراد:

 

اطلاق براطلاق بر(رأیت انساناً در حالیکه عمرو را دیده است)(رأیت انساناً در حالیکه عمرو را دیده است)عمروعمروانسانانسانانسانیت در عمرو هم هستانسانیت در عمرو هم هستمی توان:

 

لفظ اسداطلاق برزیدبه علت وجود شباهت در شجاعتلفظ اسداطلاق برزیدبه علت وجود شباهت در شجاعتو عدم اطراد:

(رأیت اسداً در حالیکه زید را اراده کرده است)(رأیت اسداً در حالیکه زید را اراده کرده است)

 

اطلاق نمی شود براطلاق نمی شود برولی نمی توان:

(رأیت اسداً در حالیکه عمرو را اراده کرده)(رأیت اسداً در حالیکه عمرو را اراده کرده)عمروعمرواسداسدشباهت در بدی بوی دهان در عمرو هستشباهت در بدی بوی دهان در عمرو هست

 

    2. نکته مهم آن است که در این تقریر«عدم تخلف حتی یک مصداق» در حصول اطراد لازم است.

 


[1] . المحاضرات، ج1 ص62.
[2] . مناهج الوصول، ج1 ص129.
[3] . نهایة الاصول، ج1 ص40.
[4] . الحجة فی الفقه / میرزا مهدی حائری یزدی، ص51.
[5] . مناهج الوصول، ج1 ص129.
[6] . حواشي‌المشكيني، ج1، صفحه 135.
[7] . میرزای رشتی، بدایع الافکار ص85.
[8] . تهذیب الوصول، ص77.
[9] . الاحکام، ص30.
[10] .این دو به نقل از میرزای شیرازی، تقریرات، ج1 ص120.
[11] . زبدة الاصول، ص57.
[12] . نهایة الوصول، ج1 ص295.
[13] . منتهی الاصول، ج1 ص42.
logo