91/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم مطهری سپس به حمل شایع اشاره کرده می نویسد:
«حمل شايع صناعى كه عبارت است از حكم به اتّحاد دو شىء در وجود، بر دو قسم است: بالذات و بالعرض.
حمل شايع بالذات آن است كه موضوع، مصداق ذاتى محمول باشد يعنى حدّ محمول بر او صادق باشد- و به عبارت ديگر محمول از مرتبه ذات موضوع انتزاع شود- و بعلاوه آثار خاصّه محمول بر موضوع مترتب شود؛ مثل اينكه بگوييم: «زيد انسان است». شك نيست كه زيد خارجى مصداق ذاتى انسان است يعنى حدّ انسان بر او صادق است و آثار انسان هم بر او مترتّب است. و اما حمل شايع بالعرض آن است كه موضوع، مصداق بالعرض محمول است و حدّ محمول بر او صادق نيست؛ مثل اينكه مىگوييم: «زيد نويسنده است». زيد در مرتبه ذات، نويسنده نيست بلكه با صفت نويسندگى به عنوان يك عرض اتّحاد وجودى پيدا كرده است.»[1]
حمل شایعبالذاتبالعرضحمل شایعبالذاتبالعرضتوضیح:
ما می گوییم :
1. تقسیم حمل به اولی و شایع، در محدوده حمل های مرکب (3 جزئی) است و حمل های بسیط (دو جزئی) را در بر نمی گیرد.
2. سابقاً گفتیم بین ماهیت و مفهوم تفاوت است، البته در مباحث وجود ذهنی گفته شده است که بین آنچه در ذهن است (مفهوم = صورت ذهنیه) با آنچه در خارج است (وجود = مصداق) اتحاد ماهوی برقرار است. و لذا مفاهیم همان ماهیات موجودات خارجیه هستند ولی باید توجه داشت که هر مفهومی، ماهیت نیست بلکه چه بسا مفاهیمی، اصلاً ماهیت نیستند مثل مفاهیم اعتباری یا مفاهیم معقول ثانوی کما اینکه ماهیاتی هم داریم که مفهوم نیستند چراکه هنوز تصور نشده اند.[2]
3. از آنچه گفتیم در می یابیم که حمل اولی، اتحاد در مفاهیم است و نه در ماهیات [و لذا قضیه «کلی چیزی است که صدق بر کثیرین می کند» حمل اولی است در حالیکه این کلّی ماهیت ندارد.]، هرچند به تسامح می توان آن را اتحاد در ماهیت خواند (چراکه در بسیاری از مثال ها، اتحاد مفهومی و ماهوی یکی می شوند).
4. در قضایای حملیه، یک عقد الوضع وجود دارد و یک عقد الحمل:
عقد الوضععقد الوضع «الف»، «ب» است هر چه «الف» است «ب» است.
عقد الحملعقد الحمل
حال اگر عقد الوضع عبارت باشد از مفهوم و عقد الحمل هم بیان مفهوم باشد، حمل، اولی است:
«آنچه مفهوم «الف» (انسان) است، مفهوم «ب» (بشر) است.»
و اگر عقد الوضع و عقد الحمل، عنایت به مصداق دارند، حمل شایع صناعی است:
«آنچه مصداق «الف» (زید) است، مصداق «ب» (انسان) است.» = زید انسان
و اگر عقد الوضع درباره مفهوم است ولی عقد الحمل به اتحاد مصداقی اشاره می کند هم حمل شایع صناعی است:
«آنچه مفهوم «الف» (انسان) است مصداق «ب» (نوع) است = انسان نوع
5. حال ـ چنانچه مرحوم مطهری فرموده اند ـ گاه حمل شایع بالذات است و گاه بالعرض، به این بیان که : اگر گفتیم:
«هر چه مصداق «الف» (زید) است، مصداق ذاتی «ب» (انسان) است» = زید انسان،
حمل شایع به بالذات است و اگر گفتیم:
«هرچه مصداق «الف» (زید) است، مصداق عرضی «ب» (سفید) است» = زید ابیض
حمل شایع بالعرض است.
6. باید توجه داشت که نحوه حمل بستگی به نحوه اراده متکلم دارد و لذا در قضیه «انسان بشر است» اگر عقد الحمل و عقد الوضع را مصداق بگیریم، قضیه حملیه شایع است و اگر مفهوم را لحاظ کنیم، قضیه حملیه اولیه است.
7. هم چنین باید توجه کرد که یک شیء می تواند مصداق عرضی چندین شیء مختلف باشد و لذا می شود به حمل شایع گفت زید، سفید است؛ زید جوان است؛ زید قوی است. همین طور هم می تواند مصداق ذاتی چندین شیء باشد. مثلاً زید انسان است؛ زید حیوان است؛ زید ناطق است؛ زید جوهر است.
8. نکته دیگر اینکه: قضیه «انسان حیوان ناطق است» حمل اولی است. چرا که در این قضیه در صدد آن هستیم که بگوییم:
«آنچه مفهوم انسان است، مفهوم حیوان ناطق است» و لذا این قضیه، حمل اولی است. پس اشکال نشود که مفهوم انسان و مفهوم حیوان ناطق با یکدیگر به اجمال و تفصیل مغایرت دارند. چراکه اینها اگرچه تا قبل از این حمل مغایر هستند ولی مدعای این حمل آن است که اثبات کند که این دو مفهوم علی رغم تغایر اجمال و تفصیل، یکی هستند.
9. پس معلوم شد که ما دو نوع قضیه داریم، قضیه به حمل اولی، و قضیه به حمل شایع، و قضیه حملیه هم یک نوع بیشتر نیست و آن هم قضیه ای است که در آن مفهوم بر مفهوم حمل می شود.
با این حساب معلوم می شود که آنچه مرحوم شیخنا الاستاذ فاضل لنکرانی گفته اند صحیح نمی باشد. ایشان قضایای حملیه اولیه را به دو قسم تقسیم می کند:
الف) قضایایی که در آنها حکم به اتحاد مفهومی و ماهوی می شود = الانسان بشر.
ب) قضایایی که در آنها حکم به اتحاد ماهوی می شود در حالیکه اختلاف مفهومی دارند = الانسان حیوان ناطق[3] .
لازم است اشاره کنیم که این تقسیم در تقریرات آیت الله طاهری اصفهانی از کلمات مرحوم آیت الله محقق داماد هم مطرح شده است که در آینده آن را ملاحظه می کنیم.[4]
والظاهر: این مطلب از کلمات مرحوم عراقی[5] به کلام دیگران سرایت کرده است. در مباحث آتی در این باره سخن می گوییم.
10. تمام آنچه گفتیم در قضایای سالبه هم مطرح می شود:
آنچه مفهوم «الف» است، مفهوم «ب» نیست = حملیه اولیه سالبه = انسان سفید نیست.
آنچه مفهوم «الف» است، مصداق «ب» نیست = حملیه شایعه سالبه = انسان جزئی نیست.
آنچه مصداق «الف» است، مصداق «ب» نیست = حملیه شایعه سالبه = زید بقر نیست.
حال با توجه به آنچه آوردیم، به بررسی این قضایا و دلالت و عدم دلالت آنها بر حقیقت و مجاز می پردازیم:
11. مرحوم فاضل به امام خمینی نسبت داده است که ایشان تقسیم به اولی و شایع را در قضایای سالبه جاری نمی دانند. این در حالی است که امام چنین سخنی ندارند بلکه ـ چنانکه سال گذشته در بحث قضایای سالبه و قضایای موجبه خواندیم ـ ایشان می گویند در قضایای سالبه، سلب الحمل است نه حمل السلب، و ظاهراً این مطلب بر مرحوم فاضل اشتباه شده است.[6]
حال با توجه به مقدمات گفته شده معلوم شد قضایای مورد نظر چنین تقسیم می شوند:
بالعرض: (مصداق) انسان ضاحک است. (4)حملاولی ذاتی: (مفهوم) انسان حیوان ناطق است. (1)سالبهموجبهشایع صناعیعقد الوضع مفهوم است: (مفهوم) انسان کلی است. (2)عقد الوضع مصداق استبالذات: (مصداق) انسان حیوان است. (3)اولی ذاتی: (مفهوم) انسان شجر نیست (5)شایع صناعیعقد الوضع مفهوم است: (مفهوم) انسان جزئی نیست (6) عقد الوضع مصداق است: بالعرض: (مصداق) انسان حیوان نیست. (یعنی انسان مصداق بالعرض حیوان نیست) (8)بالذات: (مصداق) انسان ضاحک نیست (یعنی مصداق بالذات ضاحک نیست) (7)بالعرض: (مصداق) انسان ضاحک است. (4)حملاولی ذاتی: (مفهوم) انسان حیوان ناطق است. (1)سالبهموجبهشایع صناعیعقد الوضع مفهوم است: (مفهوم) انسان کلی است. (2)عقد الوضع مصداق استبالذات: (مصداق) انسان حیوان است. (3)اولی ذاتی: (مفهوم) انسان شجر نیست (5)شایع صناعیعقد الوضع مفهوم است: (مفهوم) انسان جزئی نیست (6) عقد الوضع مصداق است: بالعرض: (مصداق) انسان حیوان نیست. (یعنی انسان مصداق بالعرض حیوان نیست) (8)بالذات: (مصداق) انسان ضاحک نیست (یعنی مصداق بالذات ضاحک نیست) (7)
اکنون هر یک از این قضایا را بررسی می کنیم تا ببینیم حمل موجبه در کدامیک از آنها، دال بر حقیقت و حمل سالبه در کدامیک از آنها دال بر مجاز است.
اوّلین نکته مهم:
توجه شود که مراد از «سلب»، «عدم الحمل» نیست و توجه شود که مراد از «عدم صحت»، حکم به فساد است. (چراکه در غیر این صورت ممکن است در فرضی که حملی نیست، بتوان «عدم صحت حمل» را به نحو سالبه به انتفاء موضوع فرض کرد)
پس: صحّت حمل و عدم صحت سلب = علامت حقیقت
صحّت سلب و عدم صحت حمل = علامت مجاز
امّا: «صحت عدم حمل» اصلا محل بررسی نیست.
دومین نکته مهم:
در کلمات اصولیون «صحت سلب» همان «عدم صحت حمل» دانسته شده [علامت مجاز] و «صحت حمل» همان «عدم صحت سلب» دانسته شده است [علامت حقیقت]. مثلا مرحوم خویی و مرحوم عراقی در اینجا به صراحت این ها را به یک معنی گرفته است.[7]