91/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
نه) تا کنون تبادر عند العالم را خواندیم حال تبادر عند اهل المحاوره:
دوّم:«تبادر عند اهل المحاوره»
هدایة المسترشدین در تقریر این فرض می نویسد:
«أن الجاهل بلسان قوم إذ أراد معرفة أوضاعهم رجع إلى أرباب ذلك اللّسان فإذا وجد انسباق معنى من اللفظ عندهم حال الإطلاق و انتفاء القرائن، علم وضعَ اللفظ بإزائه في لسانهم و جرى ذلك مجرى نصّهم بوضع ذلك اللفظ له بل هو أقوى منه لاحتمال الكذب فيه بخلاف المقام لما عرفت من كون الفهم المذكور من لوازم الوضع المساوية له و الظاهر أنّ ذلك كان طريقة جارية لأرباب اللغة في معرفة الأوضاع اللغوية كما يشهد به ملاحظة طريقتهم و حينئذ فنقول إن العلم بالوضع موقوف على سبق المعنى من اللفظ عند العالم بالوضع و سبقه عنده موقوف على علمه بالوضع لا على علم ذلك الجاهل المتمسّك بالتّبادر فلا دور»[1]
توضیح:
1. کسی که زبان اهل قومی را نمی داند، وقتی می خواهد وضع لغات را در نزد آنان بشناسد، به صاحبان همان زبان مراجعه می کند، و اگر معنایی در نزد آنها، از لفظ منسبق می شد (در حالیکه قرینه ای نیست و لفظ مطلق است) علم به وضع پیدا می کند.
2. این روش، مثل آن است که اهل لغت، تصریح کنند به اینکه این لفظ برای این معنا وضع شده است.
3. و این روش از «نص اهل لسان» قوی تر است چرا که در تصریح و نص احتمال کذب هست ولی در اینجا این احتمال هم نیست. [ما می گوییم: نص اهل لغت هم اگر به حدّ تواتر برسد احتمال کذب ندارد، ضمن اینکه، «معنای متبادر عند اهل المحاورة» را هم ما به وسیله خبر مطلع می شویم]
4. و این روش متداول لغوی ها در معرفت وضع است.
5. در این روش دور هم راه ندارد چراکه علم عند اهل المحاوره علت تبادر است و تبادر علت علم عند الجاهل.
ما می گوییم :
در مورد تبادر عند اهل المحاوره یک اشکال مهم قابل طرح است: در تبادر عند العالم چون در افق نفس خود عالم است، احتمال کذب نمی رود، ولی در تبادر عند اهل المحاوره این احتمال موجود است که معنایی برای اهل محاوره متبادر نباشد و آنها دروغ بگویند. به عبارت دیگر این تبادر همراه با خبر است و خبر هم ظن آور است.
در جواب ممکن است بگوییم: اگر ما علم به تبادر عند اهل محاوره داشتیم [مثلاً خبر دال بر تبادر محفوف به قرائن بود یا به حدّ تواتر رسید]، علم به وضع پیدا می کنیم و اگر ظن به تبادر داشتیم، ظن به وضع پیدا می کنیم.
• إن قلت: ظن حاصله به چه دلیل حجت است؟
• قلت: حضرت آیت الله وحید خراسانی این ظن را به دلیل سیره عقلائیه حجت بر می شمارد.[2]
• إن قلت[3] : اگر کسانی تبادر عند العالم را به سبب لزوم دور، قبول نداشته باشند در تبادر عند اهل المحاوره، احتمال می دهند که علم آنها به وضع هم ناشی از تبادری باشد که دارند (و لذا درباره آنها مشکل دور باقی است). در این صورت جاهل احتمال می دهد که تبادر در نزد آنها ناشی از علم آنها به وضع باشد (علمی که ناشی از تبادر عندهم بوده است).
پس تبادر عند اهل المحاوره حتی اگر به حد تواتر رسیده باشد، باعث علم جاهل به وضع نمی شود. پس اگر طریقه مطابق با نمودار ذیل باشد، تبادر اهل محاوره مفید است:
علم جاهل به وضعمعلولعلم جاهل به وضعمعلولتبادر معنی از لفظ
عند اهل المحاورهعلت / معلولتبادر معنی از لفظ
عند اهل المحاورهعلت / معلولعلم تفصیلی اهل محاوره به وضععلتعلم تفصیلی اهل محاوره به وضععلتهر علتی غیر از تبادرهر علتی غیر از تبادر
علم اجمالی اهل محاوره به وضععلم اجمالی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهتبادر معنی عند اهل المحاورهعمل تفصیلی اهل محاوره به وضععمل تفصیلی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهتبادر معنی عند اهل المحاورهولی اگر طریقه چنین باشد، مفید نیست:
علم جاهل به وضععلم جاهل به وضع
چون دور پدید می آید پس اهل محاوره علم تفصیلی نخواهند داشت و این در حقیقت جهل است. پس تبادر بعدی، تبادر ناشی از جهل استچون دور پدید می آید پس اهل محاوره علم تفصیلی نخواهند داشت و این در حقیقت جهل است. پس تبادر بعدی، تبادر ناشی از جهل است
• قلت: اهل محاوره دو تبادر ندارند و لذا در چهار چوبه فوق علم جاهل وضع ناشی از اولین تبادر است.
علم اجمالی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهعمل تفصیلی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهعلم جاهل به وضععلم اجمالی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهعمل تفصیلی اهل محاوره به وضعتبادر معنی عند اهل المحاورهعلم جاهل به وضع
حال از این نکته، این امر مستفاد می شود که یا «تبادر عند اهل المحاوره» هم علامیت ندارد و یا مشکل دور مرتفع است (چراکه معنی ندارد تبادر عند اهل المحاوره برای جاهل علم آور باشد ولی برای خودشان علم آور نباشد).
پس می توانیم بگوییم: تبادر عند اهل المحاوره تنها در جایی علامت است که از قبل بدانیم آن اهل محاوره به سبب تبادر (تبادر پیش خودشان) علم به معنی پیدا کرده باشند. چراکه در فرض دیگر [اینکه از راه دیگری علم تفصیلی به وضع داشته باشند] آنها عالم هستند و تبادر نزد آنها، علامت حقیقت بودن معنی، نیست بلکه نوعی اخبار از حقیقت است. پس اهل زبان گاه از معنای حقیقی به صراحت خبر می دهند و گاه از معلول آن (تبادر) خبر می دهند و ما با استدلال به حقیقت پی می بریم..
ده) اصولیون شرط اینکه، تبادر علامت حقیقت باشد را «استناد انسباق إلی حاق اللفظ» می دانند یعنی اینکه باید معلوم باشد که تبادر ناشی از نفس لفظ است و نه ناشی از قرینه (و لو قرینه شهرت).