91/07/29
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امام به مرحوم عراقی جواب داده اند:
«و لا يخفى ما فيه لأنّ العلم بالشيء هو الكشف عنه، و لا يعقل الكشف التفصيليّ في حالٍ واحد عن شيءٍ واحد مرّتين، فمع العلم التفصيليّ بأنّ اللفظ الكذائي معناه كذا لا يعقل أن يكون التبادر موجباً لحصول مصداق آخر منه في هذا الحال كما هو المفروض، و مع الذهول عن التفصيل يرجع إلى الارتكاز.»[1]
توضیح:
1. علم تفصیلی یعنی «مکشوف شدن تفصیلی یک شیء».
2. و معقول نیست یک شیء دو مرتبه، نزد عالم بالتفصیل مکشوف باشد.
3. پس اگر علم تفصیلی به الف داریم، معقول نیست در همان حال علم تفصیلی دیگری به الف پیدا کنیم.
4. اگر علم نخستین؛ تفصیلی نیست، و علم اجمالی است، که این کلام آخوند است.
ایشان سپس به نکته ای اشاره می کنند و آن را منشأ اشتباه مرحوم عراقی بر می شمارند:
«و الظاهر وقوع الخلط بين الصور الحاصلة في الذهن - أي المعلوم بالذات - و بين الكشف عن الواقع - أي المعلوم بالعرض - فما يتكرّر هو الأوّل، و ما يتوقّف عليه هو الثاني»[2]
توضیح:
1. مرحوم عراقی(ره) بین صورت ذهنیه (معلوم بالذات) و کشف عن الواقع (کشف معلوم بالعرض) خلط کرده است. [توجه شود که امام(ره) می گویند آنچه در ذهن حاصل می شود صورت ذهنیه است که علاوه بر اینکه کیف نفسانی و صفت نفس است، کاشف از خارج و واقع هم هست. حال اگر ذهن، صورت های متعددی هم از یک شیء پدید آورد، کاشفیت آن صورت ها متعدد نیست یعنی همه، یک چیز را معلوم می کنند.]
2. آنچه تبادر بر آن متوقف است، کاشفیت است که قابل تکرار نیست و آنچه قابل تکرار است، صورت ذهنیه است که موقوف علیه نیست.[3]
ما می گوییم :
کاشفیت خارج برای ما چیزی غیر از صورت ذهنیه نیست (به اینکه عارض بر صورت ذهنیه شود و یا معلول آن باشد) بلکه کاشفیت به نفس همین صورت است (و اساساً هویت آن صورت همان کاشفیت صورت است) و لذا اگر کاشفیت تکرار نشدنی است، صورت هم واحد است.
شش) ما در جواب از اشکال دور می گوییم:
1. نخست باید این نکته را معلوم کنیم که تبادر معلول چیست و علت برای چیست؟ بالوجدان تبادر معلول علم ما به علقه بین لفظ و معنی است و اگر چنین علقه ای نبود، معنی برای ما متبادر نمی شد. ولی آنچه از تبادر نتیجه می گیریم وجود چنین علقه ای نیست (تا شکل دور پیش آید) بلکه حقیقت بودن این علقه است البته این نتیجه ناشی از نفس تبادر نیست بلکه ناشی از استدلالی است که همراه با تبادر مطرح می شود (اینکه انسباق معنی یا از علقه ذاتی ناشی می شود یا از قرینه یا از وضع و چون اولی و دومی نیست، پس ناشی از وضع است).
2. علم من به اینکه علقه ای بین حاق لفظ و معنی هست.علم من به اینکه علقه ای بین حاق لفظ و معنی هست.با این حساب آنچه حقیقت بودن معنی را معلوم می کند «تبادر + آن استدلال» است و شروطی هم که مطرح است (اینکه از حاق لفظ باشد) به خاطر کامل شدن آن استدلال است. امّا می توان گفت که علامت حقیقت، تبادر یعنی جزء العلّة است. پس:
علتعلت
هر معنایی که از حاقّ لفظ منسبق است، حقیقت است(کبری)هر معنایی که از حاقّ لفظ منسبق است، حقیقت است(کبری)انسباق معنی از حاقّ لفظ در ذهن من (صغری)انسباق معنی از حاقّ لفظ در ذهن من (صغری)
نتیجه: پس این لفظ در آن معنی حقیقت است.نتیجه: پس این لفظ در آن معنی حقیقت است.
پس:
• علم اولیه علم به اصل علقه بین حاقّ لفظ و معنی
• علم ثانویه علم به حقیقت بودن علقه
و این ها یکی نیستند تا دور لازم آید.
• إن قلت: در همین استدلال فوق، اگر کبری را چنین قرار دهیم: هر معنایی که با حاقّ لفظ علقه دارد، حقیقی است، استدلال کامل است و اصلاً کاری هم به «تبادر» نداریم، پس این استدلال، ناقص است.
• قلت: وقتی می توانیم این کبری را در قیاس قرار دهیم که علم اولیه، علم تفصیلی باشد و حال آنکه فرض کرده -ایم آن علم، علم بسیط و اجمالی است.
• إن قلت: اگر علم اولیه را علم اجمالی فرض کرده اید، جواب آخوند برای حلّ مشکل کافی است.
• قلت: آن هم جوابی مستقل و قابل قبول از دور است، ولی ضرری به صحّت این جواب نمی زند.
و لکن الانصاف: علی رغم آنچه گفتیم، باز هم این جواب کامل نیست چرا که: اگر علم اولیه، علم تفصیلی است، در این صورت نیازی به تبادر نداریم.
و اگر علم اولیه، علم اجمالی است، در این صورت با چنین شرایطی مواجه هستیم:
• صغریعلم اجمالی به علقه بین حاق لفظ و معنیانسباق معنی از حاق لفظعلم تفصیلی به علقه بین حاق لفظ و معنیهر معنایی که با حاق لفظ علقه دارد حقیقت استاین لفظ در این معنی حقیقت است.کبریصغریعلم اجمالی به علقه بین حاق لفظ و معنیانسباق معنی از حاق لفظعلم تفصیلی به علقه بین حاق لفظ و معنیهر معنایی که با حاق لفظ علقه دارد حقیقت استاین لفظ در این معنی حقیقت است.کبری
•
•
•
پس در هر صورت باید برای فرار از اشکال دور، به تمایز علم اجمالی و علم تفصیلی استناد کنیم ضمن اینکه برای اثبات حقیقت بودن لفظ در معنی، مرحله ای دیگر لازم است که از ضمیمه صغری و کبری مطرح شده، حاصل میشود.
هفت) «جواب مرحوم تهرانی از دور» (سومین جواب)
مرحوم شیخ هادی تهرانی از شاگردان شیخ انصاری بر «دور» اشکال کرده است. این اشکال را مرحوم اصفهانی در نهایة الدرایة مطرح کرده و از آن جواب داده است:
«ربما يقال«»معنى كون التبادر علامة كونه دليلاً إنيّاً على الوضع حيث انّه معلول له، و هو لا يقتضى إلاّ كون الوضع مقتضياً به و العلم شرط تأثيره فلا مجال لتقرير الدور، حيث انّ صفة الاقتضاء و المعلوليّة غير موقوفة على العلم، كما لا مجال لدفعه بأنه علامة للجاهل عند العالم فانّ صفة المعلوليّة بالمعنى المذكور ثابتة في حدّ ذاتها من غير نظر إلى العالم و الجاهل»[4]
توضیح:
1. معنای اینکه تبادر علامت وضع باشد، آن است که تبادر معلول وضع باشد تا به طریق برهان انّی بر وضع دلالت کند.
2. امّا این مطلب به این معنی (اقتضا) است که وضع مقتضی است و علم به وضع شرط تأثیر است. [پس وضع مقتضی یعنی جزء العلة است.]
3. پس دور مطرح نمی شود چراکه مقتضی بودن (جزء العلّة بودن) متوقف بر علم نیست. [یعنی علم ثانوی حاصل از تبادر است و تبادر معلول وضع است و علم اولیه صرفاً شرط تأثیر علّیت وضع است.]
4. مرحوم اصفهانی در جواب می نویسد: این جواب، دور را رفع نمی کند، چرا که همانطور که معلول متوقف بر علّت است، متوقف بر جزء العلّة هم هست (علم به وضع معلول تبادر تبادر معلول وضع + علم به وضع).