« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

چهار) مرحوم آخوند(ره) پس از طرح تبادر به اشکال و جوابی اشاره می کنند.

«لا يخفى أن تبادر المعنى من اللفظ و انسباقه إلى الذهن من نفسه و بلا قرينة علامة كونه حقيقة فيه بداهة أنه لو لا وضعه له لما تبادر و لا يقال كيف يكون علامة مع توقفه على العلم بأنه موضوع له كما هو واضح فلو كان العلم به موقوفا عليه لدار فإنّه يقال الموقوف عليه غير الموقوف عليه فإنّ العلم التفصيلي بكونه موضوعا له موقوف على التبادر و هو موقوف على العلم الإجمالي الارتكازي به لا التفصيلي فلا دور هذا إذا كان المراد به التبادر عند المستعلم و أما إذا كان المراد به التبادر عند أهل المحاورة فالتغاير أوضح من أن يخفى.»[1]

توضیح:

    1. چگونه تبادر علامت است در حالیکه اگر علم به وضع نداشته باشی، معنا متبادر نمی شود. پس اگر علم به وضع متوقف بر تبادر باشد، تبادر هم متوقف بر علم به وضع است، پس دور است.

    2. تبادر یا تبادر عند العالم است و یا تبادر عند اهل المحاورة.

    3. در فرض اوّل: علمی که موقوف علیه است [گفتیم: علم موقوف بر تبادر (موقوف علیه) و تبادر موقوف بر علم (موقوف علیه) است. حال: در جمله دوم، علم موقوف علیه است] غیر از آن علمی است که موقوف بر تبادر است. [«ال» در دومین الموقوف علیه، موصول است و نائب فاعل موقوف هم علم است]

    4. چرا که علم تفصیلی، موقوف بر تبادر است در حالیکه تبادر، موقوف بر علم اجمالی به معنای حقیقی است.

    5. و در فرض دوم، علم جاهل موقوف بر تبادر عند العالم است و تبادر عند العالم موقوف بر علم عالم. پس دور نیست.

ما می گوییم :

با توجه به آنچه خواندیم، معلوم شد که تبادر گاه تبادر در نزد عالم است و گاه تبادر در نزد اهل محاوره، در ادامه، ابتدا تبادر عند العالم را بررسی می کنیم و سپس تبادر عند اهل المحاوره را.

اوّل: تبادر عند العالم:

    1. اصل جواب به این بر می گردد که علم اولیه «علم به حقیقت» است و علم ثانویه «علم به علم حقیقت» است پس متعلق علم اولیه، حقیقت است و متعلق علم ثانویه «علم به حقیقت» است.

    2. توجه کنیم که مراد از علم تفصیلی و علم اجمالی در اینجا، علم بسیط و علم مرکب (یا علم به علم = می دانم که می دانم) است و این غیر از علم اجمالی و علم تفصیلی است که در بحث های اصول عملیه مطرح می شود، لذا در اینجا از صفت ارتکازی نیز بهره برده می شود.

    3. باز هم توجه شود که گاه علم اجمالی و علم تفصیلی در فلسفه نیز مطرح می شود که مراد اجمال فوق تفصیل است (مثل علم اجمالی واجب الوجود در أزل)

    4. همین اشکال و جواب، پیش از مرحوم آخوند(ره) در کلام مرحوم اصفهانی(ره) در هدایة المسترشدین[2] و فصول[3] آمده است.

هدایة المسترشدین می نویسد:

«ثانيهما أن تبادر المعنى من اللفظ مسبوق بالعلم بالوضع لكن لا يستلزم ذلك علمه بذلك العلم فقد يحصل الغفلة عنه لطروّ بعض الشبهة للنفس و ارتكازه في الخاطر إذ من البين جواز انفكاك العلم بالشي‌ء من العلم بالعلم به فهو حينئذ جاهل بذلك الشي‌ء في معتقده غير عالم به و إن كان عالما به بحسب الواقع‌»[4]

    5. اشکال دور را می توان به بیان های دیگری هم مطرح کرد. مثلاً این اشکال در کلام محقق عراقی(ره) به صورت «لزوم لغویت» مطرح شده است به این بیان که اگر علم به وضع داریم و لذا تبادر حاصل می شود، دیگر لغو است با تبادر بخواهیم به دنبال علم به وضع باشیم.[5] هم چنین می توان این اشکال را به صورت «لزوم تحصیل حاصل» نیز مطرح نمود.

 


[1] . کفایة الأصول، ص18.
[2] . هدایة المسترشدین، ج1 ص227 (هدایة المسترشدین، آل البیت، ص45).
[3] . فصول الغرویة، ص33.
[4] . هدایة المسترشدین، ص45.
[5] . بدایع الافکار، ج1 ص97.
logo