« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از بیان ادامه کلام مرحوم صدر، لازم است اشاره کنیم که مرحوم میرزای قمی در مبحث عام و خاص در قوانین الأصول، همین تقریر ـ ادعای وحدت به حمل اوّلی ـ را قبول کرده است. امّا آن را نقطه مقابل کلام سکاکی قرار می دهد. مرحوم میرزای قمی، فرض دوم (که در کلام مرحوم شهید صدر خواهیم آورد) را مبنای سکاکی بر می شمارد. ایشان می نویسد:

«و أنّ المجاز أیضاً هو استعمال للفظ الموضوع لمعنی فی معنی آخر بأن یفید أنّ هذا ذاک بعنوان الحمل الذاتی لا الحمل التعارفی، فإنّ «أسداً» فی قولنا: «رأیت أسداً یرمی» لم یستعمل إلا فی «الرجل الشجاع» و لم یستعمل فی «زید» مثلاً. نعم؛ استعمل فی «الرجل الشجاع» الذی أرید من هذا اللفظ فی «زید» علی نهج یتضمّن الحمل المتعارفی إذ النسبة إنّما وقع بین مفهوم الأسد و مفهوم الرجل الشجاع بمعنی أنّ زیداً شبه من جهة أنّه رجل شجاع بالحیوان المفترس لا من حیث الخصوصیة و استعیر لفظ الأسد الموضوع له لزید من حیث إنّه رجل شجاع لا من حیث الخصوصیة فلفظ أسد فی هذا الترکیب مجاز من حیث إنّه أرید منه الرجل الشجاع و حقیقة من حیث إطلاقه علی فرد منه فإطلاق أسد علی زید له جهتان»

مرحوم صدر سپس به فرض دوم اشاره می کند ـ که ظاهراً مراد سکاکی نیز همین است ـ و می نویسد:

«و أما الثاني، فهو يفي بمقصد السكاكي، لأنه يفترض عدم التصرف في مرحلة الاستعمال و إنما التصرف في مرحلة تطبيق المراد الاستعمالي على مصداقه. و هذا يرجع في الحقيقة إلى أن العناية في تطبيق المراد الاستعمالي على المراد الجدي، فحين تقول «جئني بأسد» يكون مرادك الاستعمالي المطالبة بحيوان مفترس و مرادك الجدي المطالبة برجل شجاع، و العناية التي يدعى فيها كون الرّجل الشجاع حيوانا مفترسا بالحمل الشائع هي التي تربط عرفا ذاك المراد الاستعمالي بهذا المراد الجدي على الرغم من تغايرهما.»[1]

توضیح :

    1. این فرض به کار سکاکی می آید چرا که سکاکی مدعی است تصرف در آن جا است که مراد استعمالی بر مصداق منطبق می شود [اسد یعنی حیوان مفترس ولی وقتی می خواهیم آن را بر مصداق انطباق دهیم، به واسطه ادعا آن را بر زید انطباق می دهیم]

پس ادعای مذکور در تطبیق مراد استعمالی بر مراد جدی است.

[ما می گوییم: جدای از اشکالاتی که خواهیم آورد، این تقریر مرحوم اصفهانی از مجاز ادعایی است و چنین تفصیلی بین مراد استعمالی و مراد جدی در تقریر سکاکی موجود نیست.]

 

مرحوم شهید صدر سپس اشکال می کند:

«و يرد عليه:

أوّلاً: أنّ التجوز لا ينحصر بموارد احتواء الكلام على المراد الجدي بل يتصوّر في موارد الهزل أيضاً و تمحض الكلام في المراد الاستعمالي فإن كان المجاز مراداً هنا في مرحلة المدلول الاستعمالي فهو خلف المدعى، و إن كان مراداً في مرحلة المدلول الجدي فهو خلف هزلية الكلام.

و ثانياً: أنّ افتراض كون هذا الفرد فرداً من المعنى الحقيقي إنّما يناسب كلّية المعنى الحقيقي و لا يتأتى حيث يكون جزئياً فلو قيل بأنّ لفظتي الشمس و القمر مثلاً موضوعتان لهذين النيرين الخاصّين فكيف نفسّر على أساس العناية المذكورة قولنا «هؤلاء أقمار أو شموس» مع أنّ المدلول جزئي، و هذا بخلافه على المسلك الآخر فإنّه لا مانع بموجبة من أن يكون المعنى الحقيقي جزئياً و المعنى المجازي كلياً.

هذا، مضافاً: إلى الوجدان القاضي بأنّ إسباغ صفات المعنى الحقيقي ادّعاء على شي‌ء قد يؤدي عكس المقصود للمتجوّز، فمن يريد أن يبالغ في جمال يوسف فيقول انّه «بدر» ليس في ذهنه إطلاقاً ادعاء أنّ يوسف مستدير كالبدر، و إلا لفقد جماله كإنسان، لأنّ صفات البدر إنّما تكون سبباً للجمال في البدر بالذات لا في شي‌ء آخر.»[2]

توضیح :

    1. اولاً: مراد جدّی در آن دسته از کلام موجود است که در مقام شوخی نباشد [مثلاً اگر می گوییم «شیر آمد» برای اینکه شنونده بترسد و بخندیم، مراد جدّی نداریم.]، در حالیکه در این نوع از کلام هم مجاز موجود است.

[ما می گوییم: اولا: اینکه شوخی کننده، مراد جدی ندارد، ضرری به این نمی زند که طرف مقابل تصور کند مراد جدی گوینده با مراد استعمالی اش متحد است. و إلا اصلاً او نمی ترسید و لذا شوخی شکل نمی گرفت و همین مقدار برای آنکه تقریر مرحوم اصفهانی کامل باشد، کافی است.

ثانیاً: اینکه داعی برای یک کلام، شوخی کردن است، باعث نمی شود که کلام دارای اراده جدی نباشد. به عبارت دیگر هزل و شوخی بر دو گونه است یکی آن کلماتی که دارای اراده جدی نیستند اصلاً، در این دسته از کلام ها، مجاز راه ندارد. و دیگری آن کلام هایی که هم اراده استعمالی دارند و هم اراده جدی ولی در مقام شوخی به کار می روند در ای دسته از کلام ها مجاز راه دارد.

مثال نوع دوم: به کسی می گوییم شیر آمد ولی زید آمد، در این جا اراده جدی آمدن زید است ولی اصل کلام برای ترساندن شنونده است.]

    2. ثانیاً: در بسیاری از مجازات، الفاظ برای جزئیات وضع شده اند و جزئیات دارای دو فرد حقیقی و ادعایی نیستند.

    3. ثالثاً: گاه ادعای فردیت مشبه برای مشبه به، خلاف ذوق و لطافت است.

بدون ادعا = مشهور (الف)بدون ادعا = مشهور (الف)[ما می گوییم: پاسخ به اشکال دوم و سوم مرحوم صدر را سابقا در ضمن کلمات امام و مرحوم اصفهانی دانستیم امّا نکته مهم آن است که بدانیم آیا تقریر مرحوم اصفهانی که تفاوت بین اراده استعمالی و اراده جدی نهاده است، کامل است.]

استعمال لفظ در غیر موضوع لهاستعمال لفظ در غیر موضوع له

 

همراه با ادعا = سکاکی (ب)همراه با ادعا = سکاکی (ب)

ادعای اتحاد ماهوی معنای حقیقی و معنای مجازی = میرزای قمی(ج)ادعای اتحاد ماهوی معنای حقیقی و معنای مجازی = میرزای قمی(ج)بررسی نهایی بین 4 نظریه:

 

استعمال لفظ در موضوع لهاستعمال لفظ در موضوع له

ادعای فردیت معانی مجازی برای معنای حقیقی = اصفهانی (د)ادعای فردیت معانی مجازی برای معنای حقیقی = اصفهانی (د)

 

جمع بندی نهایی:

نکته اول: آیا لازم است تمام مجازها را از یک نوع بدانیم و در همه آن ها به یک مبنا قائل شویم؟

سکاکی خود به یک حکم عام قائل نشده است و علاوه بر آنکه بین مجاز مرسل و استعاره فرق گذاشته است، در مجازهایی که علاقه مشابهت در آن موجود است، گاهی به مبالغه در تشبیه قائل است و آن را استعاره می نامد و گاهی به مبالغه در تشبیه قائل نیست که اگرچه آن را استعاره نمی نامد ولی می توان آن را در تعریف مشهور از زمره استعاره به حساب آورد.

نکته دوم: در نظریه های 3 گانه ای که قائل به اتحاد ادعایی هستند گاهی مبالغه ای بیشتر از نظریه مشهور وجود دارد ولی این امر همیشگی نیست. بلکه چه بسا گاه اتحاد ادعایی مخلّ به مبالغه است. مثال:

     . «بگـذار تا بگریم چـون ابر در بهـاران کـز سنگ ناله خیـزد روز وداع یاران»

     «هذا الـذی تـعرف البطـحاء و طـائة و البیـت یعـرفـه و الحـلّ و الحـرم»

     «گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»

در این مثالها اگر ادعا کنیم که سنگ، آدم ادعایی است و یا بیت و در و دیوار انسان ادعایی است، لطافتی در کلام موجود نیست، بلکه در این مثال ها، باید سنگ و بیت و در و دیوار همان سنگ و در و دیوار باشند تا کلام لطیف باشد (و نباید به اصطلاح ادبای فارسی «جان پنداری» را پذیرفت)

اللهم إلا أن یقال: این مثال ها حتی طبق نظریه مشهور از نوع «مجاز در جمله» است.

نکته سوم: بلاغت یعنی مطابقت با مقتضای حال، حال گاهی مبالغه در تشبیه مخلّ به مقتضای حال است، مثلاً کسی که در یک دادگاه صحبت می کند و می گوید: «عباس یک بشقاب غذا را خورد» نباید ادیبانه صحبت کند بلکه یا مجاز در حذف است (محتوای یک بشقاب) و یا مرسل است (ذکر ظرف به جای مظروف).

نکته چهارم: حتی اگر در جایی بلاغت به آن باشد که به فرد ادعایی قائل شویم، اگر کسی «استعمال در غیر موضوع له» کرد، مرتکب غلط نشده است.

پس: نمی توانیم بگوییم مجاز (سواء کان استعارة أو غیر استعارة) فقط به یک نوع است و بس. بلکه می توان هر کدام از 4 نوع مطرح شده را پذیرفت و بسته به مقام و اقتضای حال، شأنیت گوینده و محل و هم چنین نحوه اراده متکلم، به هر یک از این 4 نحوه قائل شد. و در این باره اصل اولیه ای هم موجود نیست که آن را اصل در مجاز قرار دهیم.


[1] . بحوث ‌في‌علم‌الأصول، ج1، صفحه 119.
[2] . بحوث فی علم الأصول، ج1 ص119.
logo