« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

91/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم شهید خمینی بر والد ماجدشان اشکال کرده اند:

«و لكن الّذي يورث إشكالا: هو أن كلمة «الّذي» و «التي» من البسائط، فكيف يعقل كونها موضوعة للمعنيين اللذين أحدهما الموضوع له فيه خاص، و الآخر عام؟ اللهم إلا أن يقال: بتركبها كما في الفارسية فإن كلمة (آن) و كلمة (كسى كه) مركبة، فيتعدد الوضع»[1]

توضیح :

    1. «الذی» و «التی» از بسائط هستند، پس چگونه می شود برای دو معنی وضع شده باشند که یکی معنای اسمی است (معنای مبهم) و دارای «وضع عام موضوع له عام» است و یکی معنای حرفی است و دارای «وضع عام موضوع له خاص» است.

    2. البته ممکن است بگوییم «الذی» هم مرکب است کما اینکه «آن که» در فارسی مرکب است.

ما می گوییم :

    1. درباره این فرمایش باید به نکاتی تذکر دهیم:

     گاه معنا مفهومی «بسیط» است ولی لفظی که برای آن وضع می شود «متعدد است»: عبدا.. (در حالی که علم است)

     گاه معنا مفهومی «بسیط» است و لفظ «واحد» است: زید، انسان

     گاه معنی مفهومی «مرکب» است و لفظ هم «مرکب» است: غلام زید (توجه شود که شخص غلام زید، یک نفر است ولی مفهوم «غلام زید»، مفهومی مرکب است)

اما آیا می توان جایی معنایی «مفهوم مرکب» باشد ولی لفظ، «بسیط» باشد:

     اگر گفتیم : مفهومِ موصول، «مرکب» است (هم اشاره و هم مشارٌ الیه داخل در موضوع له است) و لفظ «ما»، «الذی» و .. از آن حکایت می کند. چنین فرضی پدید می آید. (مثل آنکه کسی بگوید صیغه انشاء هم خبر می دهد از «اعتبار نفسانی» و هم ایجاد می کند اعتبار عقلایی را)

     ولی اگر گفتیم : مفهوم موصول، «بسیط است» ولی لفظی که از آن حکایت می کند (کسی که، چیزی که) مرکب است، موصولات از قسم اول می شوند.

    2. حال مفهومی که ما از موصولات داریم (چه آن را با لفظ «کسی که» بیان کنیم و چه با لفظ «آن کسی که» و چه با لفظ «مَن») آیا مفهومی «مرکب» است؟

     اگر بگوییم : آری، باید جمله «جاء الذی یتکلم» چنین ترکیب بندی معنوی می شود:

جاء = آمد / الذی = آن (اشاره) + کسی (معنای مبهم) / یتکلّم = سخن می گوید

     ولی اگر گفتیم : خیر، جمله را چنین ترکیب بندی می کنیم:

جاء = آمد / الذی = آن (اشاره) / یتکلّم (فعل + فاعل) = کسی که سخن می گوید.

    3. آنچه امام به تبادر نسبت می دهند، کامل نیست. بلکه تبادر ترکیب بندی دوم را به ذهن می آورد.

پس: موصولات وضع شده اند به عنوان آلت اشاره به معنایی مبهمی که با صله ابهام آن را مرتفع می کنیم.

به عبارت دیگر: باید توجه داشته باشیم که ما لفظ را برای معنی قرار می دهیم و نه آنکه به ازای هر لفظی که داریم، بخواهیم معنایی را لحاظ کنیم. (نکته مهم)

حال ما در ذهن خود چهار معنا داریم: «آمدن، فاعل آمدن، تکلم، فاعل تکلّم» ؛ آمدن را لفظ «جاء» می رساند و تکلم و فاعل آن را نیز «یتکلم» (فعل + فاعل) می فهماند؛ اما فاعل آمدن به وسیله اشاره فهمیده می شود (همانطور که به وسیله اسماء اشاره مشارٌ الیه فهمیده می شد.)

ان قلت: «من یتکلم» (روی هم)، فاعل «جاء» می باشد. حال اگر این الفاظ عبارتند از: اشاره + فعل (یتکلم) + فاعل (هو مستتر در یتکلم). این سؤال مطرح می شود که همین سه جزء می توانند همراه با نسبت تامه هم باشند. اشاره (مبتدا) + فعل و فاعل (خبر). پس «فاعلیت» این سه جزء از کجا فهمیده شد؟

قلت: آنچه آن سه جزء را جمله تامه می کند، چیزی است علاوه بر آن سه جزء و آن عبارت است «نسبت تامه ثبوتیه» که خبر می سازد (و در همه جملات خبری موجود است) و انچه این سه جزء را به یک معنای اسمی
می رساند «نسبت ناقصه ثبوتیه» است که در همه نسبت های ناقصه موجود است.

نکته 1 : حضرت امام در «مناهج الاصول» در «موصولات» به همان چه گفتیم اشاره دارند و بس. ولی گویا در دوره بعدی تدریس، مطلبی را بر بحث موصولات اضافه کرده اند و در موصولات قائل به «تفصیل» شده اند:

«ثمّ إنّه فرق بين «الذي» و «التي» و نحوهما، و بين «من» و «ما» و «أيّ» و نحوها، فإنّ المنساق إلى الذهن و المتبادر في النظر أنّ كلًا مِن «من» و «ما» و «أيّ» وضعت للعنوان المبهم، بخلاف «الذي»، و «التي» و نحوهما التي عرفت حالها»[2]

توضیح :

    1. بین «الذی» و «التی» و امثال آن [الذین ..] با «من، ما، ایّ» و امثال آن [أیّه و أل] فرق است.

    2. متبادر از گروه دوم آن است که اینها وضع شده اند برای معنای مبهم (و در آنها اشاره نیست).

    3. متبادر «الذی و التی»، همان است که گفته شده (وضع شده اند برای اشاره + معنای مبهم)

مرحوم شهید خمینی از این فرمایش امام برداشتی دارد که می توان آن را به نوعی توضیح مبنای والد ماجدشان دانست:

«الوجه الثالث: مرفوعة زرارة، فإن إطلاق جملة: «يا زرارة، خذ بما اشتهر بين أصحابك، و دع الشاذّ النادر»يشمل الشهرة الفتوائيّة.

و توهّم: أنّ الموصول ناظر إلى الخبر، ناشئ من خلطهم بين مفاد «الّذي» و مفاد «ما» فإنّ مفاد «الّذي» إشارة إلى العنوان، و أمّا مفاد «ما» فهو كناية و نكرة، و ليس فيه إشعار بأمر مذكور خارجا، أو معهود ذهنا. و يترتّب عليه بعض المسائل في حديث الرفع. هذا مع أنّ المستفاد منه أنّ ما هو السبب الوحيد للأخذ بالخبر المشهور، هي شهرته، لا نفس الخبر، و إلاّ يلزم الأخذ بالخبر الشاذّ، فيعلم منه إلغاء خصوصيّة الخبر.» [3]

توضیح :

    1. [در زمره ادله ای که برای حجیت شهرت فتوایی آورده اند «مرفوعه زرارة» است.

    2. اشکال شده است که «ما اشتهر بین اصحابک» درباره احادیث است؛ چراکه صدور این روایت، سؤال از «احادیث متعارضه» است.]

    3. در جواب می گوییم اگر «الذی» به کار رفته بود، در آن اشاره به قبل بود و لذا فقط شامل روایات می شد ولی «ما» به کار رفته که صرفاً «معنای مبهم نکره» است.

ما می گوییم :

    1. چنانکه معلوم شد، مراد شهید خمینی آن است که «اشاره» در معنای «الذی» اشاره به امر معهود است.

    2. احتمالا بتوان همین برداشت را به امام نسبت داد؛ چراکه در غیر این صورت تفصیل بین معنای «ما» و «الذی» موردی نداشت.

    3. لکن این حرف کامل نیست چراکه «اشاره» ای که در معنای «الذی» فرض شده است ـ و از صریح کلام شخص امام و از صریح عبارت مرحوم بروجردی استفاده می شد ـ اشاره به معنای معهود نیست بلکه اشاره به معنای مبهم است (سواء کان معهوداً ام لا) و همین مطلب متبادر از کلمه «الذی» است و لذا هیچ فرقی در معنای متبادر از الذی در «جاء الذی رأیته امس» و «اکرم الذی یزورک» نیست.

    4. اما اینکه در مرفوعه زراره، معنا را نکره نمی گیریم، به آن سبب نیست که بین «ما» و «الذی» خلط شده است. چراکه همه موصولات اشاره به معنای «مبهم» دارند. بلکه به این جهت است که متفاهم از این نوع سخن گفتن معنای «نکره من جمیع الجهات» نیست.

شیخ انصاری می نویسد:

«فيرد عليها ... أن المراد بالموصول هو خصوص الرواية المشهورة من الروايتين دون مطلق الحكم المشهور أ لا ترى أنك لو سئلت عن أن أي المسجدين أحب إليك فقلت ما كان الاجتماع فيه أكثر لم يحسن للمخاطب أن ينسب إليك محبوبية كل مكان يكون الاجتماع فيه أكثر بيتا كان أو خانا أو سوقا و كذا لو أجبت عن سؤال المرجح لأحد الرمانين فقلت ما كان أكبر.» [4]

*

نکته 2 :

مرحوم اشتهاردی در تقریرات خود از ابحاث امام، به امام نسبت می دهند که امام «من» و «ما» را اصلا از زمره موصولات بر نمی شمارند : «و اما نحو «من» و «ما» فالظاهر أنها لیست من الموصولات»[5] ، در حالیکه این خلاف نوشته های دیگر است.

 


[1] . تحریرات فی الاصول ؛ ج1 ص138.
[2] . جواهر الاصول ؛ ج1 ص167.
[3] . تحریرات فی الاصول ؛ ج6 ص384.
[4] . فرائد الاصول ؛ ج1 ص106.
[5] . تنقیح الاصول ؛ ج1 ص60.
logo