91/02/18
بسم الله الرحمن الرحیم
مبنای مرحوم اصفهانی :
ایشان ابتداء بر مرحوم آخوند اشکال می کند. اشکال ایشان بر این کلام مرحوم آخوند است که : «موضوع له «هذا»
ـ مثلاً ـ مفرد مذکر است». ایشان می نویسد:
«إلاّ أنّ التحقيق ان وجود اللفظ دائما وجود بالذات لطبيعة الكيف المسموع، و وجود بالعرض للمعنى المستعمل فيه فقولك [هذا] إن كان وجوداً لفظيّاً لنفس المفرد الذّكر فاستعماله فيه إيجاد المفرد المذكر خارجاً بوجوده الجعلي اللفظي فمن أين الإشارة حينئذ و إن كان وجوداً لفظيّا للمفرد المشار إليه بنفس اللفظ فمن الواضح أنّ اللفظ لا يعقل أن يصير بالاستعمال الّذي هو نحو من الإيجاد وجوداً للمشار إليه بنفس اللفظ و ان كان وجوداً لفظيّاً لآلة الإشارة، فهو وجود بالعرض لآلة الإشارة لا للمعنى المشار إليه، و ليست الإشارة كاللحاظ و القصد المقوم للاستعمال بل لو اعتبرتَ لاعتبرتْ جعلا و بالمواضعة فيجري فيها ما ذكرناه من الشقوق المتقدّمة.» [1]
توضیح :
1. وجود لفظ، بالذات «کیف مسموع» است و بالعرض «معنای مستعمل فیه» است. (پس لفظ، وجودِ بالعرض معنای مستعملٌ فیه است)
2. حال اگر مراد آن است که لفظ، وجود بالعرض و لفظی مفرد مذکر است، پس استعمال این لفظ، باعث پیدایش «وجود جعلی مفرد مذکر» می شود. اما در این صورت «اشاره» کجاست؟ و چگونه این لفظ بر اشاره دلالت دارد؟
3. و اگر مراد آن است که لفظ، وجود لفظی است برای «زیدی که با این لفظ به آن اشاره شده» در این صورت می گوییم قبل از استعمال لفظ «هذا» باید این معنی تصور شود (چراکه در هر استعمال محتاج آن هستیم که قبل از استعمال، معنا را لحاظ کنیم) در حالیکه «به آن اشاره شده» با استعمال حاصل می شود. پس این حرف مستلزم «تقدم الشئ علی نفسه» است.
4. و اگر مراد آن است که لفظ، وجود لفظی است برای آلت اشاره، در این صورت می گوییم پس معنای «هذا» مفرد مذکر نیست بلکه «آلت اشاره» است؛ در حالیکه مرحوم آخوند می فرمود، معنای «هذا» مفرد مذکر است.
5. اما اشاره مثل لحاظ آلی و استقلالی نیست که مقوّم استعمال بودند و به فرموده مرحوم آخوند ممکن نبود آنها را داخل موضوع له قرار دهیم، بلکه می توان «اشاره» را داخل موضوع له هم اعتبار کرد. به نوعی دیگر همین نکته مورد اشاره مرحوم خویی نیز واقع شده است:
« فان الإشارة إلى المعنى ليست مما لا بد منه في مرحلة الاستعمال، بيان ذلك انه ان أريد بالإشارة استعمال اللفظ في المعنى و دلالته عليه، كما قد تستعمل في ذلك في مثل قولنا قد أشرنا إليه فيما تقدم، أو فلان أشار إلى أمر فلاني في كلامه أو كتابه، فهذه الإشارة يشترك فيها جميع الألفاظ، فلا اختصاص لها بأسماء الإشارة، و ما يلحق بها.
و ان أريد بها أمر زائد على الاستعمال، فلا بد من أخذه في الموضوع له، ضرورة انه ليس كلحاظ المعنى مما لا بد منه في مقام الاستعمال، بمعنى انه ليس شيئا يقتضيه طبع الاستعمال بحيث لا يمكن الاستعمال بدونه، فلا بد من أخذه قيداً في المعنى الموضوع له، و إلا فالاستعمال بدونه بمكان من الإمكان.» [2]
توجه :
1. اشاره از اموری نیست که لازم باشد حتماً در مرحله استعمال واقع شود.
2. چراکه اگر «اشاره کردن»، یعنی استعمال لفظ در معنی (چنانکه وقتی می گوییم «قد اشرنا الیه» یعنی اشاره کردیم) این ربطی به اسماء اشاره ندارد بلکه همه الفاظ در معنایشان استعمال می شوند.
3. و اگر مراد از «اشاره» در این بحث، چیزی زائد بر استعمال است، پس حتماً باید آن را در موضوع له، داخل کنیم.
4. بالبداهة «اشاره» مثل لحاظ معنی نیست که حتماً باید در هر استعمالی موجود باشد؛ پس باید داخل موضوع له لحاظ شود.
ایشان سپس مبنای خود را توضیح می دهد و می نویسد:
«بل التحقيق أنّ أسماء الإشارة و الضمائر موضوعه لنفس المعنى عند تعلّق الإشارة به خارجاً أو ذهناً بنحو من الأنحاء فقولك [هذا] لا يصدق على [زيد] مثلاً إلاّ إذا صار مشاراً إليه باليد أو بالعين مثلا فالفرق بين مفهوم لفظ المشار إليه و لفظ هذا هو الفرق بين العنوان و الحقيقة نظير الفرق بين لفظ الرّبط و النسبة، و لفظ [من وفى] و غيرهما، و حينئذ فعموم الموضوع له لا وجه له بل الوضع حينئذ عام و الموضوع له خاص كما عرفت في الحروف»[3]
توضیح :
1. اسماء اشاره و ضمایر وضع شده اند برای معنا (مصداق مفرد مذکر) در حالیکه آن معنی مورد اشاره خارجی یا ذهنی قرار گرفته است.
2. پس «هذا» وقتی بر زید صدق می کند که زید با دست یا چشم، مشارٌ الیه شده باشد. به عبارت دیگر اشاره لفظی، بدون اشاره خارجی محقق نمی شود.
3. پس مشارٌ الیه، مفهومی اسمی است در حالیکه «هذا»، مصداق و حقیقت مشارٌ الیه است (چنانکه مفاهیم ربط و نسبت مفاهیم مستقل هستند در حالیکه «فی» و «مِن» برای مصادیق ربط و نسبت وضع شده اند.)
4. پس وضع در اسماء اشاره، «عام» و موضوع له «خاص» است.
ما می گوییم :
الف) مرحوم اصفهانی هیچ دلیلی بر بطلان مبنای مختار (جعله آلة للاشارة) اقامه نکرده اند.
ب) مرحوم اصفهانی به سه مبنای مختلف اشاره می کند و آنها را رد می کند. مبنای اول، مبنای مرحوم آخوند است (موضوع له «هذا» مفرد مذکر است) در این باره می توانیم در دفاع از مرحوم آخوند می گوییم :
اولا : یکی از معانی ای که می تواند مراد آخوند باشد (و ما همان را استظهار کردیم) آن بود که اشاره، «شرط واضع» باشد؛ در این صورت می توان گفت، مراد آخوند، آن است که لفظ، وجود لفظی مفرد مذکر است و اما در جواب اینکه «فأین الاشارة حینئذ»، می گوییم اشاره همواره همراه با «استعمال» است. توجه شود که می توان گفت متبادر از لفظ «هذا»، مفرد مذکر است و اشاره داخل در موضوع له نیست.
ثانیاً : ممکن است مراد مرحوم آخوند شرط واضع نباشد، بلکه حرفی باشد که مرحوم عراقی مطرح کرده است:
«انّه من الممكن دعوى وضعها لما هو معروض الإشارة المستلزم لخروج نفس الإشارة و التقيّد بها عن الموضوع له و ان الموضوع له حصة من العنوان المبهم التوأم مع الإشارة لا المقيّد بها و لا المطلق فالموضوع له المعنى في حال الإشارة لا بشرطها و لا لا بشرطها. و عليه يكون الوضع فيها و الموضوع له عامّين مع استفادة الإشارة الشخصيّة منها بالملازمة بلا احتياج إلى الالتزام بكونها من باب عموم الوضع و خصوص الموضوع له»[4]
توضیح :
1. اسماء اشاره، وضع شده اند برای معروض اشاره (مفرد مذکر) اما در حال اشاره.
2. پس اشاره و تقیّد به آن در موضوع له اخذ نشده است. بلکه موضوع له، حصّه ای از عنوان مبهم (مفرد مذکر) است (حصّه ای که عبارت باشد از «مفرد مذکر در حال اشاره») ولی مقیّد به اشاره هم نشده است.