90/12/20
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم حائری سپس اشکال و جوابی را مطرح می کند:
«فان قلت قد يؤتى بالألفاظ الدالة على المعاني الإنشائية و ليس في نفس المريد معانيها مثلا قد يصدر من المتكلم صيغة افعل كذا في مقام امتحان العبد أو في مقام التعجيز و أمثال ذلك و قد يتكلم بلفظة ليت و لعل و لا معنى في النّفس يطلق عليه التمني أو الترجي فيلزم مما ذكرت ان تكون الألفاظ في الموارد المذكورة غير مستعملة أصلا أو مستعملة في غير ما وضعت له و الالتزام بكل منهما لا سيما الأول خلاف الوجدان»[1]
توضیح :
گاه جملات انشایی آورده می شوند در حالیکه معنای آنها را اراده نکرده ایم؛ مثل اوامر امتحانی؛ در این صورت آیا این الفاظ استعمال نشده اند؟ یا در غیر «ما وضع له» استعمال شده اند [مجاز یا غلط]؟ هر دو فرض باطل است.
و جواب می دهند:
«ان المتكلم بالألفاظ الدالة على الصفات المخصوصة الموجودة في النّفس لو تكلم بها و لم تكن مقارنة مع وجود تلك الصفات أصلا نلتزم بعدم كونها مستعملة في معانيها و اما ان كانت مقارنة مع وجود تلك الصفات فهذا استعمال في معانيها و ان لم يكن تحقق تلك الصفات بواسطة تحقق المبدأ في متعلقاتها فتأمل جيداً»[2]
توضیح :
اگر این الفاظ به کار برده شد و هم زمان اعتبار انشایی وجود نبود، ملتزم به مجاز می شویم.
ما می گوییم :
در مجموع فرق مبنای این دو بزرگوار، با مبنای مشهور در این است که: در مبنای مشهور هم زمان با القای لفظ و استعمال لفظ، اعتبار انشایی شخصی حاصل می شود؛ در حالیکه در این مبنا، قبل از استعمال لفظ، اعتبار انشایی پدید آمده بود و جملات انشایی آن را ابراز می کردند. پس طبق مبنای این دو بزرگوار، جمله «انشایی» فرقی با جمله «خبری» ندارد و هر دو ابراز کننده هستند. مرحوم خوئی به این مطلب به نوعی اشاره دارد.
**
نکته 1 : ممکن است کسی بر مرحوم خویی اشکال کند که : «اگر جملات انشایی ابراز کننده اعتبار نفسانی هستند، پس قابل صدق و کذب می شوند. چراکه گاه ابراز کننده امری هستند که موجود است و گاه امری که نیست را ابراز می کنند». ایشان خود پاسخ می دهد:
«و يترتب على ما ذكرناه ان الجملة الخبرية من جهة الدلالة الوضعيّة لا تتصف بالصدق أو الكذب، فانها ثابتة على كلا تقديري الصدق و الكذب، فقولنا «زيد عادل» يدل على ان المتكلم في مقام قصد الحكاية عن ثبوت العدالة لزيد، اما انه مطابق للواقع أو غير مطابق فهو أجنبي عن دلالته على ذلك بالكلية.
و من هنا يظهر انه لا فرق بينها و بين الجمل الإنشائية في الدلالة الوضعيّة، فكما ان الجملة الإنشائية لا تتصف بالصدق أو الكذب، بل انها مبرزة لأمر من الأمور النفسانيّة، فكذلك الجملة الخبرية فانها مبرزة لقصد الحكاية عن الواقع نفياً أو إثباتاً، حتى فيما إذا علم المخاطب كذب المتكلم في اخباره فالجملة الإنشائية و الإخبارية تشتركان في أصل الإبراز و الدلالة على أمر نفساني، و انما الفرق بينهما في ما يتعلق به الإبراز، فانه في الجملة الإنشائية امر نفساني لا تعلق له بالخارج، و لذا لا يتصف بالصدق أو الكذب بل يتصف بالوجود أو العدم، و في الجملة الخبرية امر متعلق بالخارج فان طابقه فصادق و إلا فكاذب.
و من هنا يتضح ان المتصف بالصدق و الكذب انما هو مدلول الجملة لانفسها، و اتصاف الجملة بهما انما هو بتبع مدلولها و بالعرض و المجاز، و لذا لو أمكن فرضاً الحكاية عن شيء بلا دال عليها في الخارج لكانت الحكاية بنفسها متصفة بالصدق أو الكذب لا محالة.»[3]
توضیح :
1. جملات انشایی ابراز کننده «امری نفسانی» هستند. و جملات خبری هم ابراز کننده «قصد متکلم» هستند. (اینکه متکلم قصد کرده که از یک نسبتی حکایت کند)
2. اما اینکه در جملات خبری، صدق و کذب هست به این جهت است که: جمله خبری، «قصد متکلم» را برای حکایت ابراز می کند و چون «قصد متکلم برای حکایت» مربوط به عالم خارج است، پس جمله خبری با یک واسطه به عالم خارج [نفس الامر] مربوط می شود. و لذا قابل صدق و کذب می شود. [یعنی جمله خبری، مبرز قصد متکلم است برای حکایت؛ اما آن حکایت یا صادق است یا کاذب] در حالیکه جمله انشایی، «امر نفسانی» را ابراز می کند که یا هست و یا نیست. و چون مربوط به عالم خارج نیست، صدق و کذب بردار نیست. [یعنی جمله انشائیه مبرز امر نفسانی است که یا هست یا نیست]
3. پس صدق و کذب، مربوط به «مدلول جمله» است و نه خود جمله؛ و اگر جمله را صادق یا کذب می دانیم، این ثانیاً و بالعرض است و صدق اولاً و بالذات، وصف به حال «حکایت» است [پس وصف شئ به حال متعلق است] و لذا اگر امکان داشت که بدون «ابراز» ـ که در جملات خبری هست ـ از عالم خارج، حکایت کنیم، آن حکایت گری، متصف به صدق و کذب می شد. [وصف شئ به حال نفسه]