« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

5. مبنای مرحوم آیت الله بروجردی5. مبنای مرحوم آیت الله بروجردیمرحوم بروجردی می نویسند:

«فنقول: بعد جعل مدار الكلام حول المثال المعروف أعني قوله «سرت من البصرة إلى الكوفة»، إنا إذا خرقنا حجب الألفاظ، و توجهنا إلى الخارج بعد ما صدر فيه سير عن فاعل خاص، مبتدئا فيه من البصرة، و منتهيا إلى الكوفة، لا نرى فيه في هذه الواقعة إلا أربعة أشياء موجودة متأصلة: ذات الفاعل، و السير الّذي هو من عوارضه و أفعاله و بلدتي البصرة و الكوفة، و لا نرى فيه وراء هذه الأربعة شيئا يسمى بالصدور عن الفاعل أو الابتدائية أو الانتهائية. نعم ما نراه في الخارج في هذه الواقعة ليس هو السير المطلق، بل هو سير و امتداد خاص، يرتبط بالفاعل بصدوره عنه، و بالبصرة و الكوفة بانقطاعه عندهما أولا و آخرا، و لكنه ليست هذه الخصوصيات الثلاث موجودة في الخارج بحيالها في قبال تلك الوجودات الأربعة، بل تكون مندكة فيها و موجودة بتبعها، هذا حال الخارج.»[1]

توضیح :

    1. در مثال «سرت من البصرة إلی الکوفة» وقتی از «لفظ» صرف نظر می کنیم (و به عالم خارج توجه می کنیم)، 4 وجود متأصل بیشتر نداریم که عبارتند از : «فاعل، «سیر» که از عوارض فاعل است و «بصره» و «کوفه». و در خارج وجودات متأصلی تحت عنوان «صدور از فاعل و ابتدائیت و انتهائیت» نداریم. بلکه این سه، موجوداتِ «تبعی و اندکاکی» هستند.

    2. البته این «سیر ممتد» محدود است که از طرفی به «بصره» و از طرفی به «کوفه» محدود شده است و از جهتی از فاعل صادر شده است.

    3. و این محدودیت منشأ می شود که ما مفهوم «فاعلیت، اولیت و آخریت» را انتزاع کنیم [یعنی در خارج سیر داریم و کوفه و بصره؛ اما ذهن آدمی از اینکه «سیر» منطبق بر محدوده بصره تا کوفه است، انتزاع می کند مفهوم «اول سیر» و «آخر سیر» را؛ و در عین حال در عالم خارج، خصوصیات سه گانه (صدور از فاعل، ابتدائیت بصره، انتهائیت کوفه) به وجود تبعی در عالم خارج موجود هستند)

مرحوم بروجردی سپس به «عالم ذهن» توجه می دهند و می فرمایند:

«و أما الذهن، فلاتساعه، بحيث ربما يوجد فيه مستقلا ما لا وجود له في الخارج، يكون إدراكه لهذه الواقعة على نحوين:

الأول: أن يوجد و ينتقش فيه عين ما في الخارج و نقشه أعني السير المتخصص بالخصوصيات الثلاث، بحيث تكون المعاني الأربعة (أعنى ذات الفاعل، و السير الّذي هو امتداد خاصّ و بلدتي البصرة و الكوفة) في هذا اللحاظ ملحوظة بحيالها و استقلالها، و الخصوصيات الثلاث (أعني ارتباط السير بالفاعل بصدوره عنه، و بالبصرة بانقطاعه عندها أولا، و بالكوفة بانقطاعه عندها آخرا) مندكة فيها.

و بالجملة: تكون هذه الخصوصيات الثلاث في الوجود الذهني أيضا مندكة و فانية في تلك المعاني الأربعة، على حسب ما في الخارج.

الثاني: أن يلاحظ الخصوصيات الثلاث أيضا بحيالها في قبال تلك المعاني الأربعة من غير أن يلحظ بعضها من خصوصيات غيره و مندكا فيه، فيتصور في هذا النحو من اللحاظ مفهوم الصدور و الابتدائية و الانتهائية، كما تتصور ماهية السير، و ذات الفاعل، و البلدتان، و يقال في مقام حكايتها: السير - الصدور - أنا - الابتداء - البصرة - الانتهاء - الكوفة. فيكون الموجود في الذهن في هذا اللحاظ سبعة معان مستقلة متفرقة، لا ربط بينها أصلا، يعبر عنها بسبعة ألفاظ غير مرتبطة، فما كان بحسب اللحاظ الأول رابطة بالحمل الشائع يصير بحسب اللحاظ الثاني مفهوما مستقلا يحتاج في ارتباطه بالغير إلى رابط، فيقال مثلا: ابتدأت من البصرة أو يقال: ابتداء السير البصرة، فيرتبط مفهوم الابتدائية بغيره بوسيلة كلمة «من» أو بهيئة الإضافة.» [2]

توضیح :

    1. ذهن به خاطر وسعتش [توانائی اش] به گونه ای است که می تواند آنچه در خارج وجود «متأصل» و مستقلی ندارد را نیز درک کند (همان سه امر انتزاعی)

    2. اما نحوه لحاظ آنها به دو گونه است:

    3. گاهی نحوه لحاظ به آن است که آن چهار وجود اصیل را مستقلا درک می کند و آن وجودات انتزاعی را مندکّ در آنها.

    4. گاهی نحوه لحاظ به آن است که همه هفت مفهوم را مستقل از هم درک می کند.

    5. در این نوع دوم از لحاظ، آنچه به حمل شایع «رابط» بود، یک مفهوم مستقل می شود که خودش برای ارتباط با مفاهیم دیگر، محتاج «رابط» است.

 

ایشان سپس مطلب خویش را چنین جمع می کند:

«إذا عرفت هذا فنقول: المعنى الحرفي عبارة عن المفهوم الاندكاكي الّذي به يحصل الربط بين المفاهيم المستقلة، و يكون بحسب اللحاظ من خصوصيات المفاهيم المستقلة، و المعنى الاسمي عبارة عن المفاهيم المستقلة المتفرقة في حد ذاتها.

و بعبارة أخرى: حقيقة الارتباط و التخصص المتحقق في الخارج بنحو الفناء و الاندكاك في الطرفين، إن وجدت في الذهن على وزان وجودها الخارجي يكون معنى أداتيا، و إن انتزع عنها مفهوم مستقل ملحوظ بحياله في قبال مفهومي الطرفين يصيرا مفهوما اسميا. فلفظ الابتداء مثلا موضوع لمفهوم الابتدائية المنتزعة عن الطرفين، و الملحوظة بحيالها في قبال الطرفين، بحيث صار بنفسه طرفا يحتاج إلى الربط، و لفظة «من» موضوعة لحقيقة الارتباط الابتدائي التي توجد في الذهن، بنحو الاندكاك في الطرفين، كما في الخارج، و بها يحصل الربط بينهما.

و بهذا البيان ظهر: أن الفرق بين المعنى الحرفي و المفهوم الاسمي فرق جوهري ذاتي و أنهما سنخان من المعنى، وضع لأحدهما الاسم، و للآخر الحرف.» [3]

توضیح :

    1. معنای حرفی، مفهوم «اندکاکی» است که به وسیله آن بین مفاهیم مستقل «ربط» حاصل می شود.

    2. این معنای حرفی، از خصوصیات مفاهیم مستقل است.

    3. معنای اسمی، نیز عبارت است از : «مفاهیم مستقله» که فی حدّ ذاته با معنای حرفی هم فرق دارند.

    4. پس: آن ربطی که در عالم خارج به نحو «فناء» در وجودات مستقل داریم، اگر به همانگونه که در عالم عین است، تصور شد، معنای اداتی حاصل می شود و اگر از آن ربط خارجی، مفهوم مستقل انتزاع کردیم، مفهوم اسمی حاصل می شود.

    5. پس: فرق اسم و حرف، فرق جوهری ذاتی است که دو سنخ از معنا هستند.

این مطلب در «لمحات الاصول» که تقریرات اصول مرحوم آیت الله بروجردی است، به این نحوه تقریر شده است:

«و إن شئت قلت: المعاني الحرفيّة ما يوجد بها الارتباط بين المفاهيم المتفرّقة المتشتّتة، و المعاني الاسميّة نفس هذه المتفرّقات. هذا هو الفرق بين المعنى الاسميّ و المعنى الحرفيّ. و أمّا مناط الفرق و سرّ هذا الافتراق، فهو ما أشرنا إليه من أنّ الملحوظ المتعقّل في الذهن، لا بدّ و أن يكون عين ما وقع أو عين ما سيقع في الخارج من المفاهيم المرتبطة فإنّ السير الذي يقع في الخارج، لا بدّ و أن يكون مقطوع الطرفين، و انقطاع الطرفين في الخارج عين الارتباط في الذهن، و هذا هو معنى الربط الحقيقيّ الذي يكون الحرف موضوعاً بإزائه. و أمّا إذا كان الملحوظ هو المفاهيم، لا بما أنّها عين ما وقع في الخارج، بل بما أنّها مفاهيم تصوّرية، أو بما أنّ الارتباطات الملحوظة في الذهن، ارتباطات مفهوميّة انتزاعيّة، مثل مفهوم الابتداء و الانتهاء، فلا يكون حينئذٍ إلاّ صِرف التصوّرات الذهنيّة المتشتّتة، لا ربط بعضها ببعض، فهذه هي المعاني الاسميّة غير المشوبة بالمعاني الحرفيّة»[4]

توضیح :

    1. مفاهیم موجود در ذهن، باید عین آن چیزی باشد که در خارج است (در ماضی و مضارع) و یا در خارج پدید خواهد آمد (در مستقبل و امر)

    2. پس آن سیری که در خارج است، حتماً دو طرف دارد و قطع می شود (اول و آخر دار) این انقطاع سیر در خارج وقتی در ذهن آمد، همان ارتباطی است که در ذهن موجود است. و این همان معنای «ربط» است که حرف برای آن وضع شده است.

    3. اما اگر این مفهوم در ذهن تصور شد ولی نه به آن صورت که در خارج است بلکه به صورت مفاهیم تصوری مستقل لحاظ شد، در این صورت همین معانی، مفاهیم اسمی هستند.

 

اشکالات بر مرحوم بروجردیاشکالات بر مرحوم بروجردی1 اشکال آیت الله وحید1 اشکال آیت الله وحید

 

شیخنا الاستاذ آیت الله وحید بر این مطلب اشکال کرده است:

«هل المراد أنّه هو نفسه یصیر معنی اسمیّاً أو غیره؟ ظاهر الکلام أنه نفسه .. و حینئذ یستلزم القول بأن الذات الواحدة تصیر بلحاظ شیئاً و بلحاظٍ آخر شیئاً آخر، و هذا معناه ورود الإستقلال و عدمه علی الشئ واحد، و هو عین مبنی المحقق الخراسانی صاحب الکفایة.

فکان علی السید البروجردی أن یوافق علی مبنی صاحب الکفایة، لکنّه یری الإختلاف الجوهری بین المعنی الاسمی و المعنی الحرفی.»[5]

توضیح :

    1. آیا مراد ایشان آن است که همان معنایی که معنای حرف است، معنای اسمی می شود؟ و یا آنچه معنای اسمی می شود، چیزی غیر از آن است؟

    2. ظاهر کلام ایشان آن است که همان معنا، اگر مستقلا لحاظ شد، معنای اسمی می شود.

    3. در این صورت این همان مبنای آخوند خراسانی است.

    4. در حالیکه ایشان به صراحت می نویسد: «اسم و حرف، با هم اختلاف جوهری دارند»

ما می گوییم :

    1. به نظر می رسد فرمایش مرحوم بروجردی با فرمایش مرحوم آخوند متفاوت است.

مرحوم آخوند می فرمود: معنای اسمی و معنای حرفی، یک «مفهوم» هستند که گاه به صورت «اسمی» و گاه به صورت «حرفی» لحاظ می شوند. در حالیکه مرحوم بروجردی می فرماید: آنچه در خارج است یک وجود اندکاکی است که گاه از آن «مفهوم مستقل» أخذ می شود و گاه از از آن «مفهوم مندک» انتزاع می شود.

پس: در کلام مرحوم آخوند «یک مفهوم» است و «دو لحاظ» (و لذا موضوع له و مستعمل فیه در حرف و اسم، یکی است) ولی در کلام مرحوم بروجردی «یک وجود» است (منشأ انتزاع) که از آن «دو مفهوم» انتزاع می کنیم که یکی از آن دو مفهوم موضوع له اسم و دیگری موضوع له حرف است.

    2. بر فرض که بپذیریم که مرحوم بروجردی می گوید، یک مفهوم اگر به صورت «اندکاکی» بود، معنای حرفی است و اگر به صورت «مستقل» بود، معنای اسمی است، باز هم این کلام، حرف مرحوم آخوند نیست!

چراکه: مرحوم آخوند می فرمود: «لحاظ آلیت و استقلالیت» نمی تواند داخل در موضوع له باشد. در حالیکه مرحوم بروجردی، لحاظ اندکاکیت و استقلالیت را داخل در موضوع له می دانند. پس اصلاً این حرف با حرف مرحوم آخوند، تباین کلی دارد.

نکته :

درباره مقدمه ای که مرحوم بروجردی مطرح کردند باید اشاره کنیم:

در حقیقت آنچه در خارج موجود است (بر فرض که بپذیریم «وجود اندکاکی» ـ یعنی وجود رابط ـ در خارج موجود است؛ چراکه این امر در میان فلاسفه مسلّم نیست) به صورت «اندکاکی» است. ما در مرحله اول از آن یک مفهوم غیر مستقل و اندکاکیی، أخذ می کنیم و بعد این مفهوم را از خاصیت «اندکاکیّت» خلع می کنیم و آن را به صورت مستقل، لحاظ می کنیم؛ پس مفهوم اندکاکی از وجود اندکاکی أخذ می شود و مفهوم مستقل از مفهوم اندکاکی انتزاع می شود (یا به عبارتی از مفهوم اندکاکی به آن مفهوم مستقل منتقل می شویم)

پس: اصلا تقریر درک مفاهیم مستقل از وجودات اندکاکی که مقدمه فرمایش مرحوم بروجردی بود، ظاهراً کامل نیست.

اما اگر هم مقدمه کلام بروجردی را تغییر دهیم، باز اصل فرمایش ایشان می تواند صحیح باشد. چراکه باز هم می توان گفت معنای حرفی، «مفهوم آن وجود رابط اندکاکی» است و معنای اسمی، همان مفهوم است که از قید «اندکاکیت» تصفیه شده است.


[1] . نهایة الاصول ؛ ج1 ص20.
[2] . نهایة الاصول ؛ ج1 ص20 و 21.
[3] . نهایة الاصول ؛ ج1 ص21.
[4] . لمحات الاصول ؛ ص29.
[5] . تحقیق الاصول ؛ ج1 ص120.
logo