90/08/02
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی اشکالات نظریه مرحوم آخوندبررسی اشکالات نظریه مرحوم آخوند
1 اشکال اول1 اشکال اولاینک به اشکالات و توضیحاتی که نسبت به سایر کلمات آخوند مطرح شده است، اشاره می کنیم:
ممکن است در اشکال به مرحوم آخوند گفته شود:
اینکه شما می گویید: «اگر «لحاظ ذهنی» بخواهد معنای مستعمل فیه را «جزئی» کند، لاجرم باید داخل در معنی شود؛ و از طرفی حین الاستعمال، باید معنی را لحاظ کرد. پس در هر استعمال باید «دو لحاظ» باشد؛ یکی داخل در معنی، و دیگری لحاظی که حین الاستعمال پدید می آید.»
حرف تمامی نیست؛ چراکه معنا به وسیله همان لحاظ «حین الاستعمال»، جزئی می شود و لازم نیست یک بار لحاظ داخل در مستعمل فیه گردد و بار دیگر لحاظ دیگری، حین الاستعمال موجود شود!
در جواب به این اشکال می گوییم:
«لحاظ» یعنی «تصور»؛ و «لحاظ ذهنی» یعنی تصور ذهنی و وجود ذهنی.
2 اشکال دوم2 اشکال دوم به این معنی که: هر گاه مفهومی را می خواهیم استعمال کنیم، باید آن را تصور کنیم و طبیعی است که به وسیله تصور (وجود ذهنی)، آن مفهوم موجود می شود و لذا «جزئی» می گردد [چنانکه گفتیم هر موجود ذهنی، جزئی است] اما این جزئیت مربوط به وجود مفهوم است در حالیکه «جزئیت و کلیت» در حوزه حکایت گری مفهوم است. [سابقا در ذیل امکان قسم اول از اقسام چهارگانه وضع به این نکته اشاره کردیم]
ما می گوییم : مرحوم آخوند می خواستند بفرمایند که موضوع له و مستعمل فیه نمی تواند «جزئی حقیقی» (چه ذهنی و چه عینی) باشد. ولی بعد نتیجه گرفتند: پس اسم و حرف به یک معنی هستند.
در حالیکه ـ چنانکه گفتیم ـ می توان در حروف، موضوع له و مستعمل فیه را «عام» به حساب آورد ولی در عین حال به وحدت معنای اسم و حرف قائل نشد.
به این صورت که بگوییم: «من» وضع شده است برای «ابتدای آلی» (که یک معنای کلی است) و ابتدا وضع شده است برای «ابتدای استقلالی» (که یک معنای کلی است).
توجه شود: که ما نمی گوییم «لحاظ آلی» یا «لحاظ استقلالی» در موضوع له دخیل است تا بگویند موضوع له جزئی ذهنی است. بلکه می گوییم، حرف وضع شده برای «ابتدای آلی» یعنی «ابتدایی که در ضمن کلمه ای دیگراست».
پس: می توان گفت، حروف و اسماء، وضع و موضوع له و مستعمل فیه، «عام» دارند ولی هم معنا نیستند.
نکته مهم در این جا آن است که توجه کنیم که «جزئیت» ناشی از «لحاظ آلیت و لحاظ استقلالیت» است، ولی اگر معنای آلی و معنای استقلالی، مدّ نظر قرار گرفتند، این دو معنا «کلی و عام» هستند.
3 اشکال سوم3 اشکال سومبه نظر می رسد: این مطلب، «مهمترین اشکال» به مرحوم آخوند [وحدت معنای اسم و حرف] است.
مرحوم روحانی به اشکالی اشاره می کند:
«ثم انه قد أورد على صاحب الكفاية رحمه اللّه: بأنه إذا كان الموضوع له في كل من الحرف و الاسم واحدا و انما الاختلاف من حيث اللحاظ، فلازم ذلك حدوث علاقة بين معنى الاسم و الحرف و ثبوتها بنحو يصح استعمال كل منهما في معنى الآخر مجازا، بل العلاقة الثابتة أقوى العلاقات، إذ علقة الاتحاد الذاتي و الماهوي بين المعنيين لا تفوقها العلقة الناشئة عن مناسبة ما بين معنيين يختلفان حقيقة و ذاتا، فإذا صححت هذه الاستعمال المجازي فتصحيح تلك العلاقة بين معنى الاسم و الحرف للاستعمال المجازي لكل منهما في معنى الآخر أولى، مع ان الوجدان قاض باستهجان استعمال الاسم موضع الحرف أو الحرف موضع الاسم و لو مجازا، و عدم صحته.»[1]
توضیح :
1. اگر اسم و حرف، «هم معنا» باشند (حتی اگر به سبب اختلاف لحاظ یا اختلاف شرط با هم تفاوت داشته باشند) به هر حال علاقه ای بین این دو ایجاد می شود.
2. هر جا علاقه ای باشد می توان لفظ متعلق به معنی اول را «مجازاً» در معنی دوم به کار برد.
3. علاقه «همیشگیِ» ناشی از وحدت معنی، از علاقه های دیگری که مجاز را پدید می آورد، اقوی است.
4. پس باید «مجازاً» بتوان اسم و حرف را جای یکدیگر به کار برد.
5. در حالیکه «بالوجدان»، استعمال مجازی در اینجا باطل است.
ایشان سپس جواب می دهند:
«و لكن هذا الإيراد لا يخلو عن مناقشة، فان العلاقة المصححة للاستعمال المجازي إنما تكون إثباتا و نفيا بنظر العرف لا بالنظر الدقي العقلي، لأن الاستعمالات عرفية فالحكم في تصحيحها بمصحح هو العرف. و معنى الاسم و ان كان في الحقيقة و الدقة يتحد مع معنى الحرف الا انه حيث كان عرفا و بالنظر العرفي مباينا لمعنى الحرف لم يصح استعمال أحدهما موضع الآخر مجازا، و كان ذلك غلطا و مستهجنا لعدم العلاقة المصححة لتباينهما بنظره.»[2]
توضیح :
1. صحت و فساد در استعمالات مجازی، وابسته به نظر «عرف» و پسند عرف است.
2. 4 اشکال چهارم4 اشکال چهارمچون از نظر «عرف»، حرف و اسم اختلاف دارند (گرچه به دقت عقلی یکی هستند) نمی توان این دو را به جای هم مجازاً استعمال کرد. چراکه علاقه ای که مصحّح مجازیت باشد، بین آن دو وجود ندارد.
مرحوم خوئی دو اشکال بر مرحوم آخوند وارد می کند. این دو اشکال به آن قسمت از کلام مرحوم آخوند که حروف را دارای «معنای آلی» و اسماء را دارای «معنای استقلالی» می داند، اشاره دارد؛ مرحوم خوئی می نویسد:
«و يرد على النقطة الثانية: ان لازمها صيرورة جملة من الأسماء حروفاً لمكان ملاك الحرفية فيها و هو لحاظها آلة و مرآة كالتبين المأخوذ غاية لجواز الأكل و الشرب في قوله تعالى: «كلوا و اشربوا حتى يتبين لكم الخيط الأبيض... الآية» فانه قد أخذ مرآة و طريقاً إلى طلوع الفجر، من دون ان يكون له دخل في حرمة الأكل و الشرب و عدمها، فبذلك يعلم ان كون الكلمة من الحروف لا يدور على لحاظه آلياً.
و بتعبير آخر: إذا كان الملاك في كون المعنى حرفياً تارة و اسمياً أخرى هو اللحاظ الآلي و الاستقلالي و كان المعنى بحد ذاته لا مستقلا و لا غير مستقل، فكل ما كان النّظر إليه آلياً فهو معنى حرفي فيلزم محذور صيرورة جملة من الأسماء حروفاً. هذا أولا.»[3]
توضیح :
1. اگر ملاک معنای اسمی، «لحاظ استقالی» و ملاک معنای حرفی، «لحاظ آلی» است، لازم می آید برخی از اسماء «مثل تبیّن» دارای معنای حرفی باشند.
2. چنانکه وقتی در آیه شریفه، «تبیّن» مرآت و آلت برای «طلوع فجر» است، باید بگوییم این لفظ دارای معنای حرفی است.
مرحوم فاضل و آیت الله وحید بر این مطلب اشکال کرده اند. ما حصل اشکالات، آن است که :
بین «طریقیت و موضوعیت» یک مفهوم در کلام الهی و بین «استقلال و عدم استقلال» یک مفهوم فرق است. آنچه در کلام مرحوم آخوند مطرح است آن است که یک مفهوم گاه مستقل است و گاه غیر مستقل است. در حالیکه «تبیّن» (چه موضوعیت داشته باشد و چه طریقیت) باز مفهوم مستقلی است.
در تقریرات شیخنا الاستاذ می خوانیم:
«وجه عدم الورود: أنّ مراده من الآلیة ـ کما تقدّم ـ عدم الاستقلالیة فی المفهومیة، و «التبیّن» فی الآیة الکریمة و إن کان طریقاً لمعرفة الفجر، إلّا أنه مستقلٌ فی التعلق عن «الفجر» و لا یحتاج فی ذلک إلیه و لا إلی غیره، فهو اسمٌ و لیس بحرفٍ»[4]