90/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
الف/2) قول نجم الائمه[1] :
شیخ رضی در کتاب «شرح کافیه» عبارتی دارد که منشأ اختلافات بسیاری شده است. کلام ایشان که زمینه پیدایش قول دوم نیز شده است[2] دارای ذیلی است که باعث شده برخی بگویند نجم الائمه به قول اول گرایش داشته است.
در ادامه عبارت ایشان را با تقریراتی که از این قول ممکن است وجود داشته باشد، مرور می کنیم.
«ثم نقول: ان معنی «من» الابتداء، فمعنی «من» و معنی لفظ «الابتداء» سواء إلّا أن الفرق بینهما أن لفظ الابتداء لیس مدلوله مضمون لفظ الآخر، بل مدلوله معناه الذی فی نفسه مطابقة، و معنی «من» مضمون لفظ آخر ینضاف ذلک المضمون الی معنی ذلک اللفظ الأصلی؛ فلهذا جاز الإخبار عن لفظ الابتداء، نحو : الابتداء خیر من الانتهاء، و لم یجز الاخبار عن «من» لأن الابتداء الذی هو مدلولها فی لفظ آخر، فکیف یخبر عن لفظ لیس معناه فیه؟ بل فی لفظ غیره، و انما یخبر عن الشئ باعتبار المعنی الذی فی نفسه مطابقة، فالحرف وحده لا معنی له أصلاً، اذ هو کالعلم المنصوب بجنب شئ لیدلّ علی أن فی ذلک الشئ فائدة، فاذا انفرد عن ذلک الشئ بقی غیر دالّ علی معنی أصلاً.
فظهر بهذا أن المعنی الإفرادی للاسم و الفعل فی أنفسهما، و للحرف فی غیره»[3]
توضیح :
1. لفظ «من» به معنای «ابتداء» است و لذا با لفظ ابتداء به یک معنی هستند
2. فرق آنها این است که : مدلول و معنای لفظ ابتداء در ضمن لفظ دیگری نیست در حالیکه معنای لفظ «من» در ضمن لفظ دیگر است.
3. لفظ ابتداء معنای «فی نفسه» دارد ولی معنای «من» در ضمن لفظ دیگری است به این صورت که: «معنای ضمنی» [ابتداء] در ضمن لفظ دیگری [بصره] است که این معنای ضمنی [ابتداء] به معنای اصلی لفظ دیگر [بصره] اضافه شده است.
4. به همین جهت می توان «ابتداء» را مبتدا قرار داد و از آن خبر داد در حالیکه لفظ «من» را نمی توان مبتدا قرار داد چراکه معنای «من» در ضمن لفظ دیگر است و چیزی که معنایش در ضمن کلمه ای دیگر است چگونه مبتدا واقع می شود.
5. پس حرف به تنهایی معنا ندارد بلکه مثل علامتی است که وقتی کنار چیزی قرار می گیرد دلالت می کند که آن چیز
فائده ای دارد و وقتی به تنهایی واقع شد، بر هیچ چیزی دلالت نمی کند.
6. پس معنای اسم و فعل متعلق به خودشان است و معنای حرف در غیر آن است.
مرحوم نجم الائمه (قبل از عبارت پیشین) در توضیح مطلب خویش نوشته است:
«و الحرف کلمة دلّت علی معنی ثابت فی لفظٍ غیرها؛ و قد یکون اللفظ الذی فیه معنی الحرف مفرداً، کالمعرّف باللام و المنکر بتنوین التنکیر، و قد یکون جملة کما فی «هل زیدٌ قائم»، لأنّ الاستفهام معنی فی الجملة، اذ قیام زید مستفهم عنه، و کذا النفی فی «ما قام زیدٌ»، إذ قیام زید منفی؛ فالحرف موجد لمعناه فی لفظ غیره إمّا مقدم علیه کما فی نحو «بصریّ» أو مؤخّر عنه کما فی «الرجل»، و الأکثر أن یکون معنی الحرف مضمون ذلک اللفظ، فیکون متضمناً للمعنی الذی أحدث فیه الحرف مع دلالته علی معناه الأصلی، إلا أن هذا تضمّن معنی لم یدل علیه لفظ المتضمّن کما کان لفظ البیت متضمّنا لمعنی الجدار و دالّا علیه»[4]
توضیح :
1. حرف کلمه ای است که بر معنایی که در لفظ دیگری است، دلالت دارد.
2. آن لفظ دیگر، گاه «مفرد» است و گاه «جمله» است. گاه «مقدم» بر حرف است و گاه «موخر» از حرف است.
3. اکثر بر آن هستند که : آن لفظ متکفّل معنای حرف است (معنی الحرف مضمون ذلک اللفظ) و لذا آن لفظ معنایی که حرف ایجاد می کند را در ضمن دارند.
4. اما در ضمن داشتن این معنای حرفی، از نوع دلالت «تضمّن» نیست (چنانکه در لفظ «بیت» و معنای «دیوار» چنین است)
ما می گوییم:
1. عبارت فوق ـ چنانکه خواهیم دید ـ منشأ برداشت های مختلف شده است. گروهی گفته اند شیخ رضی، حروف را دارای معنا نمی داند و گروهی دیگر تقریرات دیگری از کلام وی دارند.
2. در میان متأخرین، برخی قول «عدم معنا برای حرف» را به وی منسوب نکرده اند[5] و برخی این قول را به نجم الأئمه نسبت داده اند. [6]
3. به نظر می رسد که با توجه به آنچه از وی خواندیم و با توجه به آنچه وی در ذیل بحث تقسیم حروف آورده است و به صراحت می نویسد: «حرف دارای معنی می باشد»[7] نمی توان «قول به عدم معنا» را به به رضی نسبت داد.
تقریر اولتقریر اولمشهور متأخرین می گویند: مراد مرحوم نجم الائمه آن است که همانطور که «رفع» معنا ندارد، حروف هم معنا ندارند و همانطور که «زید» در «قام زیدٌ» فاعل است و برای بیان اینکه بگوئیم زید، فاعل است، از علامت رفع استفاده می کنیم، همینطور هم برای اینکه بگوئیم «زید در خانه است» از «فی» استفاده می کنیم و می گوئیم «زیدٌ فی الدار».[8]
در مقابل این تقریر، تقریر دیگری نیز ـ با فرق بسیار ظریفی ـ وجود دارد که خواهیم آورد.
مرحوم آقا ضیاء عراقی این قول را به نحوه ای کامل بیان کرده است:
«هو أن لا یکون للحرف معنی وُضِع لفظ الحرف له بل یکون حاله حال علامات الاعراب من الضم و الفتح و الکسر فکما أنّ الضمة تتصل بالکلمة فی بعض احوالها و الفتحة تتصل بها فی بعض أحوالها الأخری کذلک لفظ فی مثلاً یتصل بالدار فی بعض أحوالها کما لو کانت ظرفاً و لفظ من یتصّل بها فی بعض أحوالها الآخر کما لو کانت مبدء للحرکة مثل جئتک من الدار»[9]
ما می گوییم :
1. فرق این تقریر، با قول مرحوم ایروانی در این است که:
اولا : در این تقریر هیچ اشاره ای نشده است به اینکه «هیأت» دارای وضع خاص است.
ثانیا : در این تقریر حروف، علامت دانسته شده و به «اعراب» تشبیه شده اند در حالیکه ایروانی اشاره ای به «علامیّت» ندارد.