90/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
الف/1) قول ایروانی:
مرحوم ایروانی می نویسد:
«التحقيق ان الحروف لا وضع لها أصلا و انما الوضع للهيئات التركيبية الدالة على أنحاء الروابط الخاصة ... (و ظني ) ان حسبان الوضع للحروف ناشئ مما يرى من حصول الاختلاف في المعنى باختلافها فيظن استناد ذلك إلى معنى الحروف غفلة عن ان ذلك غير معقول و مع ذلك فهو غير مجد و عن ان الاختلاف المذكور ناشئ من اختلاف أوضاع المركبات بهيئاتها المتولدة من تخلل الحروف بلا وضع متعلق برقاب الحروف»[1]
توضیح :
1. حروف اصلا دارای وضع نیستند بلکه آنچه دارای وضع است «هیئت هایی» است که «روابط خاصه» را می رساند. (یعنی: «من» اصلا معنی ندارد بلکه جمله ای که دارای «فی» است دارای وضع است یعنی واضع گفته «زیدٌ فی الدار» روی هم دارای وضع است و این معنا را می رساند که «زید در خانه است»)
2. علت اینکه دیگران پنداشته اند حروف دارای وضع هستند آن است که دیده اند بود و نبود حروف معنی را تغییر می دهد، در حالیکه این تغییر ناشی از معنای حروف نیست بلکه ناشی از وضع های متعددی است که هیأت ها دارند.
ما می گوییم :
در تشریح و توضیح مبنای مرحوم ایروانی، می توان گفت: از نگاه ایشان همانطور که لفظ «الف» در «دار»، «منار» و «اکبر» وجود دارد ولی هیچ ارتباطی با وضع این کلمات ندارد (یعنی دار به صورت بسیط به معنای منزل است و چنین نیست که «الف» بر قسمتی از معنی دلالت کند) به همین صورت «زیدٌ فی الدار» بر «بودن زید در منزل» دلالت می کند و چنین نیست که «داخل بودن» از «فی» فهمیده شود.
باید توجه داشت که این حرف ـ اگرچه به ظاهر عجیب به نظر می رسد ـ بدان جهت مورد توجه مرحوم ایروانی قرار گرفته که ایشان ابتداء «معنا دار بودن حروف» را محال عقلی دانسته است و سپس به این قول گرایش یافته است.
در نقد فرمایش مرحوم ایروانی باید بگوئیم:
مرحوم ایروانی در ابتداء تلاش کرده است که با برهان عقلی ثابت کند که بقیه مبانی سر از استحاله عقلی در می آورد و لذا به این مبنا گرایش یافته است. در آینده اشکالات ایشان را بر بقیه مبانی مطرح کرده و ردّ می کنیم. پس از دیدگاه ما ـ چنانکه خواهیم آورد ـ مبانی دیگر محال نیستند.
حال : با توجه به آنچه گفتیم: آنچه ایشان در تشخیص معنای حروف آورده است ـ چنانکه خود ایشان می فرماید ـ با متفاهم عرفی مغایر است. چراکه از دیدگاه عرف و ائمه لغت، چنین نیست که هیأت «زیدٌ فی الدار» با هیأت «زیدٌ علی الدار» دو وضع جداگانه داشته باشد و أصلا «فی» و «علی»، وضع نداشته باشد.
الف/2) قول نجم الائمه[2] :
شیخ رضی در کتاب «شرح کافیه» عبارتی دارد که منشأ اختلافات بسیاری شده است. کلام ایشان که زمینه پیدایش قول دوم نیز شده است[3] دارای ذیلی است که باعث شده برخی بگویند نجم الائمه به قول اول گرایش داشته است.
در ادامه عبارت ایشان را با تقریراتی که از این قول ممکن است وجود داشته باشد، مرور می کنیم.
«ثم نقول: ان معنی «من» الابتداء، فمعنی «من» و معنی لفظ «الابتداء» سواء إلّا أن الفرق بینهما أن لفظ الابتداء لیس مدلوله مضمون لفظ الآخر، بل مدلوله معناه الذی فی نفسه مطابقة، و معنی «من» مضمون لفظ آخر ینضاف ذلک المضمون الی معنی ذلک اللفظ الأصلی؛ فلهذا جاز الإخبار عن لفظ الابتداء، نحو : الابتداء خیر من الانتهاء، و لم یجز الاخبار عن «من» لأن الابتداء الذی هو مدلولها فی لفظ آخر، فکیف یخبر عن لفظ لیس معناه فیه؟ بل فی لفظ غیره، و انما یخبر عن الشئ باعتبار المعنی الذی فی نفسه مطابقة، فالحرف وحده لا معنی له أصلاً، اذ هو کالعلم المنصوب بجنب شئ لیدلّ علی أن فی ذلک الشئ فائدة، فاذا انفرد عن ذلک الشئ بقی غیر دالّ علی معنی أصلاً.
فظهر بهذا أن المعنی الإفرادی للاسم و الفعل فی أنفسهما، و للحرف فی غیره»[4]
توضیح :
1. لفظ «من» به معنای «ابتداء» است و لذا با لفظ ابتداء به یک معنی هستند
2. فرق آنها این است که : مدلول و معنای لفظ ابتداء در ضمن لفظ دیگری نیست در حالیکه معنای لفظ «من» در ضمن لفظ دیگر است.
3. لفظ ابتداء معنای «فی نفسه» دارد ولی معنای «من» در ضمن لفظ دیگری است به این صورت که: «معنای ضمنی» [ابتداء] در ضمن لفظ دیگری [بصره] است که این معنای ضمنی [ابتداء] به معنای اصلی لفظ دیگر [بصره] اضافه شده است.
4. به همین جهت می توان «ابتداء» را مبتدا قرار داد و از آن خبر داد در حالیکه لفظ «من» را نمی توان مبتدا قرار داد چراکه معنای «من» در ضمن لفظ دیگر است و چیزی که معنایش در ضمن کلمه ای دیگر است چگونه مبتدا واقع می شود.
5. پس حرف به تنهایی معنا ندارد بلکه مثل علامتی است که وقتی کنار چیزی قرار می گیرد دلالت می کند که آن چیز
فائده ای دارد و وقتی به تنهایی واقع شد، بر هیچ چیزی دلالت نمی کند.
6. پس معنای اسم و فعل متعلق به خودشان است و معنای حرف در غیر آن است.