90/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال مرحوم آخوند[1] بر محقق رشتی :
چنانکه روشن است مرحوم رشتی تلاش دارند تا ثابت کنند که «لحاظ خاص» می تواند لحاظ اجمالی عام باشد. این در حالی است که که مرحوم آخوند ـ و به تبع ایشان بسیاری دیگر[2] ـ می گویند لحاظ خاص (جزئی) نمی تواند حتی لحاظ اجمالی عامّ (کلی) باشد. مرحوم آخوند سپس به بیان مرحوم رشتی اشاره کرده و می نویسد:
«نعم ربما يوجب تصوره تصور العام بنفسه فيوضع له اللفظ فيكون الوضع عاما كما كان الموضوع له عاما و هذا بخلاف ما في الوضع العام و الموضوع له الخاص فإن الموضوع له و هي الأفراد لا يكون متصورا إلا بوجهه و عنوانه و هو العام و فرق واضح بين تصور الشيء بوجهه و تصوره بنفسه و لو كان بسبب تصور أمر آخر.
و لعل خفاء ذلك على بعض الأعلام و عدم تميزه بينهما كان موجبا لتوهم إمكان ثبوت قسم رابع و هو أن يكون الوضع خاصا مع كون الموضوع له عاما مع أنه واضح لمن كان له أدنى تأمل.» [3]
توضیح :
1. گاهی تصور خاص، موجب می شود که عام تصوّر شود.
2. در این جا «تداعی معانی» صورت گرفته است. و لذا «وضع عام ؛ موضوع له عام» است.
تا کنون گفتیم : اشکالات دوم مرحوم قزوینی و مرحوم آخوند، امکان «وضع خاص ؛ موضوع له عام» را رد می کند. در مقابل بزرگانی این نوع وضع را ممکن دانسته اند. [4]
کلام مرحوم حائری یزدی و مرحوم شیخ محمد رضا اصفهانی :
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری[5] می نویسد:
«أقول يمكن ان يتصور هذا القسم أعني ما يكون الوضع فيه خاصاً و الموضوع له عاما فيما إذا تصور شخصاً و جزئياً خارجياً من دون ان يعلم تفصيلا بالقدر المشرك بينه و بين سائر الافراد و لكنه يعلم إجمالا باشتماله على جامع مشترك بينه و بين باقي الافراد مثله كما إذا رأى جسماً من بعيد و لم يعلم بأنه حيوان أو جماد و على أي حال لم يعلم انه داخل في أي نوع فوضع لفظاً بإزاء ما هو متحد مع هذا الشخص في الواقع فالموضوع له لوحظ إجمالا و بالوجه و ليس الوجه عند هذا الشخص إلى الجزئي المتصور لأن المفروض ان الجامع ليس متعقلا عنده الا بعنوان ما هو متحد مع هذا الشخص و الحاصل انه كما يمكن ان يكون العام وجها لملاحظة الخاصّ لمكان الاتحاد في الخارج كذلك يمكن ان يكون الخاصّ وجها و مرآتا لملاحظة العالم لعين تلك الجهة [نعم فيما إذا علم بالجامع تفصيلا لا يمكن ان يكون الخاصّ وجها له لتحقق الجامع في ذهنه تفصيلا بنفسه لا بوجهه فليتدبر»[6]
توضیح :
1. «وضع خاص ؛ موضوع له عام» ممکن است.
2. چراکه می شود شخص جزئی را تصور کرد بدون اینکه بدانیم کلی چیست و صرفاً لفظ را بر «آنچه بین او و بین افراد دیگر مشترک است»، وضع نمائیم.
3. در این صورت آنچه تصور شده است، صرفاً معنای جزئی است ولی موضوع له کلی است.
4. پس اتحاد خارجی، همانطور که می تواند «وضع عام ؛ موضوع له خاص» را تصحیح کند، می تواند «وضع خاص ؛ موضوع له عام» را نیز تصحیح کند.
همچنین مرحوم شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی[7] می نویسد:
«و یکفی مثالا لذلک: أنه رأی شبحاً من بعید، ولم یعلم أنه جمادٌ أو حیوان أو نبات و علی کل منها لم یدر أنه من أیّ نوع، فوضع اللفظ بإزاء ما هو نوع له بحسب الواقع و متحدٌ معه فی الصورة النوعیة، و لا شکّ فی أن الموضوع له فی هذه الصورة ملحوظ اجمالاً، و لیس وجهه الا الجزئی المتصوّر، اذ المفروض أن الجامع لم یتحقق عنده إلا بعنوان الاتحاد مع هذا الشخص»[8]
ما می گوییم :
این سخن، کلام کاملی نیست چرا که وقتی ایشان به صراحت می نویسند «ان الجامع لیس متعلقاً عنده الا بعنوان ما هو المتحد مع هذا الشخص» پذیرفته است که جامع ـ و لو بالاجمال ـ بالاستقلال تصور می شود؛ و این همان تداعی معانی است.
کلام مرحوم شیخنا الاستاد فاضل لنکرانی در امکان قسم چهارم:
مرحوم فاضل می نویسد:
«در دوره گذشته، جواب مرحوم آخوند و تلامذه ایشان را پذیرفتیم؛ اما با دقّت زیادی که در این مسأله کردیم، استحاله این قسم روشن نیست، بلکه عکس تفسیر مرحوم محقق خراسانی را می خواهم قایل شوم، یعنی می خواهم بگویم: «نمی شود از «عام»، افراد را دید و تماشا کرد، اما از «خاص» می شود عام را ملاحظه کرد و حتما هم می شود»
چرا؟ برای اینکه این بیانی که مرحوم محقق عراقی داشتند که زید با انسان تغایر مفهومی دارد. بعضی معتقدند که «انسان» و «حیوان ناطق» هم مغایر مفهومی دارند و حملشان حمل اولی ذاتی نیست، اما در عین حال می تواند انسان بگوید: ما از دریچه انسان، نمی توانیم حیوان ناطق را ببینیم. از راه انسان نمی توانیم حیوان ناطق را ببنیم، و لو این که حملشان حمل اولی ذاتی نباشد؛ اما لازمه این که حمل، حمل اولی ذاتی نیست، لازمه این که یک نوع مغایرتی وجود دارد، این نیست که عنوان مرآتیت و حکایت در آن وجود نداشته باشد و مخصوصا اگر ما عنوان زید را برداریم، به جایش «الانسان المتخصص بخصوصیات الزیدیة» بگذاریم. اگر تقیّد را لحاظ کردید، آیا معنایش این است که این طرف، «تقّید» لحاظ نشده یا لازمه لحاظ تقیّد این است که از اول طرفین را شما باید لحاظ کرده باشد؟ شما باید انسان را لحاظ کرده باشید، خصوصیات زیدیه را لحاظ کرده باشید، وقتی که گفتی «الانسان المتخصص بخصوصیات الزیدیة» و تقیّد هم در آن مطرح است، آیا می شود که ما این عنوان را تصور کنیم و انسان را تصور نکرده باشیم؟ نه به تصور جداگانه و نه به تصور ثانوی.
اگر من به شما گفتم: رقبه مؤمنه، رقبه متقیده به ایمان، شما می توانید بگویید: معنای رقبه در ذهن من نیامد؟ برای اینکه رقبه مطلق است و شما رقبه مقیده به ایمان گفتید. آیا حرف صحیح است که چون شما تقیّد را در اینجا مطرح کردید، عنوان رقبه در ذهن نیامد و هیچگونه تصوری در ناحیه رقبه نداریم؟ این حرف اصلاً حرفی نیست که انسان بتواند بپذیرد. حرفی است که وقتی که کلی به عنوان موصوف، به عنوان متقیّد مطرح شد، چه بر لسان متکلم و چه در ذهن مستمع، معنا ندارد که عنوان کلی متصور نباشد و این معنا معقول نیست.
مسأله را مقداری عمیق تر بحث کنیم:
اولین مرحله فردیت، وجود ماهیت است؛ دومین مرحله، خصوصیات فردیه است.
اما سؤال این است که قبل از مرحله اول که عبارت از وجود است، آیا ماهیت این فرد (صرف الوجود و صرف الخصوصیات) مطرح نیست؟ ماهیت این فرد مورد ملاحظه واقع نمی شود؟ وقتی می خواهید زید را معنا کنید، معنایش این است که «ماهیة الانسان الموجودة المتخصّصة بخصوصیات الزیدیة» در رأس قضایا ماهیة الانسان واقع شده است.
برای تأیید حرفم یک مثالی در ذهنم آمد. (گرچه مقداری هم جنبه مضحکی دارد) خدا به کسی بچه ای می دهد. اسمش را می گذارد علی، این را شما گفتید: این «وضع خاص ؛ موضوع له خاص» است. یعنی خصوص همین موجود خارجی را ملاحظه کرده، لفظ هم در مقابل او وضع کرده است. در معنای خاص هم می گویید که حکایت از عام نمی کند، اگر بگوییم معنای خاص حکایت از عام نمی کند، معنایش این است که انسانیت این مولود در تسمیه اش دخالت ندارد. در حالی که اگر کسی به شما اعتراض کرد، گفت آقا چرا اسم پسرت را علی گذاشتی؟ شما در جواب می پرسی، پس چه بگذارم؟ گفت چرا اسم پسرت را اتومبیل نگذاشتی؟ شما چه جواب می دهید؟ می گویید: مگر کلمه اتوموبیل را روی انسان می گذارند، این معنایش چیست؟ معنایش این است که در نامگذاری علی، در مرحله اول انسانیت مطرح است، مرحله دوم، وجود و سپس خصوصیات مولود شماست، و الا اگر خصوصیت انسانیت ملحوظ نیست، شما در معنای خاص که عام را تصور نکردید. شما که می گویید: معنای خاص حکایت از عام نمی کند. اگر حکایت نمی کند، پس معنایش این است که انسانیت این مولود، هیچگونه نقشی در تسمیه این مولود نداشته و اگر می گویید که نقش داشته، از کجا آمده است؟ چطوری این را تصور کرده، آیا دو تصوّر در اینجا مطرح است یا یک تصور؟ این مولود خارجی را نامگذاری می کند، دو تا تصور ندارد، اگر شما می گویید: تصور معنای جزئی، مغایر با تصور معنای عام است، پس معنایش این است که حیثیت انسانیت این مولود هیچگونه نقشی در تسمیه این مولود نداشته در حالیکه هم حیثیت انسانیت نقش دارد و هم وجود نقش دارد و هم تخصص به خصوصیاتی که شما در مولودتان ملاحظه می کنید و دو تا تصور هم نبود، یعنی کسی که مولودش را تصور می کند، همین مولودش را تصور کرد، نه این که از تصور او، یک تصور دیگری در کنارش پیش آمده و عنوان تصور کلی پیدا کرده است.
خاص مرآت عام است، غیر از این هم چاره ای نیست. برای اینکه خاص همان عام با اضافه است. اما عام مرآت برای خاص نیست. عام ماهیت است، ماهیت کاری به وجود ندارد، ماهیت کاری به خصوصیات فردیه ندارد، ماهیت مرحله اش قبل الوجود و قبل از تخصص به خصوصیات است. اما خاص مراحل را طی کرده، «ماهیت و وجودٌ و تخصصٌ بالخصوصیات الفردیة» آیا در معنای خاص، غیر از این به ذهن شما می آید؟ اگر خاص ماهیت و وجود و تخصص بالخصوصیات الفردیة باشد، چطور ما می توانیم بگوییم خاص مرآت برای عام نیست؟ چطور می شود اصلاً کسی چنین حرفی بزند، نه به تصور مستقل، به نفس تصوری که متعقل به خاص است.» [9]
توضیح :
1. «عام» مرآت خاص نیست ولی «خاص» مرآت عام است.
2. جزئی عبارت است از «کلی متخصص به خصوصیات جزئیه» و لذا وقتی جزئی را تصور کردید، لاجرم کلی را در ضمن آن تصور کرده اید. (تصور رقبه مؤمنه، بالاجبار همراه با تصور رقبه است)
3. مثال : وقتی کسی می خواهد برای بچه اش اسم بگذارد، حتما اسم او را اتومبیل نمی گذارد چراکه می گوید کسی اسم انسان را اتوموبیل نمی گذارد. پس حتماً در وقتی که بچه را لحاظ می کند (تصور جزئی)، ماهیت آن را لحاظ کرده است. (تصور کلی)