« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

90/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم امام سپس اشکال سومی را متوجه مرحوم عراقی می کند:

«فالإنسان اللابشرط إنسانٌ متكثّر الوجود، و اللابشرط يتكثّر مع الكثرة، لا بمعنى صيرورته حصصاً منقسماً متجزّئاً، كما يوهمه لفظ الحصص، بل بمعنى كون كلّ فردٍ تمام حقيقة الإنسان، فإنّها لا تأبى الكثرة في وعاء الخارج، و العقل بعد التخلية و التجريد يراها بنعت الوحدة، لكن وعاء تحقّقها بالوحدة هو الذهن، فللماهيّة نشأة خارجيّة هي نشأة الكثرة المحضة، و نشأة عقليّة بعد التجريد هي نشأة الوحدة الذاتيّة أو النوعيّة أو السنخيّة»[1]

توضیح :

در مقدمه اول ضمن بیان کلام مرحوم مطهری، به این مطلب اشاره کردیم.

ما می گوییم :

    1. به نظر می رسد در کلام مرحوم عراقی بین «وحدت شخصیه وجود» (که از آن تعبیر به وحدت موجود می شود) و «اصالت وجود» خلط شده است. و ایشان پنداشته اند اصالت وجود به معنای آن است که در مرتبه انسانیت یک وجود است. ایشان هر چند تلاش دارند تکثرات را به نحوه ای به «حصص» نسبت دهند ولی تأکید ایشان بر اینکه یک وجود سعی ـ دارای مرتبه واحد ـ در همه افراد جاری است، این گمان را به ذهن می آورد که ایشان ناظر به وحدت شخصیه وجود می باشند.

    2. اصل مدعای مرحوم عراقی، اگر هم درست باشد، باز به دو نوع «وضع عام ؛ موضوع له عام» منجر نمی شود چراکه بر فرض که کلی با خصوصیات هم به ذهن آید، باز فرقی با «کلی مجرد» نمی کند. چراکه ایشان در جواب به «ان قلت» خود صریحا می پذیرفتند که باید از یک فرد، به همان مفهوم کلی برسیم و از آن افراد به صورت اجمالی ملاحظه کنیم.

مقام دوم : امکان اقسام اربعه

الف) امکان وضع خاص ؛ موضوع له خاص

ظاهراً در این باره مناقشه ای بین اصولیون نیست؛ جز آنکه در تقریرات مرحوم شیخ میرزا هاشم آملی مورد اشاره قرار گرفته است. ایشان می نویسد:

«و الإشكال عليهم في المقام هو ان وضع الخاصّ و الموضوع له كذلك مما لا وجه له لأن لفظ زيد [ظاهرا مراد معنای زید است، چراکه لفظ، کلی و جزئی نیست] مثلا الذي يصير اسما لوجود شخص خارجي يكون كليا بمعنى انه لا يمنع فرض صدقه على كثيرين و كذا المعنى الخارج [فی] فان العقل لا يرى مانعا من ان يكون في العالم افراد عديدة بهذه الخصوصيات فيكون الوضع عاما و الموضوع له أيضا كذلك فهذا القسم لا يصح تصويره و الانحصار على الفرد الخارجي يكون من الاتفاق كما يتفق ان لا يكون لكلي إلا فرد»[2]

توضیح :

    1. آنچه در کلام مرحوم آملی مورد اشاره گرفته، بحثی است. که در کلمات فلاسفه مورد اشاره قرار گرفته است.

    2. ایشان می نویسند مفاهیم مطلقا، کلی هستند

    3. کلیات منحصر به فرد، از باب اتفاق واقع می شوند.

ما می گوییم :

اولا : تعبیر «المعنی فی الخارج» در عبارت مرحوم آملی، دارای مسامحه است چراکه معنی در خارج، جزئی است. البته ظاهرا مراد ایشان آن است که واضع مفهوم کلی را تصور می کند (وضع) و لفظ را هم بر همان معنی می گذارد (موضوع له) و لذا وضع عام و موضوع له عام است.

در این ممکن است بگوییم : واضع مفهومی را که تصور می کند (وضع) کلی است ولی آن را بر «فرد خارجی بما هو موجودٌ فی الخارج» قرار می دهد که در این صورت موضوع له جزئی است. حضرت امام این نحوه از موضوع له را صحیح نمی دانند که در ادامه به آن اشاره می کنیم.

ثانیا : «کلیات منحصر به فرد» (که ایشان آن را نادر الوجود بر می شمارد) در صورتی که اشکال را بپذیریم، نه تنها نادرالوجود نیست بلکه همه جزئی ها چنین هستند.

مرحوم بجنوردی به این مطلب اشاره کرده و می نویسد:

«لأن تشخص تلك الصورة و عدم صدقها على كثيرين إن كان باعتبار وجودها الذهني و تقيدها به، فذلك المعنى العام أيضا كذلك. و ان كان مع قطع النّظر عن وجودها الذهني فمهما ضيقتها و قيدتها بالقيود لا يوجب الشخص و امتناع الصدق على الكثير»[3]

هرچند فلاسفه در این باره نظرات خاصی دارند که می تواند این بحث را تحت تأثیر قرار دهد. ایشان می گویند «تشخّص و جزئیت» ناشی از وجود است و مفاهیم نمی توانند جزئی باشند: مرحوم مطهری می نویسند:

«شيخ حرفى بالاتر از اين هم در جاى ديگر دارد و آن اينكه نه تنها مفاهيم كلّى را با افزودن قيود نمى‌توان جزئى كرد بلكه اصلا هيچ مفهومى جزئى نيست؛ همه مفاهيم كلّى است. ما مى‌گوييم صور معقول، كلّى هستند ولى صور متخيّل را جزئى مى‌دانيم.

امّا شيخ مى‌گويد حتّى همان صورت ذهنى كه از اشخاص مختلف در ذهن ما هست باز كلّى است و قابل صدق بر كثيرين است؛ يعنى اگر فرد ديگرى در خارج داشته باشيم كه صددرصد منطبق با آن صورت ذهنى باشد اين صورت ذهنى بر آن فرد ديگر هم صادق است زيرا در «صورت حسّ» انسان شئ را در مكان معيّن و در وضع معيّن حس مى‌كند ولى همينكه اين صورت حسّ به عالم خيال مى‌رود، ديگر آن قيد زمان و مكان را ندارد و به همين دليل است كه آن صورت خيالى جزئى مى‌تواند قابل صدق بر كثيرين شود.» [4]

ایشان در جای دیگر می نویسد:

«اما اگر مقصودمان از جزئى آن چيزى باشد كه تشخص و تعين دارد و بلكه عين تعين و تشخص است آن، «وجود» است؛ يعنى تعين و تشخص جز با وجود به دست نمى‌آيد. اينجاست كه فارابى با اينكه مسأله اصالت وجود آنقدرها برايش مطرح نبوده يك حرف خوبى زده است و آن اين است كه هر مفهوم جزئى ما كلى است؛ يعنى من الآن فكر مى‌كنم تصورى كه مثلا از آقاى زيد دارم از باب اينكه در خارج كسى كه با اين صورت منطبق مى‌شود عملا يكى هست، يك تصور جزئى است؛ فكر مى‌كنم اين صورتى كه از او در ذهن من است جز بر يك فرد قابل انطباق نيست و حال اينكه اينجور نيست؛ اين مفهوم ابا ندارد از اينكه بر عده كثير منطبق باشد. اگر بتواند در خارج صد تا آقاى زيد وجود داشته باشد اين مفهوم ابا ندارد از انطباق بر آنها. اگر ما فرض كنيم به فرض محال كه اين آقاى زيد تبديل بشود به صد تا آقاى زيد، آن مفهوم ذهنى بر همه اينها قابل انطباق است يعنى تعين و تشخص هيچ وقت از مفهوم بر نمى‌خيزد، تعين و تشخص فقط مال همان چيزى است كه موجوديت عين ذات اوست؛ يعنى تشخص به وجود است. اين حرفى است كه براى اولين بار فارابى عنوان كرد كه گفت تشخص به وجود است. و حتى بوعلى سينا و امثال او اين حرف را در اينجا نگفته‌اند و شايد حرفش را هم قبول نداشتند. فارابى بدون اينكه مسأله اصالت وجود را طرح كرده باشد، در باب تشخص قائل شد به اينكه تشخص به وجود است، كه اين با حرف اصالت وجودى‌ها جور در مى‌آيد.» [5]

همچنین مرحوم علامه طباطبایی نیز بر این مطلب تصریح کرده و می نویسد:

«الصور العلمیة کیفما فرضت، لا تمتنع عن الصدق علی کثیرین»[6]

البته چنانکه در فراز اول از مرحوم مطهری خواندیم ظاهراً ایشان در این مطلب اشکال دارند و صورت های محسوس و صورت های خیالی (موجود در عالم خیال) را جزئی می داند.

مرحوم فاضل (در بحثی که در آینده می آوریم) احتمال می دهند که در لفظ «خاص» توسعه قائل شویم، به این معنا که هر کلی منحصر به فرد را خاص به شمار آوریم و لذا به این معنی امکان «وضع خاص ؛ موضوع له خاص» را پذیرفته اند. [7]

ما می گوییم:

قطعا عرف بین «مفهوم زید» و «مفهوم واجب الوجود» فرق می گذارد. و دومی را کلی و اولی را جزئی بر می شمارد. و لذاست که نمی توان «کلی منحصر به فرد» را به معنای خاص دانست.

در هر حال این بحث مبتنی بر آن بحث فلسفی می باشد. و می توان گفت جدای از آن اشکال فلسفی، وجود مفاهیم جزئی در علم اصول مورد تسالم قرار گرفته است. چراکه بقای علم اصول بر فهم متعارف عرفی است و متفاهم عرفی مفهوم جزئی را می پذیرد.

 


[1] . مناهج الوصول. ؛ امام خمینی (ره) ؛ ج1 ص61 تا 62
[2] . مجمع الافکار و مطرح الانظار .؛ تقریرات بحث حاج میرزا هاشم آملی(ره) / محمد على اسماعيل‌پور شهرضايى) ؛ ج1 ص22
[3] . منتهی الاصول .؛ سيد ميرزا حسن موسوى بجنوردى (ره) ؛ ج1 ص16
[4] . مجموعه آثار شهید مطهری.(ره) ؛ ج7 ص314 (درسهای الهیات شفا)
[5] . مجموعه آثار شهید مطهری.(ره) ؛ ج9 ص136
[6] . بدایة الحکمة ؛ .علامه طباطبایی(ره) ؛ ص141
[7] . سیری کامل در اصول فقه ؛ .ج1 ص334
logo