« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد حسن خمینی

89/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم



 

4) لفظ «آلیة» در تعریف امام، به چه معناست و چه مباحثی را از علم اصول، خارج می کند؟

«فالمراد بالآلیة ما لا ینظر فیها، بل ینظر بها فقط، و لا یکون لها شأن الّا ذلک، فتخرج بها القواعد الفقهیة، فانها منظور فیها، لأنّ قاعدة «ما یضمن» و عکسها ـ بناءً علی ثبوتها ـ ممّا ینظر فیها، و تکون حکماً کلیّاً إلهیّاً مع أنّها من جزئیات قاعدة الید، و لا یثبت بها حکم کلّی، نعم لو کانت الملازمة الشرعیة بین المقدّم و التالی کان للنقض وجه، لکن لیس کذلک عکساً و لا أصلاً.» [1]

توضیح :

سابقا گفتیم علوم دو دسته اند :

الف. علوم اصالی : که به خاطر رسیدن به غرضی غیر از علم دیگر، اعتبار شده اند

ب. علوم آلی : که به خاطر کمک رساندن به علم دیگر، اعتبار شده اند.

با توجه به اینکه گفتیم غرض از اعتبار علم اصول، به کارگیری نتایج آن در علم فقه است علم اصول، علم آلی است و لذا به وسیله آن به علم دیگر نظر می شود نه آنکه در خود آن علم و اغراض خارجیه اش به طور مستقل نظر شود.

**

5) دیگران به جای لفظ «آلیة»، چه تعبیری را به کار گرفته اند؟

مشهور به جای این لفظ، (ولی برای همین مقصود) از لفظ «ممهّدة» استفاده کرده اند. مرحوم اصفهانی در هدایة المسترشدین می نویسد:

«فخرج .. بالممهّدة لأستنباط الاحکام، العلوم الغیر الآلیة»[2]

مرحوم قزوینی صاحب تعلیقة علی معالم الاصول، نیز می نویسد :

« و خرج بالممهدة، غیرها کالقواعد العرفیة و العقلیة المتداولة فی العادات و امور المعاش و غیرها»[3]

توضیح :

قواعد عرفی و عقلی که در زندگی مردم مورد استفاده قرار می گیرد آلی نیستند و بالاستقلال مورد توجه قرار می گیرند.

سؤال :

چرا امام از لفظ ممهدة دست کشیده اند، و لفظ آلی را جایگزین کرده اند؟

جواب:

در این باره احتمالات متعددی قابل ذکر است:

    1. شاید علت آنکه امام از لفظ «ممهدة» دست کشیده و لفظ «آلیة» را برگزیده اند اجمالی است که در لفظ «ممهّدة» نهفته است. چنانچه محقق قزوینی در تعلیقه بر معالم الاصول[4] به آن اشاره کرده است:

«أنّ المراد بالممهدة ان کان الممهّدة مطلقاً فی السابق و اللاحق، لزم أنّه لو مهّد شخص نبذة من المسائل اللغویة و غیرها لاستنباط الأحکام الشرعیة لکان داخلاً فی هذا العلم و هو باطل، و إن کان المراد الممهدة سابقاً لا غیر، فإن کان المراد ما مهّده کلّ العلماء أو مهّده السابقون الذین کانوا فی صدر بناء هذا العلم، لزم خروج أکثر المسائل الاصولیة، و إن کان المراد ما مهّده البعض مطلقاً، لزم أنّه لو مهّد مسألة فی زماننا السابق بقلیل یکون داخلاً و ما سیمهّد بعد ذلک بقلیل یکون خارجا، و هو بعید جدّاً.»

توضیح : ایشان می فرماید :

مراد از ممهّدة، اگر همه آن چیزهایی است که چه در قبل و چه در بعد تمهید شده است این اشکال مطرح می شود که اگر کسی درباره لفظ صعید یا لغت طهور تحقیق کرد تا بتواند مسائل شرعی را بفهمد و استنباط کند، باید این بحث از زمره مسائل علم اصول برشمرده شود در حالی که یقیناً این بحث مربوط به این علم نیست.

و اگر مراد از ممهّدة، آن چیزهایی است که در سابق تمهید شده است، [علاوه بر اینکه اشکال بالا مطرح است] باید بگوییم آیا مراد آن چیزهایی است که همه علمای سابق تمهید کرده اند، یا پایه گذاران اولیه این علم؟ و یا اگر برخی نیز تمهید کرده اند، مسأله از زمره مسائل علم اصول است.

ایشان سپس خود پاسخ می دهد که مراد از ممهّدة همه قواعدی است که چه در سابق و چه در لاحق تمهید شده، هستند و تمهید کننده آن ها هم لازم نیست همه یا اصولیون اولیه باشند بلکه اگر یک نفر هم مسئله ای تمهید کرده باشد، آن مسأله از زمره مسائل علم اصول محسوب می شود.

و آنگاه به اشکال گفته شده پاسخ می دهد که : بحث از مباحث لغوی [چنانچه بحث از ماده امر هم در اصول مطرح است] اگر قبلا در جایی مطرح نشده و برای اولین بار در علم اصول مطرح می شود، می تواند از زمره مسائل علم اصول باشد. [اما اینکه بحث درباره لفظ صعید و طهور از مسائل علم اصول نیست و بحث از ماده امر از مسائل علم اصول می باشد، آن است که بحث از لفظ صعید و طهور مربوط به شناخت موضوعات احکام است و نه خود احکام، در حالیکه بحث درباره امر، بحث از استنباط خود احکام است]

حال : با توجه به اینکه این مباحث درباره لفظ «آلیه» به این وسعت قابل طرح نیست چراکه درباره لفظ آلیه، می توان گفت : «بحث از لفظ صعید و طهور» برای فهمِ حکم، آلیت دارند و بعد پاسخ گفت که اینها برای درک موضوع آلیت دارند و نه برای استنباط حکم؛ ولی دیگر بحث از اینکه چه کسی آنها را تمهید کرده است مطرح نمی شود و لذا لفظ آلیه از مباحث و نقض و اثبات های کمتری برخوردار است و طبیعی است که چنین واژه ای برای تعریف مناسب تر است.

    2. شاید علت اینکه امام از لفظ ممهدة دست کشیده و به لفظ آلیه رضایت داده اند، آن باشد که : تمهید برای غرض است در حالی که آلیّت وصف خود قضایا است. با توجه به اینکه امام تمایز علوم را به ویژگی های ذاتی قضایا می دانستند، بهتر بود تا از صفتی بهره بگیرند که مربوط به خود قضایاست و نه صفتی که ناظر به غرض و نتیجه علم است.

**

    1. لفظ آلیت، «قواعد فقهی» را از علم اصول خارج می کند.

برای تبیین این بحث لازم است مشخص نماییم که فرق قواعد فقهی و قواعد اصولی چیست؟

در پاسخ به این سؤال چندین جواب، داده شده است.

    1. موضوع قواعد اصولی، «ادلّة و احکام» است در حالی که موضوع قواعد فقهی، فعل مکلّف است.

مثال : استصحاب حجة ؛ خبر واحد حجة .... » قاعده اصولی

الصلاة لا تعاد الا من خمس»قاعده فقهی

جواب :

موضوع برخی از قواعد فقهی مثل لا ضرر، «حکم» است چرا که لا ضرر می گوید حکم ضرری جعل نشده است. همچنین است قاعده لا حرج (که حکم حرجی را بر می دارد)

اضافه بر اینکه در برخی از قواعد فقهی موضوع فعل مکلف نیست بلکه شخص مکلف موضوع است چنانچه در قاعده «المغرور یرجع الی من غرّه» یا حتی انسان بما هو انسان موضوع قاعده است مثل «ید اماره ملکیت است».

 


[1] . مناهج الوصول ؛ ص51.
[2] . ج1 : ص97.
[3] . تعلیقة علی معالم الاصول ؛ سید علی موسوی قزوینی (م : 1298 هـ ق) ج1 ص175.
[4] . ج1 : 176.
logo