89/08/30
بسم الله الرحمن الرحیم
تعریف علم اصول
مقدمه اول :
اهم تعریفاتی که برای علم اصول مطرح شده است، عبارتند از :
مقدمه دوم :
به یاد داشته باشیم که علم اصول همانند سایر علوم، واحد اعتباری است و به سبب آنکه از اعتباریات است، به خاطر غرضی جعل و اعتبار شده است. لذا ابتدا لازم است به این غرض بپردازیم.
در کلمات اصولیون ـ چنانچه ملاحظه شد ـ غرض از علم اصول، یافتن قواعدی برای استنباط احکام فرعی است. برای توضیح این نکته لازم است به یاد داشته باشیم که چون برای یافتن احکام فقهی، استدلال صورت می پذیرد و استدلال محتاج صغری و کبری است، در نتیجه همواره در استدلال فقهی، با یک صغری و کبری مواجه هستیم. طبیعی است که این دو گاه، بدیهی هستند و گاه خود محتاج اثبات می باشند که در این صورت اثبات آنها نیز با صغری و کبرای دیگر همراه است و از طرف دیگر می دانیم که ادله (کبرای قیاس) یک علم از مبادی تصدیقیة آن علم می باشند و به همین سبب محتاج به علم اصول هستیم، به عنوان علمی که در آن علم، مبادی تصدیقیه علم فقه اثبات شود. به عنوان مثال برای اثبات «نماز صبح واجب است» می گوییم :
صغری : وجوب نماز صبح مورد اجماع مسلمین است.
کبری : هر چه مورد اجماع مسملین است، حجت است.
نتیجه : پس وجوب نماز صبح حجت است.
یا :
صغری : وجوب نماز صبح مورد اجماع مسلمین است.
کبری : هر چه مورد اجماع مسلمین است حکم خداست.
نتیجه : پس وجوب نماز صبح، حکم خداست.
در اینجا باید به این نکته حائز اهمیت توجه کنیم که:
باید معلوم کنیم که در فقه به دنبال حجت هستیم و یا به دنبال حکم خدا؟ طبق هر کدام از آنها، ملاک احتیاج به علم اصول تفاوت می کند و در نتیجه تعریف این علم نیز تفاوت خواهد کرد. ضمن آنکه ممکن است غرض دیگری هم برای علم فقه متصور باشد.
اگر در فقه به دنبال حجت بودیم، چون حجت اعم است از حکم الله و وظائف عملیه، در نتیجه در علم اصول اگر حجت هایی را ثابت کردیم به غرض علم فقه توجه داشته ایم و لذا کافی است بگوییم علم اصول علمی است برای یافتن حجت های فقه. ولی اگر گفتیم «غرض از علم فقه یافتن حکم الله است و در صورتی که حکم الله موجود نبود یافتن وظائف عملیه غرض دیگر علم فقه است». طبیعی است که باید در تعریف علم اصول بگوییم : «علمی است که اولا برای یافتن کبرایی است که بتوان در فقه به کمک آن حکم الله را یافت و ثانیا برای یافتن کبرایی که بتوان در فقه به کمک آن وظائف علمیه را شناخت».
نکته : حجت ، با حکم الله به یک معنی نیست. بلکه کسی که قائل به حجیت خبری می شود، صرفا آن را مؤمن و معذّر می داند و نه آن که آن را حکم الله بر شمرد.
مقدمه سوم :
ما در علم اصول به دنبال تعریفی هستیم که :
اولا : آنچه در خارج به عنوان علم اصول مطرح شده است را پوشش دهد یعنی به گونه ای مطرح شود که مسائل موجود در این علم حتی الامکان، استطرادی و یا از مبادی این علم به حساب نیایند.
ثانیا : باعث تمایز با علوم دیگر شود و قضایای علوم دیگر به عنوان قضایای علم اصول محسوب نشوند.
ثالثا : به گونه ای دایره علم اصول را محدود نسازد که هیچ قضیه دیگری نتواند در آینده به این علم داخل شود و تنها به قضایای موجود محدود گردد.
***
تعریف امام خمینی رحمة الله علیه :
«علم الاصول هو القواعد الآلیة التی یمکن ان تقع کبری استنتاج الاحکام الکلیة الالهیة او الوظیفة العملیة»
درباره تعریف مذکور، نکاتی را باید مورد اشاره قرار داد:
1. با لفظ «قواعد» این تعریف در مقابل کدام دسته از تعریف ها قرار می گیرد؟
(موافقین این نکته: آقا ضیاء عراقی[1] ، مرحوم بجنوردی[2] و سید مصطفی خمینی[3] )
امام با اشاره به این که علم اصول همان قواعد است در مقابل سه گروه قرار گرفته اند:
الف. کسانی که علم اصول را «علم به قواعد» دانسته اند (و نه خود قواعد)
میرزای قمی (که قول مشهور بین متأخرین اصولیون) [4] ، شیخ محمد تقی اصفهانی[5] ، میرزای رشتی[6] ، صاحب فصول[7] ، حاج شیخ عبدلکریم حائری[8] ، مرحوم خوئی[9] ، مرحوم صدر[10] و مرحوم نائینی[11]
ب. کسانیکه علم اصول را صناعت دانسته اند :
آخوند خراسانی[12] و ایروانی[13] .
ج. کسانی که گفته اند «علم أو صناعة»
مرحوم محقق[14] و سیدنا الاستاذ