99/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
سه) آیات کریمه:
1. آیه 27 سوره بقره و 25 سوره رعد:
«الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿27﴾»
ترجمه:
«همان كسانى كه پيمان خدا را، پس از محكم ساختن آن، مىشكنند؛ و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمين فساد مىكنند؛ آنها زيانكاران واقعى هستند»
ما می گوییم:
1. آیه شریفه در توضیح صفات فاسقان، مینویسد که ایشان آنچه را خدا فرموده است برقرار سازند، قطع می کنند.
2. این مضمون در آیه شریفه ۲۵ سوره رعد هم تکرار شده است
«وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»
ترجمه:
«آنها كهعهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىكنند، و در روى زمين فساد مىنمايند، براى آنهاست لعنت و دورى از رحمت الهى)؛ و مجازات سراى آخرت! »
3. مرحوم شیخ به آیه سوره و استدلال کرده است و مینویسد که نمام هم «قاطع لما امرالله بوصله» است و هم «مفسد» است.
پس آیه از دو جهت قابل استدلال است: «قطع ما امر به» و «افساد»
4. فخر رازی این آیه رو مقابل با آیه ۲۱ سوره رعد بر میشمارد[1]
« وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ »
ترجمه:
« و كسانى كه پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار مىدارند؛ و از پروردگارشان مىترسند؛ و از بدى حساب روز قيامت بيم دارند؛»
وی درباره «قطع ما امر الله بوصله» می نویسد:
«اخْتَلَفُوا فِي الْمُرَادِ مِنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ فَذَكَرُوا وُجُوهًا: أَحَدُهَا: أَرَادَ بِهِ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَحُقُوقَ الْقَرَابَاتِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِوَصْلِهَا وَهُوَ كَقَوْلِهِ تَعَالَى: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ [مُحَمَّدٍ: 22] وَفِيهِ إِشَارَةٌ إِلَى أَنَّهُمْ قَطَعُوا مَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْقَرَابَةِ، وَعَلَى هَذَا التَّأْوِيلِ تَكُونُ الْآيَةُ خَاصَّةً. وَثَانِيهَا: أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَمَرَهُمْ أَنْ يَصِلُوا حبلهم بحبل الْمُؤْمِنِينَ فَهُمُ انْقَطَعُوا عَنِ الْمُؤْمِنِينَ وَاتَّصَلُوا بِالْكُفَّارِ فَذَاكَ هُوَ الْمُرَادُ مِنْ قَوْلِهِ: وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَثَالِثُهَا: أَنَّهُمْ نُهُوا عَنِ التَّنَازُعِ وَإِثَارَةِ الْفِتَنِ وَهُمْ كَانُوا مُشْتَغِلِينَ بِذَلِكَ.»[2]
5. مرحوم خویی درباره دلالت آیه شریفه شبهه دارند. ایشان می نویسد:
«و قد يستدل على حرمتها بجملة من الايات: منها: قوله تعالى: ويقطعون ما امر الله به ان يوصل ويفسدون في الارض اولئك لهم اللعنة ولهم سوء الدار، بدعوى ان النمام قاطع لما امر الله بصلته ويفسد في الارض فسادا كبيرا فتلحق له اللعنة وسوء الدار. وفيه: ان الظاهر من الاية ولو بمناسبة الحكم والموضوع هو توجه الذم الى الذين امروا بالصلة والتوادد، فاعرضوا عن ذلك. ومن هنا قيل: ان معنى الاية انهم امروا بصلة النبي والمؤمنين فقطعوهم، وقيل: امروا بصلة الرحم والقرابة فقطعوها، وقيل: امروا بالايمان بجميع الانبياء والكتب ففرقوا وقطعوا ذلك، وقيل: امروا أن يصلوا القول بالعمل ففرقوا بينهما، وقيل: معنى الاية انهم امروا بوصل كل من امر الله بصلته من اوليائه والقطع والبراءة من اعدائه، وهو الاقوى لانه اعم، ويدخل فيه جميع المعاني. وعلى كل حال فالنمام لم يؤمر بالقاء الصلة والتوادد بين الناس لكي يحرم له قطع ذلك فالاية غربية عنه.»[3]
6. ماحصل فرمایش مرحوم خویی آن است که آیه، قطع آنچه واجب است وصل آن را تخطئه کرده است و روشن است که در نمّامی الزاماً قطع آنچه واجب است اتفاق نمی افتد (بلکه شامل قطع، آنچه مستحب است وصل آن هم میشود). پس آیه اخص از مدعا می باشد. ایشان به همین جهت گفتهاند که آیه یا مربوط به قطع از ائمه است (که همه مردم مامور هستند به آنها پیوند داشته باشند) و یا مربوط به ارحام.[4]
7. مرحوم زنجانی ظاهراً با توجه به آنچه از مرحوم خویی خواندیم ـ مینویسند استدلال به آیه مبتنی بر آن است که مراد از «امر» اعم از وجوب و حرمت باشد و همچنین مراد از «قطع» هم اعم از «تسبیب و مباشره» باشد [چرا که نمام قطع نمیکند رابطهها را بلکه سبب برای قطع میشود و آنکه مباشرتاً قطع می کند «شخص شنونده» است]
ایشان خود این دوتعمیم را رد می کند[5]
8. توجه ایشان به تسبیب و مباشره نکته دقیقی است. این نکته ایشان به نوعی دیگر در کلام مرحوم ایروانی هم مطرح است، ایشان می نویسد که ظاهر قطع، آن جایی است که آدمی رابطه خود را با دیگران قطع کند و نه رابطه دو نفر دیگر را با هم:
« أنّ ظاهر القطع و الوصل فی الآیه قطع الشخص نفسه عن آخر و وصلها بآخر لا إحداث الوصل و القطع بین شخصین خارجیین»[6]
9. مرحوم شیخ راضی نجفی در پاسخ به مرحوم خویی می گوید: «اطلاق آیه قابل تمسک است و «ارتباط با ائمه» از «اعلی المصادیق» است و این ضرری به اطلاق نمی زند»[7]
اما به نظر این اشکال کامل نیست چرا که علت اینکه مرحوم خویی و مرحوم زنجانی، اطلاق را نپذیرفتهاند، آن است که گفته اند «ما امر الله به» ظهور در وصلهای وجوبی دارد و نه هر وصلی، و لذا آیه را مربوط به ائمه دانسته اند و این را مرحوم شیخ راضی مورد توجه قرار نداده است.
اللهم الا ان یقال آنکه سخن مرحوم شیخ راضی ناظر به کلام مرحوم خویی است و کلام مرحوم خویی آن نیست که «امر» ظهور در وجود دارد [خلافاً به نحوه استدلال مرحوم زنجانی] بلکه ایشان از تناسب حکم و موضوع به این نکته رسیده است یعنی می فرماید: «نمیتواند چیزی که وصل آن مستحب است، قطعش حرام باشد» و همین نکته مورد نقد مرحوم شیخ راضی واقع شده است و ایشان میگوید: «آیه درباره آن چیزی است که متصل است و موجود است (و لو اینکه ایجاد آن مستحب بوده است، ولی بقاء آن واجب است) و همان را میگوید قطع نکن» پس می تواند چیزی ایجادش مستحب باشد ولی حال که هست، قطعش حرام است.
اما این سخن تمام نیست چرا که آیه نمی گوید آنچه موجود است بلکه می گوید آنچه «خدا امر کرده است که وصل کنید» را قطع نکنید. یعنی هنوز وصل نشده است [و مراد پیوندهای فطری نیست چنانکه برخی از مفسرین نوشته اند[8] ]
ان قلت: چگونه چیزی که وصل نشده است را قطع کنند.
قلت: مراد اعم از آن است که زمینه آن را از بین نبرید و یا اگر هست از بین برده نشود.
10. اما استدلال به قسمت دوم آیه (اینکه نمامی چون افساد است حرام است) هم مورد نقد مرحوم خویی قرار گرفته است. ایشان می گوید هر نمامی «افساد فی الارض» نیست چرا که اگر دو نفر [فقیرین غریبین] با هم دشمن شوند، چه فسادی در زمین حاصل می آید.
« و أما النميمة من حيث هي ليست افسادا في الأرض إذا لم يترتب عليها سوى البغض بين الشخصين أو الأشخاص و ترك التوصل بينهم»[9]
11. در روایات اهل بیت که با اشاره به این آیه مطرح است هم «قطع ما امر الله به»، به «قطع ارحام» و قطع ارتباط با ائمه معنا شده است:
یک) عن السجاد(ع): «إياك ومصاحبة القاطع لرحمه فإني وجدته ملعونا في كتاب الله عز وجل في ثلاث مواضع... قال فی البقره...»[10]
دو) عن الباقر(ع): «ما امر الله ان یوصل من الارحام و القربات... و افضل رحمٍ، رحم محمد...»[11]
سه) عن الصادق(ع): «دخل عمرو بن عبيد على الصادق(ع)، و قال: أحب أن أعرف الكبائر من كتاب الله، فقال: نعم... و نقض العهد و قطیعۀ الرحم الذین ینقضون عهد الله»[12]
چهار) عن الصادق(ع): «یعنی من صلۀ امیر المومنین (ع) و الائمه (علیهم السلام)»
2. آیه 217 سوره بقره:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»
ترجمه:
« از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: «جنگ در آن، گناهى بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه، و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مىدارد حتّى از قتل مهمتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولى هركس از شما كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك گذشته او، در دنيا و آخرت، بر باد مىرود؛ و چنين كسانى اهل دوزخند؛ و جاودانه در آن خواهند بود.»
ما می گوییم:
1. مرحوم شیخ انصاری به این آیه تمسک کرده است و می نویسد: «قیل هی [نمیمه] المراده بقوله تعالی...»
2. مرحوم شیخ حسن کاشف الغطا هم به این آیه برای حرمت نمامی استدلال کرده است و می نویسد: چون غالباً نمامی «مثار فتنه» است، لذا تحریم آیه، شامل آن می شود.
3. مرحوم خویی به این استدلال پاسخ داده است:
«و من هنا ظهر الجواب عن الاستدلال بقوله تعالى: والفتنة اشد من القتل، فان النميمة قد تجر الى قتل النفوس المحترمة وهتك الاعراض ونهب الاموال»[13]
4. مرحوم ایروانی نسبت به دلالت آیه کلامی دارند که تعریض به «قیل» شیخ انصاری است و به نوعی هم رد استدلال است:
«إن کان أثر النّمیمه هی الفتنه دخلت فی ظاهر الآیه بلا حاجه إلی التّمسک بالقیل و إن کان أثرها مجرّد تقلیل المحبّه أو مجرّد التکدّر القلبیّ بلا أثر له فی الخارج منعنا دخولها تحت الآیه»[14]
5. آنچه گفتیم بر این اساس بود که بگوییم نمّامی مصداق فتنه است ولی ممکن است بگوییم «فتنه داخل در مفهوم نمامی است» پس اگر گفتیم نمامی عبارت است از «ایجاد فتنه به وسیله نقل سخن» در این صورت «ایجاد فتنه» برای نمامی چنین است و اگر گفتیم «ایجاد فتنه مطلقاً» حرام است، نمامی جزئی اضافی برای ایجاد فتنه خواهد بود. (و شاید همین مورد توجه عبارت صاحب جواهر باشد[15] )
اما: ما گفته ایم که در نمامی، فعلیت فتنه دخالت ندارد و لذا نمامی نقل سخن غیر است حتی اگر بالفعل به فتنه منتهی نشود.
اللهم الا ان یقال: «ایجاد فتنه» هم حرام است حتی اگر بالفعل نباشد یعنی «اگر کاری نوعاً باعث فتنه میشود هم حرام است»
ولی این نکته، سر از سد ذرایع در می آورد که ظاهراً قابل پذیرش نیست.
6. اما نکته مهم آن است که از آیه نمی توان چنین استفاده کرد که هر فتنه بین دو نفر و با هر اندازه و درجهای حرام باشد.
مرحوم خویی به همین نکته توجه می دهند و می نویسند که آنچه از قتل مهم تر است فتنه بین مسلمین است و الا فتنه بین دو نفر از قتل آن ها اکبر نیست.[16]
اما ممکن است به این سخن مرحوم خویی پاسخ داد که آیه در صدد آن نیست که واقعاً فتنه را مهم تر بداند بلکه در مورد اهمیت دادن به فتنه است و این نوعی از سخن گفتن است و لذا فتنه بین مسلمین هم از قتل همه مسلمین مهم تر نیست.
و اما مطابق نظر مفسرین هم مراد از فتنه در این آیه کفر است.[17] و تفسیر البرهان، به نقل از ابی جعفر (ع) مینویسد: «الفتنه هاهنا الشرک»[18]
7. نکته ای را درباره این آیه لازم است متذکر شویم:
در قرآن آیه دیگری هم متضمن «فتنه» است
«وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ»[19]
ولی آن آیه مورد توجه و استدلال فقها قرار نگرفته است. شاید جهت این امر آن باشد که آیه 191، درباره فتنه ای است که مشرکین انجام می دهند و لذا شامل نمّامی مسلمین نمی شود.
اما مشکل این است که این اشکال در آیه 217 هم قابل طرح است چرا که آن آیه هم درباره عملکرد مشرکین است.