« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

99/12/03

بسم الله الرحمن الرحیم



مقدمه ۴:

درباره رابطه نمیمه با کذب هم برخی گفته‌اند که رابطه آن ها عموم من وجه است[1] این مطلب مورد تصریح مفتاح الکرامه واقع شده است[2] همچنین مرحوم شیخ حسن کاشف الغطا می‌نویسد که آنچه در مقام سخن‌چینی گفته می‌شود چه صادق باشد و چه کاذب باشد فرقی نمی‌کند و اضافه می‌کند: «نعم لو کان کاذباً یزید ذنبه لمکان الکذب»[3] اما به نظر می‌رسد متبادر از نمامی صورتی باشد که آنچه گفته می شود، حقیقت داشته باشد و لذا اگر سخنی که گفته می‌شود دروغ باشد، نمیمه صدق نکند. موید این مطلب را می توان برخی از کلمات لغویون دانست که نوشته بودند آنچه در نمیمه گفته می‌شود سخنی است که «من شانه ان یختفی»[4] (پس حقیقت مخفی شده است) و یا نمیمه را «اظهار و ابراز کردن» دانسته‌اند که ظهور در آن دارد که «اظهار امر واقع» است[5]

ان قلت: در کلام لسان العرب خواندیم که نمیمه «تزیین الکلام بالکذب» است[6] .

قلت: این تعریف، به نظر تعریف معنای غیر مشهور است چرا که لسان العرب، آن را با عنوان «قیل» ذکر کرده است. ضمن آنکه اگر این تعریف را بپذیریم، باید بگوییم نمیمه فقط جایی صادق است که کذب در میان باشد.

مقدمه ۵:

حرمت نمّامی (که ادله آن را خواهیم خواند)، مثل تمام محرمات دیگر، در فرض تزاحم با مصالح بالاتر، مرتفع می‌شود، این مطلب علاوه بر کتاب‌های فقهی[7] مورد اشاره کتاب‌های اخلاقی هم بوده است.

فیض کاشانی می نویسد:

«... الا ما فی حکایته فائده لمسلم او دفع لمعصیۀ»[8]

مرحوم زنجانی هم در این رابطه به صراحت می‌نویسد:

«ثم ان حال حرمۀ النمیمه کحال سایر المحرمات فی انه لابد من ملاحظه الارجح و الاهم من المصالح و المفاسد فی موارد التزاحم فربما تکون مفسده ترک النمیمه و ابقاء الغیر علی غفلته اشد من مفسده فعلها، فلابد فی مثله من اختیار فعلها لدفع الافسد بالفاسد و هذا لا محاله یختلف باختلاف الموارد»[9]

ما می‌گوییم:

    1. موردی که در آن مصلحتی باعث می شود که سخن کسی را به دیگری منتقل کنیم، اقسام متعدد است.

الف) گاه نمّام سخن را به شخص دوم منتقل می کند ولی قصد فتنه انگیزی ندارد بلکه می خواهد جلوی فتنه‌ ای را بگیرد (چنانکه ظاهر عبارت فیض کاشانی و غزالی چنین است)

ب) اما گاه سخن را به قصد فتنه انگیزی منتقل می کند اما در همین فتنه انگیزی مصلحتی وجود را لحاظ می‌کند (مثلاً بین کفار نمّامی می‌کند تا با هم مشغول شوند و به جنگ مسلمین نیایند)

توجه شود اگر گفته بودیم «قصد فتنه انگیزی» در صدق نمّامی دخالت دارد، نوع اول اصلاً نمّامی نیست ولی نوع دوم نمامی است و تحت قواعد تزاحم قرار می‌گیرد. ولی اگر گفتیم که آنچه در صدق نمامی مهم است، التفات به ملازمه بین این سخن و فتنه انگیزی است، در این صورت فرقی بین نوع اول و نوع دوم نیست و هر دو نمامی است.

2. به همین جهت ممکن است بگوییم عبارت مرحوم زنجانی، که حکم به تزاحم در همه موارد نمیمه داده است، ناظر به آن است که ایشان هم به «مدخلیت التفات قائل است». (و لذا در تعریف نمیمه با ما همراه است)

3. مرحوم مازندرانی، در فرض وجود مصلحت، اصلاً قائل به صدق نمیمه نیست. شاید بتوان گفت ایشان «قصد فتنه انگیزی» را دخیل در صدق مفهوم می داند و اصلاً ناظر به قسم اول است.

ایشان می نویسد:

«و حكمها الحرمة لتضمّنها مفسدة عظيمة من التباغض و التباعد و التفارق و كسر عرض المؤمن و قد يؤدّي إلى سفك الدّماء و نهب الأموال و نحوها إلّا أن تتضمّن مصلحة شرعيّة فلا تمنع كإخبار الامام عمّن يريد أن يوقع فسادا و إخبار الرّجل عمّن يريد أن يفتك به أو بأهله أو بماله و قد يجب ذلك بحسب المواطن إلا أنّها حينئذ ليست بنميمة»[10]

 

۴. همچنین می توانیم آنچه درباره عبارت مرحوم زنجانی گفتیم را درباره فرمایش شیخ انصاری هم مطرح کنیم:

«ثم إنّه قد يباح ذلك لبعض المصالح التي هي آكد من مفسدة إفشاء السرّ، كما تقدم في الغيبة، بل قيل: إنها قد تجب لإيقاع الفتنة بين المشركين، لكن الكلام في النميمة على المؤمنين.»[11]

جمع بندی:

با توجه به آنچه گفتیم:

در نمامی جهاتی محل بحث است:

    1. آیا ترتّب بالفعل فساد مدخلیت دارد؟ خیر

    2. آیا قصد فتنه انگیزی مدخلیت دارد؟ خیر

    3. آیا التفات به فتنه انگیزی مدخلیت دارد؟ بله

    4. آیا صادق بودن مطلب دخالت دارد؟ بله

    5. آیا قول بودن مطلب دخالت دارد؟ خیر

    6. آیا نقل لفظی مطلب دخالت دارد؟ خیر

    7. آیا پشت سر بودن (پشت سرِ شخص اول) دخالت دارد؟ بله

    8. آیا فتنه انگیزی نسبت به شنونده دخالت دارد؟ بله (و لذا اگر مطلبی برای شنونده فتنه انگیز نیست ولی برای دیگران هست، نقل آن غیبت است ولی نمامی نیست.)

 


[1] . المواهب، ص649.
[2] . مفتاح الکرامه، ج12، ص222.
[3] . انوار الفقاهۀ، ج5، ص70.
[4] . التحقیق، ج12، ص256.
[5] . معجم مقاییس اللغۀ، ج5، ص318.
[6] . ج14، ص259.
[7] . المکاسب زنجانی، ج1، ص420.
[8] . المحجۀ البیضاء، ج5، ص277.
[9] . المکاسب، ج1، ص420.
[10] . شرح الكافي، ج1، ص344.
[11] . کتاب المکاسب، ج2، ص65.
logo