99/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
ج) امام مجتبی (ع):
1. خطاب به مروان بن حکم:
ابن شهر آشوب می نویسد:
«ان مروان بن الحكم قال للحسن بن علي (ع) بين يدي معاوية: اسرع الشيب إلى شاربك يا حسن، ويقال ان ذلك من الخرق. فقال (ع) ليس كما بلغك ولكنا معشر بني هاشم طيبة افواهنا، عذبة اشفاهنا، فنساؤنا يقبلن علينا بأنفاسهن، وانتم معشر بني امية فيكم نجر شديد، فنساؤكم يصرفن افواههن وانفاسهن إلى اصداغكم فانما يشيب منكم موضع العذار من اجل ذلك. قال مروان: اما ان فيكم يا بني هاشم خصلة سوء، قال: وما هي ؟ قال: الغلمة، قال: أجل نزعت من نسائنا ووضعت في رجالنا، ونزعت الغلمة من رجالكم ووضعت في نسائكم فما قام لاموية إلا هاشمي، ثم خرج»[1]
[بین یدی...: در حضور / اسرع الشیب..: پیری زود به شارب شما رسید/ خُرق: کُند ذهنی، نادانی (خَرَقَ الرجل: دروغ گفت)/ طیبه افواهنا: دهان ما پاک است/ عذبۀ اشفاهنا: لب هایمان گوارا است/ یقبلن علینا: روی می کنند به ما/ فیکم نَجَر: دهان دارای بوی بد/ یصرفن...: از دهان شما دوری می جویند/ اصداغکم: گیج گاه / عذار: کنار گوش/ غلمه: شدت شهوت/ نُزِعَت: برداشته شده است/ ما قام: ... قیام نمی کند برای....]
ما می گوییم:
این مطلب اگر چه حاضر جوابی امام مجتبی(ع) را می رساند ولی متضمن دشنام نیست.
2. روایت خطاب به یزید:
«روى سفيان الثوري عن واصل عن الحسن عن ابن عباس في قوله: (وشاركهم في الاموال والاولاد) انه جلس الحسن بن علي (ع) ويزيد بن معاوية بن أبي سفيان يأكلان من الرطب فقال يزيد:يا حسن انى منذ كنت أبغضك قال الحسن: إعلم يا يزيد ان ابليس شارك اباك في جماعه فاختلط الماءان فأورثك ذلك عداوتي لان الله تعالى يقول: (وشاركهم في الاموال والاولاد) وشارك الشيطان حربا عند جماعه فولد له صخر [ابوسفیان] فلذلك كان يبغض جدي رسول الله.»[2]
ما می گوییم:
این روایت هم متضمن سبّ نیست.
د) سید الشهداء:
1. خطبه عاشورا:
در خطبه معروف حضرت در روز عاشورا چنین آمده است:
«ألا و إن الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة »[3]
[سلۀ: شمشیر/ رکز: نیزه خود را فرو کرد]
ما می گوییم:
1. استدلال به این عبارت آن است که دعی به معنای حرام زاده است و حضرت آن را استعمال کرده اند.
2. اما دعی به معنای «پسر خوانده» است چنانکه در قرآن آورده است «ما جعل ادعیائکم ابنائکم» و اطلاق این عنوان بر زیاد (م: سال اول هجری) به این جهت است که پدر زیاد معلوم نبوده است و در سال 44 هجری معاویه او را فرزند ابی سفیان دانسته است.
3. البته «دعی» را به معنای کسی که زنازاده است هم دانسته اند ولی درباره آن احتمال اول هم مطرح است که با معنای لغوی «دعی» سازگارتر است. (چرا که با توجه به روایات کثیره دال بر حرمت، حمل روایت بر معنای اول مناسب تر است)
4. اگر هم «دعی» به معنای زنازاده باشد، شاید حضرت در مقام خبر از یک واقعیت معروف می دادند و نه اینکه بخواهند «انشاء سبّ» کنند. یعنی می گویند «ای مسلمانان، وضع به گونه ای است که این طرف فرزند پیامبر است و آن سو یک حرام زاده.»
2. تقریر امام نسبت به عمل «زهیر بن قین»:
در حوادث روز عاشورا از ابی مخنف نقل شده است که زهیر بن قین پس از خطابه حضرت سیدالشهدا خطاب به شمر می گوید: «یابن البوال علی عقبیه»[4] و این کنایه از سگ است که به پشت خود ادرار می کند و چون به صورت خطاب و ندا گفته شده است، انشائی است و دشنام است. از طرفی نیز در حضور سید الشهدا بوده است و حضرت آن را تقریر کرده اند.
ما می گوییم:
1. اینکه حضرت آن را تقریر کرده اند، معلوم نیست چرا که این واقعه در کشاکش جنگ بوده است و شاید امکان اصلاح این گونه امور فراهم نبوده است و یا شاید هم سخنان حضرت (اگر نهی کرده باشند) نقل نشده باشد.
2. همین جواب را می توان درباره «بُریر» هم مطرح کرد که همین سخن را در روز عاشورا درباره شمر به کار برده است.[5]
3. همچنین است کلام حبیب ابن مظاهر که در جواب «حصین بن تمیم» که در روز عاشورا به لشکر سید الشهداء می گوید نماز شما قبول نیست، می گوید:
«ان الصلوۀ من آل رسول الله لا تقبل و تقبل منک یا حمار»[6]
روشن است که چنین موردی را هم نمی توان با تقریر سیدالشهدا، دال بر جواز دانست، چرا که
اولاً چنانکه گفتیم آن را متضمن شرائط تقریر ندانستیم
و ثانیاً: بنابر نقل، حضرت در حال نماز بوده اند و لذا امکان عقلایی «نفی» نداشته اند.
3. روایت خطاب به شمر:
مطابق نقل ابی مخنف، سید الشهدا روز عاشور، پس از آنکه نماز صبح را اقامه کرد، با خدا مناجات نمود. نقل ابی مخنف از صبح این روز چنین است:
«فلمّا كان يوم عاشوراء ـ يوم السّبت ـ صلّى عمر بن سعد [صلاة] الغداة [و] خرج فيمَن معه من النّاس [و] كان على ربع أهل المدينة يومئذ : عبد الله بن زهير الأزدي، وعلى ربع مذحج وأسد: عبد الرحمن بن أبي سبرة الجُعفي، و على ربع ربيعة وكندة : قيس بن الأشعث بن قيس [الكندي] ، وعلى ربع تميم وهمدان : الحرّ بن يزيد الرياحي [التميمي اليربوعي].
وجعل عمر على ميمنته : عمرو بن الحجّاج الزبيديّ ، وعلى ميسرته : شمر بن ذي الجوشن الضبّاب [ـي] الكلاب [ـي] ، وعلى الخيل : عزرة بن قيس الأحمسيّ ، وعلى الرّجال : شبث بن ربعيّ الرياحي [التميمي] ، وأعطى الراية : ذويداً ، مولاه .
[و] لمّا صبّحت الخيل الحسين (عليه السّلام) رفع الحسين يديه ، فقال : «اللهمّ ، أنت ثقتي في كلّ كرب ، ورجائي في كلّ شدّة ، وأنت لي في كلّ أمر نزل بي ثقة وعدّة ، كم من همّ يضعّف فيه الفؤاد وتقلّ فيه الحيلة! ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدوّ! أنزلته بك وشكوته إليك رغبة منّي عمّن سواك ، ففرّجته وكشفته ، فأنت وليّ كلّ نعمة وصاحب كلّ حسنة ، ومنتهى كلّ رغبة [وقال الضحّاك بن عبد الله المشرقي الهمداني ، وهو الذي نجا من أصحاب الحسين (عليه السّلام)]:
لمّا أقبلوا نحونا ، فنظروا إلى النّار تضطرم في الحطب والقصب الذي كنّا ألهبنا فيه النّار من ورائنا ، لئلا يأتونا من خلفنا ، إذ أقبل إلينا منهم رجل يركب [فرسه وهو] كامل الأداة ، فلمْ يكلّمنا حتّى مرّ على أبياتنا ، فنظر إلى أبياتنا فإذا هو لا يرى إلاّ حطباً تلتهب النّار فيه ، فرجع [و] نادى بأعلى صوته.
يا حسين ، استعجلت النّار في الدنيا قبل يوم القيامة!
فقال الحسين (عليه السّلام) : «مَن هذا؟ كأنّه شمر بن ذي الجوشن؟».
فقالوا : نعم ، أصلحك الله! هو هو.
فقال (ع) : «يابن راعية المعزى ، أنت أولى بها صليّاً».
فقال له مسلم بن عوسجة : يابن رسول الله ، جُعلت فداك ألاَ أرميه بسهم؟ فإنّه قد أمكنني ، وليس يسقط سهم [منّي] ، فالفاسق من أعظم الجبّارين.
فقال له الحسين (عليه السّلام) : «لا ترمه ، فإنّي أكره أنْ أبدأهم»
[أعطی الرایه...: پرچم را به / لما اقبلوا نحوَنا: وقتی لشکر کوفه به سمت ما آمدند/ تضطرم: افروخته شده بود / الهبنا: افروخته بودیم، مهیا کرده بودیم/ یرکض: پا به زمین زد/ الراعیه المِعزَی: چرانندهی بز (معزی: بز، بز ماده)/ لیس یسقط سهم منی: تیری از من به خطا نرفته است/ اولی بها صلیّا: تو به آتش سزاوارتری (ناظر به آیه شریفه آیه 70 سوره مریم: «ثم لنحن اعلم بالذین هم اولی بها صلیّا»/ صلی یصلی: آتش گرفت (یصلی سعیراً)]
ما می گوییم:
1. روایت سندی که بتوان در مسائل فقهی به آن استناد کرد، ندارد
2. ممکن است بتوان این مطلب را (همانند بحث های قبل) حکایت گر سبّ ندانست.
3. اگر هم کسی بر سبّ بودن آن اصرار ورزد بحث مربوط به باب تزاحم و شرائط حرب است
4. ولی نکته مهم آن است که در مقابل روایت کثیره و ادله قطعی که حرمت سبّ را ثابت می کند، نمی توان با چنین اخبار واحدی حکم به تخصیص زد.