99/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
ب) امیر المومنین:
1. طبری در المسترشد روایتی را نقل می کند:
«روى ذلك صناديدهم: سفيان بن عينية، والحسن بن صالح ابن حي، ووكيع بن الجراح، وعباد بن يعقوب الأسدي [الرواجني]، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبي إسحاق، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس: أن الأول أمر خالد بن الوليد، فقال: إذا انصرفت من [صلاة] الفجر، فاضرب عنق علي، فصلى ثم ندم، فجلس في صلاته حتى كادت الشمس أن تطلع، ثم قال في صلاته: " يا خالد لا تفعل ما أمرتك به ". ثلاثا ، فالتفت علي (عليه السلام) فإذا خالد مشتمل على السيف في جانبه، فقال: يا خالد أكنت به فاعلا؟ فقال: إي والله لولا أنه نهاني!، فقال له علي: كذبت لا أم لك، أنت أضيق حلقة أست من ذلك.»[1]
توضیح:
1. وقتی امیر المومنین بیعت با ابی بکر را تاخیر انداخت، ابوبکر به خالد امر کرد که وقتی نماز صبح را به پایان بردم، گردن علی را بزن
2. ابوبکر نماز را شروع کرد ولی پشیمان شد. پس نشست در نماز تا آنکه نزدیک بود آفتاب طلوع کند، پس سه بار گفت: خالد آنچه را به تو گفته بودم انجام نده در آن هنگام خالد شمشیر خود را زیر عبای خود پنهان کرده بود و کنار امیر المومنین بود [اشتمل علی سیفه: شمشیر را زیر پیراهن پنهان کرد] حضرت گفتند: ای خالد تو این کار را انجام دهنده بودی؟، خالد گفت بله به خدا اگر نهی نکرده بود. حضرت گفتند: دروغ می گویی و با زبان دشنام گفتند که تو ناتوان تر از آن هستی. و این کار و این سخن از دهان تو و توان تو بیشتر است.
ما می گوییم:
1. علاوه بر طبری، احتجاج هم روایت را با اندکی تفاوت چنین نقل کرده است:
«وفي رواية أخرى لا يفعلن خالد ما أمر به، فالتفت علي عليه السلام فإذا خالد مشتمل على السيف إلى جانبه فقال: يا خالد ما الذي أمرك به؟ قال: بقتلك يا أمير المؤمنين قال: أو كنت فاعلا؟ فقال، أي والله لولا أنه نهاني لوضعته في أكثرك شعرا فقال له علي عليه السلام: كذبت لا أم لك من يفعله أضيق حلقة استٍ»[2]
[وضعته فی اکثرک: ضربه را به سر تو وارد می کردم (چرا که سر، اکثر اعضای انسان است) یا ضربه را به اکثر نقاط بدن تو می زدم]
2. اما سند روایت مطابق نقل طبری از صنادید یعنی بزرگان اهل سنت نقل شده است:
سفیان بن عینیه، حسن بن صالح، وکیع بن جراج و عباد بن یعقوب، هر چهار نفر از اهل سنت هستند [اگر چه در مورد سفیان احتمال آن هست که شیعه بوده و تقیه کرده است.[3] و ابن داوود به همین جهت او را ممدوح دانسته است.[4] و 2 نفر بعد هم توثیق روشنی ندارند [درباره عباد بن یعقوب هم برخی قائل به امامی بودن او شده اند ولی شیخ طوسی او را عالی مذهب دانسته است.[5]
عمرو بن ابی المقدام: دارای کتاب بوده است و کشی روایتی در مدح او آورده است.[6]
ابی اسحق: ابو اسحق عمرو بن عبد الله همدانی سبیعی، نیز محل تردید است.
سعید بن جبیر والبی هم مورد اعتنا بوده است ولی نوشته شده است که تقیه می کرده است.[7] او را حجاج کشته است.
3. نکته مهم در این روایت آن است که روات (حتی اگر توثیق شده باشند)، اهل تقیه بوده اند و لذا روایات ایشان قابل اعتماد نیست.
اضف الی ذلک که به احتمال زیاد این سخن ضرب المثل بوده باشد (یعنی این کار بزرگتر از توان تو و دهان تو می باشد) و روشن است که استعمال ضرب المثل اصلاً به معنای دشنام نیست. توجه شود که استعمال ضرب المثل حتی اگر متضمن کلمه زیبایی نباشد، عرفاً و الزاماً ایجاد اعتبار عقلایی سب نمیکند. چراکه ضرب المثل گاه در عرف خاص به قدری شیوع می یابد که استهجان الفاظ آن از بین می رود.
مثلاً اگر می گویند «همه را با یک چوب می راند» این جمله اگر چه ناظر به راندن حیوانات است ولی اصلاً از آن توهین هم فهم نمی شود (چه رسد به سبّ) یا اگر عرب می گوید: «الجواد قد یکبو» (اسب خوب هم گاه می لغزد) و این را درباره بزرگی به کار می برد، عرفاً توهین به آن بزرگ حاصل نشده است.
البته گاه ممکن است از ضرب المثلی توهین استشمام شود (مثلاً اگر بگوییم سگ زرد برادر شغال است) ولی این سبّ نیست.
4. و لو فرض که این سخن تمام نباشد، العلم عند اهله. چرا که اصلاً این واژه در آن روزگار ـ مطابق نقل تواریخ ـ مصطلح نبوده است.
5. این داستان در روایات معتبر نقل شده است و با اینکه جزئیات زیادی از حادثه را نقل کرده است، این فراز را در بر ندارد[8] برخی از این روایت ها را در بحث روایت فدک خواهیم آورد.
3. روایت نهج البلاغه: در خطبه 19، می نویسد که: حضرت بر فراز منبر بودند که اشعث بن قیس به ایشان گفت: «یا امیر المومنین هذه علیک لا لک» [این به نفع شما نیست و به ضرر شماست]. حضرت او را با نگاه تحقیر آمیز برانداز می کنند و می فرمایند:
«ما یدرئک ما علیّ ممّا؟ علیک لعنة الله و لعنة اللاعنين حَائِكُ ابْنُ حَائِكٍ مُنَافِقُ ابْنُ كَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَى فَمَا فَدَاكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُكَ وَ لَا حَسَبُكَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ»
ترجمه:
« تو را به سود و زیان من چه کسى خبر داد؟ لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد، اى بافنده پسر بافنده، منافق کافرزاده! به خدا سوگند یک بار در زمان کفر اسیر شدى و بار دیگر در اسلام، و در هر مرتبه نه ثروتت تو را سودى داد و نه تبارت به دادت رسید. مردى که عشیره خود را به دم شمشیر بسپارد، و مرگ را به سوى آنان آنان کشاند حق اوست که نزدیکانش با او دشمنى ورزند، و بیگانگان از او ایمن نباشند.»[9]
ما می گوییم:
1. عبارتی که می تواند قابل استدلال باشد: « حائک بن حائک» است. چرا که تعبیر منافق به کافر می تواند خبری بوده باشد.
2. اما «حائک» اگر از «حوک» باشد یعنی بافنده و اگر از «حیک» باشد یعنی کسی که متکبرانه راه می رود [به شاعر هم حائک می گویند چرا که سخن می بافد]
3. با توجه به آنچه گفتیم این سخن را می توان بر فرض غیر دشنام بار کرد چرا که شعث در سال دهم اسلام آورده بود و بعد از پیامبر مرتد شده بود سپس اسیر و توسط ابوبکر مورد عفو قرار گرفت. وی خواهر ابوبکر را به همسری گرفت و لذا اشاره حضرت به نفاق او می تواند ناظر به این مطلب باشد.
4.روایت «لُکَع»
در برخی روایات (که خواهیم آورد)، گفته شده است که امیر المومنین و امام مجتبی به کسی فرموده بودند: «لکع». برخی این کلمه را لُکَع ضبط کرده اند در حالیکه ممکن است «لِکع» باشد.
«لُکَع»: ناکس، خوار، فرومایه، احمق، کرهی اسب و خر و کسی که متوجه منطق نمی شود.
«لِکع»: کوتاه قامت.