« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

99/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم



ب)

1- مراد از روایت همان نکاتی است که ظاهر اولیه است یعنی سبّ کردن، غیبت کردن (وقیعه)، بد گفتن و تهمت زدن. ولی این مطلب در مقام تزاحم است، یعنی اگر مصلحت حفظ دین در تزاحم با مفسده این امور قرار گرفت و مصلحت اقوی بود، در مورد تزاحم، این احکام از فعلیت ساقط می‌شود.

2. اما بیان دوم درباره روایت قابل جمع نیست چرا که:

اولاً: ظاهراً تجویز این امر به نحو کلی و به عنوان قاعده است و مربوط به فرض تزاحم نیست

ثانیاً: مفسده تجویز این امور، به قدری زیاد است که به از بین رفتن دین می انجامد و

ثالثاً: دینی که براساس اخلاق است را نمی توان با روش های غیر اخلاقی حفظ کرد و این به معنای آن است که بگوییم «هدف وسیله را توجیه می کند» که مسلماً از منظر دینی باطل است.

رابعاً: اگر حرمت این امور را عقلی دانستیم، این حرمت قابل تخصیص نیست چنانکه اگر به ادله حرمت رجوع کنیم، به راحتی ادله ای را می یابیم که آبی از تخصیص است.

خامساً: این روایت ـ با این نوع معنی کردن ـ مخالف با قرآن است و به حکم «کل ما خالف القرآن لم نقله» از حجیت ساقط است.

در این باره می توان به فرمایش امام درباره روایات «حیل ربا» اشاره کرد.

ایشان می نویسد:

«نعم هنا كلام يجب التعرض له وإن كان خارجا عن محط البحث، لاهميته وعدم تحقيق الحق فيه، وهو أن الربا مع هذه التشديدات والاستنكارات التي ورد فيه في القرآن الكريم والسنة من طريق الفريقين مما قل نحوها في سائر المعاصي ومع ما فيه من المفاسد الاقتصادية والاجتماعية والسياسية مما تعرض لها علماء الاقتصاد كيف يمكن تحليله بالحيل الشرعية كما وردت بها الاخبار الكثيرة الصحيحة، وأفتى بها الفقهاء إلا من شذ منهم. وهذه عويصة بل عقدة في قلوب كثير من المتفكرين، وإشكال من غير متنحلي الاسلام على هذا الحكم، ولا بد من حلها، والتشبث له بالتعبد في مثل هذه المسألة التي أدركت العقول مفاسد تجويزها ومصالح منعها بعيد عن الصواب»[1]

 

ایشان در ادامه هم می نویسد:

«بل لو فرض ورود أخبار صحيحة دالة على الحيلة فيهما لا بد من تأويلها أو رد علمها إلى صاحبها، ضرورة أن الحيل لا تخرج الموضوع عن الظلم والفساد وتعطيل التجارات وغيرها مما هي مذكورة في الكتاب والسنة، فإذا فرض أن القرض إلى سنة بربح عشرين في مأة ظلم فلو عمل بالحيلة وباع مأة دينار بمأة وعشرين نسيئة إلى سنة كان ظلما وفسادا بلا ريب ولا إشكال، ولو كان في مبادلة أكرار من الحنطة بضعفها إلى سنة مع تساوي جنسهما صنفا وصفة ظلم وفساد لا يعقل إخراجه عنهما بضم منديل إلى الناقص، وهو واضح، كما لا يعقل تجويز الظلم والفساد. وإن شئت قلت: لو ورد نص في الجواز كان مناقضا للكتاب والسنة المستفيضة، وليس من قبيل التقييد والتخصيص.»[2]

[فیهما: ربای قرضی و ربای معاوضی]

ما می گوییم:

نکته پایانی درباره روایت داوود بن سرحان آن است که اگر بر این برداشت اصرار داشتیم که روایت در صدد بیان بیان جواز این امور در فرض تزاحم است، باید در تشخیص مصلحت و ملاکی که باعث «عدم فعلیت حرمت» می شود، دقت داشت. چرا که در بسیاری از مواقع تجویز یک امر در کوتاه مدت حتی اگر مصلحت داشته باشد ولی در بلند مدت باعث مفاسد کثیره ای می شود. لذا وقتی در بلند مدت و در نگاه جامعه، تجویز سبّ و بهتان (حتی اگر در کوتاه مدت اثری مثبت داشته باشد) دین داران را مردمانی بی اخلاق نشان می دهد، مفسده ای کثیره بر این امور مترتب است.

اضف الی ذلک آنکه تشخیص موضوع «اهل بدعت»، برای مردم عامی به سهولت امکان پذیر نیست. و لذا اگر هم بپذیریم که روایت مربوط به فرض تزاحم است (و اگر هم روایت چنین نباشد، هرجا فرض تزاحم حاصل شد)، تشخیص ملاک اهم فقط در صلاحیت اولیاء جامعه است.

 

2) روایت صدوق:

مرحوم صدوق در توحید روایتی مفصل از امام رضا نقل کرده است که در آن حضرت به اهل جبر و تشبیه تاخته اند. برخی این روایت را دال بر جواز سبّ نسبت به اهل جبر و تشبیه دانسته اند:

«حدثنا أحمد بن هارون الفامي رضي‌الله‌عنه ، قال : حدثنا محمد بن عبد الله ابن جعفر الحميري، عن أبيه ، قال : حدثنا إبراهيم بن هاشم ، عن علي بن معبد ، عن الحسين بن خالد ، عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليهما‌السلام ، قال : قلت له : يا ابن رسول الله إن الناس ينسبوننا إلى القول بالتشبيه والجبر لما روي من الأخبار في ذلك عن آبائك الأئمة عليهم‌السلام ، فقال: يا ابن خالد أخبرني عن الأخبار التي رويت عن آبائي الأئمة عليهم‌السلام في التشبيه والجبر أكثر أم الأخبار التي رويت عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في ذلك؟! فقلت : بل ما روي عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم في ذلك أكثر ، قال : فليقولوا : إن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كان يقول بالتشبيه والجبر إذا ، فقلت له : إنهم يقولون : إن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لم يقل من ذلك شيئا وإنما روي عليه ، قال : فليقولوا في آبائي عليهم‌السلام : إنهم لم يقولوا من ذلك شيئا وإنما روي عليهم ، ثم قال عليه‌السلام : من قال بالتشبيه والجبر فهو كافر مشرك ونحن منه براء في الدنيا والآخرة يا ابن خالد إنما وضع الأخبار عنا في التشبيه والجبر الغلاة الذين صغروا عظمة الله ، فمن أحبهم فقد أبغضنا ، ومن أبغضهم فقد أحبنا ، ومن والاهم فقد عادانا ، ومن عاداهم فقد والانا ، ومن وصلهم فقد قطعنا ، ومن قطعهم فقد وصلنا ، ومن جفاهم فقد برنا ، ومن برهم فقد جفانا ، ومن أكرمهم فقد أهاننا ، ومن أهانهم فقد أكرمنا ، ومن قبلهم فقد ردنا ، ومن ردهم فقد قبلنا ، ومن أحسن إليهم فقد أساء إلينا ، ومن أساء إليهم فقد أحسن إلينا ، ومن صدقهم فقد كذبنا ، ومن كذبهم فقد صدقنا ، ومن أعطاهم فقد حرمنا ، ومن حرمهم فقد أعطانا ، يا ابن خالد من كان من شيعتنا فلا يتخذن منهم وليا ولا نصيرا»[3]

ما می گوییم:

روایت متضمن بحث سبّ نیست. بلکه بحث از «بدی کردن به آن ها (اساء)» و (جفا: که قطعاً به معنای ظلم نیست به قرینه «برّ» به معنای بدی کردن) و اهانت (یعنی سُست کردن آن ها) در میان است. و لذا ربطی به بحث سبّ ندارد.

توجه شود که سبّ چنانکه گفتیم انشایی است و اگر چه می تواند گاه مصداق اهانت باشد ولی عنوان مستقل دیگری است و نسبت به آن با اهانت، عموم من وجه است.

 


[1] . کتاب البیع، ج2، ص406.
[2] . همان، ص409.
[3] . التوحید(صدوق)، ص363.
logo