99/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث: بررسی ادله جواز سبّ: (به نحو مطلق/ یا در فرضی خاص)
در میان آیات و روایات، ممکن است آیات و روایاتی مشاهده شوند، که بتوان آن ها را دال بر جواز سبّ دانست. این ادله در 3 گروه قابل تقسیم بندی هستند.
آیات شریفه، روایات و قصص تاریخی از عملکرد اهل بیت (س)[1]
یک) آیات شریفه:
1. سوره اعراف آیه 176
«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[2]
ترجمه:
«و اگر مىخواستيم، مقام او را بااين آيات و علوم الهى بالا مىبرديم؛ ولى اجبار، برخلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم و او به پستى گراييد، و از هواى نفس خود پيروى كرد. مَثَل او همچون سگ هار است كه اگر به او حمله كنى، زبانش را بيرون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز زبانش را بيرون مىآورد؛ گويى چنان تشنه دنياست كه هرگز سيراب نمىشود. اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را براى آنها بازگو كن، شايد بينديشند و بيدار شوند).»
ما می گوییم:
1. در این آیه مشرکین «کلب» دانسته شده اند و این مصداق سبّ است. طریقه استدلال به آیه شریفه چنین است که گفته می شود:
در سبّ، چنانکه گفتیم شرط است که باید انشایی باشد و این جمله اگر چه خبری است ولی «مثل الکلب»، خبری است که در مقام انشاء است. یعنی به وسیله این کلام عرفاً، سبّ که اعتباری عقلایی است، محقق می شود.
2. اما در دلالت آیه از جهات عدیده می توان خدشه کرد:
الف) نهایت دلالت آیه آن است که سبّ قبح عقلی ندارد ولی نمی توان از آن جواز سبّ را استفاده کرد چرا که از فعل خدا نمی توان حلیت عمل را ثابت کرد.
ب) چنانکه گفتیم، سب در صورتی صادق است که به وسیله کلام (چه جمله ندائی باشد و چه خبری و چه هر نوع جمله دیگر)، اعتباری عقلائی پدید آید.
حال: اگر کسی بگوید که «فلانی را دیدم که همانند سگ ترسیده بود»، این کلام موجد یک اعتبار عقلایی است که همان «سبّ» است ولی اگر کسی بگوید همانطور که سگ گاه عصبانی می شود و تهاجم می کند ما هم عصبانی می شویم، این کلام موجد اعتبار سبّ نیست.
حال ممکن است بتوان گفت که این کلام در مقام انشاء و ایجاد اعتبار عقلایی سبّ نیست.
پس ظاهر آن است که آیه اگر چه در مقام تخطئه است ولی آیه در مقام بیان آن است که این نوع عملکرد، صفت سگ است و لذا در مقام بیان «قبح عمل» است.
ج) اما نکته مهم درباره دلالت این آیه آن است که در این آیه، فرد خاصی مورد سبّ قرار نگرفته است. بلکه آیه می گوید این صفت، صفت کلاب است. پس در کلام خدای سبحان، سبّ نسبت به فرد خاصی صورت نپذیرفته است.
و لذا حتی اگر هم آیه را مشتمل بر سبّ بدانیم و آن را دال بر جواز بدانیم، اما آیه دال بر جواز سبّ نسبت به «افراد غیر معیّن» و یا نسبت «به دارندگان صفاتی مذموم به نحو کلی» است.
2. آیه 179 سوره اعراف:
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»[3]
ترجمه:
«به يقين، گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلها [عقلها] يى دارند كه با آن انديشه نمىكنند، و نمىفهمند؛ و چشمانى كهبا آن نمىبينند؛ و گوشهايى كه با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند چون امكان هدايت دارند و بهره نمىگيرد).»
ما می گوییم:
1. استدلال به قسمت آخر آیه شریفه است.
2. این آیه از اشکال دوم که درباره آیه قبل مطرح کردیم خالی است، چرا که ظاهراً در مقام انشاء است.
3. اما اشکال اول، به خصوص اشکال سوم در مورد دلالت این آیه هم جاری است.
3. آیه 5 سوره جمعه
«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[4]
ترجمه:
«داستان كسانى كه مكلّف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند داستان درازگوشى است كه كتابهايى حمل مىكند، امّا چيزى از آن نمىفهمد). چه بد است مثل گروهى كه آيات خدا را انكار كردند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمىكند.»
ما می گوییم:
دلالت و پاسخ به آیه همانند آیات قبل است.
4. آیات 39-52 سوره مدثر
«إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ﴿39﴾ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ ﴿40﴾ عَنِ الْمُجْرِمِينَ ﴿41﴾ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ﴿42﴾ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ﴿43﴾ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ﴿44﴾ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ﴿45﴾ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ﴿46﴾ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ ﴿47﴾ فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ﴿48﴾ فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ﴿49﴾ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ﴿50﴾ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ﴿51﴾ بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿52﴾»[5]
ترجمه:
«مگر «اصحاب يمين» كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند)! (39) آنها در باغهاى بهشتىاند، (40) و سؤال مىكنند، از مجرمان: (41) «چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!»(42) مىگويند: «ما از نمازگزاران نبوديم، (43) و اطعام مستمند نمىكرديم، (44) و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم، (45) و همواره روز جزا را انكار مىكرديم، (46) تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد!»(47) از اين رو شفاعت شفاعتكنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد.(48) چرا آنها از تذكّر روىگردانند؟!(49) گويى گورخرانى رميدهاند،(50) كه از مقابل شيرى فرار كردهاند! (51) بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاى از سوى خدا به او داده شود.(52)»