« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

99/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. چهارمین دلیل روایت مناهی:

«قال عليه السلام: من مدح سلطانا جائرا و تخفف و تضعضع له طمعا فيه كان قرينه في النار»[1]

ما می گوییم:

    1. مرحوم خویی درباره این روایت می نویسد:

«و أما حديث المناهي، ففيه أولا: انه ضعيف السند، وثانيا: انه دال على حرمة مدح السلطان الجائر وحرمة تعظيمه طمعا في ماله أو تحصيلا لرضاه»[2]

    2. درباره این روایت آنچه ذیل آیه شریفه آوردیم، قابل طرح است.

    3. این روایت (همانند آیه) مطلق مدح را در مورد کسیکه صفت رئیسه اش ظلم است، ثابت می کند.

    1. روایت های دال بر اینکه «مدح بما لیس فیه»، استهزاء و نکوهش است:

در منابع روایی، روایات متعددی در این مضمون وارد شده است.

این روایات را از میزان الحکمه[3] نقل می کنیم:

یک) امیر المومنین (ع): «إياك أن تثني على أحد بماليس فيه، فإن فعله يصدق عن وصفه ويكذبك»[4]

(فعل او وصف او را معلوم می کند و تو را تکذیب می کند)

دو) امیر المومنین (ع): «مادحك بما ليس فيك مستهزئ بك، فإن لم تسعفه بنوالك بالغ في ذمك وهجائك»[5]

توضیح:

اگر او را احسان نکنی، در ذم و هجو تو مبالغه می کند. (سَعَفَ: روا کردن حاجت کسی/ نوال: عطا، بخشش)

سه) امیر المومنین (ع): «من اثني عليه بماليس فيه سخر به»[6]

(کسیکه ثنا شود به آنچه در او نیست، سخره شده است به آن سخن)

چهار) امیر المومنین (ع): «من مدحك بماليس فيك فهو ذم لك إن عقلت»[7]

(اگر عاقل باشی همان ذمّ تو است)

پنج) امیر المومنین (ع): «من مدحك بماليس فيك فهو خليق أن يذمك بماليس فيك»

(خلیقٌ...: سزاوار، است که ...)

شش) امیر المومنین (ع): «احذر من يطریك بماليس فيك فيوشك أن تنهتك بماليس فيك»[8] (یطریک: تعریف بسیار می‌کند تو را / اطراء: مدح / یوشک: نزدیک است)

هفت) امیر المومنین (ع): «عجبت لمن يقال: إن فيه الشر الذي يعلم أنه فيه كيف يسخط ! عجبت لمن يوصف بالخير الذي يعلم أنه ليس فيه كيف يرضى!»[9] (کیف یسخط: چگونه ناراحت می شود)

هشت) امیر المومنین (ع): «طلب الثناء بغير استحقاق خُرقٌ»[10] (خُرق: حماقت)

نه) امام حسن عسکری (ع): «من مدح غير المستحق فقد قام مقام المتهم»[11]

(قام مقام...: در جایگاه متهم قرار گرفت)

ده) «من وصایا النبی (ص) لابن مسعود: يابن مسعود ! إذا مدحك الناس فقالوا: إنك تصوم النهار وتقوم الليل وأنت على غير ذلك فلا تفرح بذلك، فإن الله تعالى يقول: * (ولا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا ويحبون أن يحمدوا بمالم يفعلوا فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ولهم عذاب أليم)»[12]

(بمفازۀ من النار: نجاتی از آتش)

ما می گوییم:

    1. ممکن است در تقریر تحریم گفته شود که چون چنین مدحی، استهزاء و نکوهش ممدوح است، حرام است.(یا چون خود را در موضع تهمت قرار می دهد حرام است)

    2. اما به نظر می رسد این حکم اخلاقی است، چرا که عرفاً این مدح استهزاء نیست چرا که استهزاء از افعال قصدی است، و مادح بدون چنین قصدی مستهزی نیست و لذا باید گفت که امام به حقیقت و صورت برزخی آن عمل اشاره می دهد و نه اینکه این گونه مدح را، حقیقته استهزاء برشمرده باشد. و یا حکومۀً بخواهند آن را در حکم استهزاء قرار دهند.

اضف الی ذلک: استهزاء هم (اگر قصدی نباشد) به طور مطلق (اگر قصدی بر این کار در میان نباشد)حرام نیست.

    2. روایات دال بر غضب خدا نسبت به مدح فاسق:

یک) رسول الله (ص): «إن الله ليغضب إذا مدح الفاسق»[13]

دو) رسول الله (ص): «إذا مدح الفاجر اهتز العرش وغضب الرب»

(و اکر بگوییم غضب الهی ملازمه با حرمت است)

ما می گوییم:

    1. این روایات (که ضعیف السند است) اگر هم حرمت را ثابت کند، ( و اگر بگوییم غضب الهی ملازم با حرمت است) در مورد مطلق من لایستحق المدح نیست بلکه در فاسق و فاجر است

    2. اما در مورد فاجر، با توجه به اینکه فاجر به نوعی از هرزگی علنی برخوردار است و فقط حکم را می توان درباره چنین موضوعی ثابت کرد و بعید نیست که بگوییم این حکم در صورتی ثابت است که فسق صفت رئیسه کسی باشد، پس مدح کسیکه صفت رئیسه اش فسق و فجور است، مطلقا جایز نیست.

    3. البته ممکن است بتوان از این روایت چنین استظهار کرد که مراد مدح فاسق و فاجر در صورتی است که به مدح فسق و فجور منتهی شود.

    3. روایاتی که ملامت و عیب را در مورد مدح لئام و مذمومین ثابت می کند.

یک) «الإمام علي (عليه السلام): أعظم اللؤم حمد المذموم»[14]

دو) «عنه (عليه السلام): من أقبح المذام مدح اللئام»[15]

ما می گوییم:

    1. برفرض ثبوت حکم، تنها در مورد من یستحق الذم و انسان های پست حکم ثابت است و مطلق من لا یستحق المدح تسری نمی یابد.

    2. ضمن اینکه ثبوت قبح و ملامت ملازم با ثبوت حرمت نیست.

 


[1] . وسائل الشیعۀ، ج12، ص133.
[2] . مصباح الفقاهۀ، ج1، ص653.
[3] . ج9، ص86.
[4] . غرر الحکم، 2714.
[5] . همان، 9838.
[6] . همان، 8821.
[7] . همان، 9042.
[8] . تنبیه الخواطر، ج2، ص17.
[9] . غرر الحکم، 6281.
[10] . همان، 5992.
[11] . اعلام الولایه، ص313.
[12] . مکارم الاخلاق، ج2، ص353.
[13] . المهجۀ البیضاء، ج5، ص283.
[14] . غرر الحکم، 2974.
[15] . همان، 9268.
logo