« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

99/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم



ادله تحریم:

    1. حکم عقل:

مرحوم شیخ انصاری به قبح عقلی در مدح من لایستحق المدح حکم کرده است.[1]

این وجه را می‌توان چنین تقریر کرد که چنین مدحی از منظر عقلی قبیح است و به حکم ملازمه، هر چه عقلا قبیح است، شرعا حرام است.

اما مرحوم خویی بر این دلیل اشکال کرده است که عقل در موضوع مدح بما هو مدح، حکمی ندارد ایشان می نویسد:

«أما العقل، فانه لا يحكم بقبح مدح من لا يستحق المدح بعنوانه الاولي ما لم ينطبق عليه عنوان آخر مما يستقل العقل بقبحها، كتقوية الظالم واهانة المظلوم ونحوهما.»[2]

ما می گوییم:

    1. موید فهم مرحوم خویی، آن است که وقتی مرحوم شهیدی می خواهد عبارت شیخ انصاری را توضیح دهد قبح عقلی مدح مذکور را از این باب بر می شمارد که مدح مذکور، کذب است:

«إمّا لكونه كذبا حقيقة كما اخترناه فيما تقدّم و إمّا لكونه ملازما للكذب‌»[3]

    2. چنانکه در تقسیم بندی انواع «مدح من لایستحق المدح» آوردیم اقسام متعددی از مدح مذکور تحت عناوین ثانوی دیگری قرار می گیرد که ممکن است به سبب آنها، این کار حسن یا قبیح شود. اما اگر به «مدح بما هو مدح» توجه کنیم، می توان گفت که عقل حکم خاص در مورد چنین مدحی ندارد، بلکه می توان گفت که در صورتی که ممدوح دارای صفات خوب باشد و آن صفت در مدح آورده شود، چنین مدحی حسن است (چراکه اعطاء کل ذی حق حقه است ) ولی اگر ممدوح چنین صفتی را دارا نباشد، باز هم عقل از جهت کذب یا اعانه ظالم و ... آن را قبیح می داند و مدح را به بما هو مدح، تحت حکم قرار نمی دهد، و یا حداقل چنین حکمی به شدت مورد شبهه است.

صاحب جواهر در همین باره می نویسد:

«فإن الذي ينبغي ، إعطاء كل ذي حق حقه ، فمن لم يكن فيه صفة للذم فليس له إلا المدح ، وبالعكس فذو الجهتين يستحق الأمرين»[4]

    2. آیه شریفه 113 سوره هود

«وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ»

ترجمه:

«و بر ستمكاران تكيه ننماييد، كه موجب مى شود آتش شما را فرا گيرد؛ و در آن حال، هيچ ولىّ و سرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ سپس يارى نمى‌شويد.»

مرحوم شیخ انصاری بر حرمت مدح من لا یستحق المدح به آیه بالا تمسک کرده است.

تقریب استدلال به آیه به دو صورت ممکن است، نخست آنکه بگوییم «رکون نسبت به ظالمین» حرام دانسته شده است و مدح ظالمین، اعتماد رکون نسبت به آنها می باشد. (البته باید از این آیه، الغای خصوصیت کرد و بحث را به فراتر از ظالمین و درباره هر کسی که مستحق مدح نیست، سرایت داد، تا استدلال جامع حاصل شود. و صورت دوم آنکه بگوییم رکون به معنای تمایل قلبی به ظالمین است و در صورتی که تمایل قلبی حرام باشد به طریق اولی مدح ایشان حرام است.[5]

ما می گوییم:

    1. فخر رازی در تفسیر آیه شریفه می نویسد:

«وَ الرُّكُونُ هُوَ السُّكُونُ إِلَى الشَّيْءِ وَالْمَيْلُ إِلَيْهِ بِالْمَحَبَّةِ وَنَقِيضُهُ/ النُّفُورُ عَنْهُ، وَقَرَأَ الْعَامَّةُ بِفَتْحِ التَّاءِ وَالْكَافِ وَالْمَاضِي مِنْ هَذَا رَكِنَ كَعَلِمَ وَفِيهِ لُغَةٌ أُخْرَى رَكَنَ يَرْكَنُ قَالَ الْأَزْهَرِيُّ: وَلَيْسَتْ بِفَصِيحَةٍ. قَالَ الْمُحَقِّقُونَ: الرُّكُونُ الْمَنْهِيُّ عَنْهُ هُوَ الرِّضَا بِمَا عَلَيْهِ الظَّلَمَةُ مِنَ الظُّلْمِ وَتَحْسِينُ تِلْكَ الطَّرِيقَةِ وَتَزْيِينُهَا عِنْدَهُمْ وَعِنْدَ غَيْرِهِمْ وَمُشَارَكَتُهُمْ فِي شَيْءٍ مِنْ تِلْكَ الْأَبْوَابِ فَأَمَّا مُدَاخَلَتُهُمْ لِدَفْعِ ضَرَرٍ أَوِ اجْتِلَابِ مَنْفَعَةٍ عَاجِلَةٍ فَغَيْرُ دَاخِلٍ فِي الرُّكُونِ، وَمَعْنَى قَوْلِهِ: فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ أَيْ أَنَّكُمْ إِنْ رَكَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَهَذِهِ عَاقِبَةُ الرُّكُونِ،»[6]

توضیح:

    1. رکون یعنی سکون و میل پیدا کردن نسبت به خیری همراه با محبت

    2. نقیض آن هم «نفور از یک شیء» است.

    3. عموم قاریان «ترکنوا» را به فتح تاء و کاف خوانده اند (و ماضی آن هم رَکِن –مثل علم- است)

    4. ازهری می گوید رَکَنَ (مثل ضَرَبَ) هم نقل شده است.[7]

    5. محققون می گویند: رکون که مورد نهی است، رضایت دادن به ظلم ظالمین است و تحسین آن و همچنین تزیین آن کار در نزد ظالمین و غیر ظالمین است و همچنین مشارکت کردن با ظالمین در برخی از ابواب ظلم است.

    6. اما اگر کسی در کار ظالمین داخل می شود تا ضرر آنها را دفع کند یا منفعت نزدیکی را جلب کند [ظاهراً منفعت شرعی]، این کار رکون نیست.

    2. مرحوم شیخ طوسی هم درباره این آیه می نویسد:

«و (الركون) إلى الشئ هو السكون اليه بالمحبة اليه والانصات اليه، ونقيضه النفور عنه. وانما نهاهم عن الركون إلى الظلمة لما في ذلك من الاستئناس به " فتمسكم النار " جواب النهي وبيان، لانهم متى خالفوا هذا النهي، وسكنوا إلى الظالمين نالتهم النار»[8]

 

ما می گوییم:

    1. درباره‌ی «رکون» که همه استدلال بر آن استوار است، لازم است به قول لغوی توجه کنیم:

مصباح، رکون را به معنای اعتماد دانسته است[9]

صحاح، این واژه را به معنای «میل کردن» «سکون» گرفته است[10]

لسان العرب و تاج العروس هم همین معنا را نقل کرده اند[11]

خلیل هم، رکن را میل کردن و اطمینان یافتن در نزد چیزی معنی کرده است.[12]

معجم مقاییس اللغه هم رکون را میل کردن به چیزی، ساکن نشدن نزد چیزی و ثبوت در نزد چیزی، معنا کرده است[13]

مرحوم مصطفوی در التحقیق فی کلمات القرآن، اصل این ماده را «میل به یک شیء و سکون در نزد آن» دانسته است و می نویسد آیه شریفه

«وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا»[14]

ترجمه:

«و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‌ساختيم و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزديك بود اندكى به آنان تمايل پيدا كنى.»

به میل و سکون و استقرار پیامبر نزد مشرکین اشاره دارد.

نکته مهم در این میان –که می توان به نفع استدلال به آیه- به آن اشاره کرد مطلبی است که الفروق اللغه مطرح کرده است، این کتاب می نویسد فرق رکون و سکون آن است که :

«أن الركون السكون إلى الشئ بالحب له والانصات إليه [به سخن او به خوبی گوش داد] ونقيضه النفور عنه والسكون خلاف الحركة»[15]

    2. با توجه به آنچه آوردیم، آیه درباره‌ی کسانی است که «میل به ظالمین دارند و نسبت به آن ها محبت دارند، در مقابل آنها حرکتی نمی کنند و به آنها گوش می دهند»

همین مطلب به صراحت در عبارت مجمع البحرین مورد اشاره قرار گرفته است. علاوه بر اینکه وی مصادق ظالمین [دوستی کردن] و «مداهنه الظالمین» [چاپلوسی کردن] را هم از زمره معانی رکون معرفی می کند.

مجمع البحرین می نویسد:

«قوله (ولا تركنوا إلى الذين ظلموا فتمسكم النار) أي لا تطمئنوا إليهم وتسكنوا إلى قولهم، وتظهروا الرضا بفعلهم ومصاحبتهم ومصادقتهم ومداهنتهم»[16]

    3. روشن است که می توان گفت «مدح ظالمین» از مصادیق روشن «رکون» خواهد بود

    4. در میان روایات هم «رکون» در آیه شریفه به معنای دوستی، خیر خواهی و اطاعت از ظالمین معنی شده است، و می توان مدح را از مصادیق دوستی و خیر خواهی دانست.

اضف الی ذلک که مدح نوعاً با گرفتن صله همراه است و به همین جهت حدیث کافی در این باره به خوبی صدق می کند:

«عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد رفعه، عن أبي عبد الله (عليه السلام) في قول الله عز وجل: (ولا تركنوا إلى الذين ظلموا فتمسكم النار قال: هو الرجل يأتي السلطان فيحب بقاءه إلى أن يدخل يده إلى كيسه فيعطيه»[17]

 

ما می گوییم:

    1. با توجه به آنچه گفتیم، آیه شامل مدح ظالمین می شود و آن را حرام می کند ولی تسری حکم از «ظالمین» به «مطلق من لا یستحق المدح» قابل پذیرش نیست. همین نکته مورد توجه مرحوم خویی قرار گرفته است.[18]

ان قلت: هر کسی که گناه می کند، ظالم است چنانکه گفته شده است، «الشرک هو الظلم الاکبر»، پس هر کسی که به سبب گناه مستحق ذم است و مشمول آیه است و لذا حرمت مدح شامل او هم می شود.

قلت: اولاً: «استحقاق ذم» و یا «عدم استحقاق مدح» الزاماً در جایی نیست که فرد گناه کرده است، بلکه چه بسا به سبب ترک مکروه و یا مخالفت با آداب اجتماعی است.

ثانیاً: عرفاً ظلم به معنایی نیست که شامل هر معصیتی شود و روایاتی که شرک را ظلم می داند بهترین دلیل بر چنین فهمی از عرف است. (چراکه حضرت در مقام تنزیل است) و موید این نکته مطلبی است که برخی از بزرگان اشاره کرده اند و نوشته اند اینکه حضرت سجاد می فرماید «ایاکم و صحبۀ العاصین و معونۀ الظالمین»[19] چون دو عنوان کنار هم آمده است، تغایر را معلوم می کند.[20]

    2. اما آیه در مورد ظالمین، حرمت مدح را به نحو مطلق ثابت می کند و آن را تنها در «علی وجه الذی یستحق الذم» ثابت نمی کند. چرا که آیه مطلق رکون (محبت و انس و خیرخواهی و مداهنه و ...) در مقابل ظالم را ثابت می کند.

 


[1] . المکاسب المحرمه، ج2، ص51.
[2] . مصباح الفقاهه، ج1، ص652.
[3] . هدایه الطالب، ج1، ص107.
[4] . جواهر الکلام، ج22، ص75.
[5] . فقه الصادق، ج21، ص284.
[6] . مفاتیح الغیب، ج18، ص407.
[7] . ن ک: مفردات راغب، ص365.
[8] . التبيان في تفسير القرآن، ج6، ص78.
[9] . ج3، ص237.
[10] . ج4، ص2126.
[11] . تاج العروس، ج18، ص242؛ لسان العرب، ج13، ص185.
[12] . العین، ج5، ص354.
[13] . ج2، ص430.
[14] . اسرا، آیه74.
[15] . الفروق اللغویه، ص301.
[16] . مجمع البحرین، ج2، ص220.
[17] . الكافي- ط الاسلامية، ج5، ص108.
[18] . مصباح الفقاهۀ، ج1، ص425.
[19] . کافی، ج8، ص16.
[20] . فقه الصادق، ج21، ص284.
logo