« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

99/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم



دلیل جواز:

درباره‌ی حفظ کتب ضلال ممکن است به ادله‌ی ضرورت تحقیق برای یافتن حقیقت استفاده کرد. چنانکه در قرآن می فرماید:

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[1]

ترجمه:

«پس بندگان مرا بشارت ده همان كسانى كه سخنان را مى‌شنوند و از نيكوترين آنها پيروى‌ مى‌كنند؛»

طریقه استدلال می تواند چنین باشد که: اگر کسی می خواهد حقیقت را دریابد، باید کتاب ها و سخنان مختلف را جمع کند و همه را مطالعه کند تا رشاد از ضلال را بازشناسد و از رشاد تبعیت کند. و روشن است که این کار مستلزم آن است که شخص کتاب ها را برای خودش حفظ کند (و می توان با عدم قول به تفصیل، جواز حفظ برای دیگران را هم ثابت کرد)

ما می گوییم:

در پاسخ می توان گفت: این آیه می گوید اگر فی الجمله می دانی که بین 10 کتاب، 9 عدد از آن ها ضلال است و یکی رشاد است؛ حفظ همه آن ها جایز است. پس در صورت علم اجمالی حفظ کتابی که از طرف این علم اجمالی است، جایز است ولی آیه دلالتی بر جواز حفظ کتابی که به صورت تفصیلی ضلال بودن آن معلوم است، ندارد

جمع بندی حفظ کتب ضلال

ادله مذکور هیچ کدام کامل نیست و تنها دلیل عقل (به هر دو تقریر اول و دوم) می تواند فی الجمله مورد توجه قرار گیرد که اگر به صورت مصداقی و موردی «حفظ کتابی» عرفاً اعانه بر اضلال دانسته شد و عقل در همان مورد خاص، با کسر و انکسار جهات حسن و قبح، به لزوم اتلاف موردی خاص حکم کرد، می توان در همان مورد، حکم به لزوم اتلاف کرد.

 

مسئله: مدح من لا یستحق المدح او یستحق الذم

از مباحثی که مرحوم شیخ انصاری از زمره مسائل مکاسب محرمه قرار داده است و می تواند در بحث‌های گذشته ما که تحت عنوان «فقه هنر» مطرح کردیم وارد شود، بحث از «مدح من لایستحق المدح او یستحق الذم» است.

ما می گوییم:

    1. قبل از طرح بحث، لازم است توجه کنیم که «مدح» در نظر برخی به معنای «ستودن» است و اگر ستودن با بیان کمالات و اوصاف خوب کسی باشد، مقابل آن ذم است و اگر با بیان مفاخر و برتری‌های ارثی کسی باشد، مقابل آن هجو است.[2]

در حالی که الفروق فی اللغۀ، هجو را در مقابل مدح قرار می دهد و ذم را مقابل حمد می گیرد، این کتاب اضافه می کند که در «هجو» گفته می شود که «هجوته بالبخل» ولی درباره‌ی ذم گفته می شود «ذممتُ بُخلَه». یعنی نفس بخل مورد ذم قرار می گیرد ولی هجو همیشه به صاحب صفت تعلق دارد.

خلیل، این دو واژه را به نحوی معنا می کند که گویا ذم اعم مطلق است از هجو. او می نویسد ذم، ملامت کردن و اسائه کردن به کسی است. در حالی که هجو، بدگویی کردن در اشعار است.[3]

همین مطلب در لسان العرب هم مطرح شده است.[4] این دو کتاب، هجو را به نوعی به «شعر» مربوط دانسته اند.

در هر صورت در موضوع بحث ما، اختلافات کم این کلمات، فرقی ایجاد نمی کند چرا که ادله مورد بحث، به واژه خاص محدود نشده است و محتاج آن نیستیم که اطلاق لفظی را مورد ملاحظه قرار دهیم.

نکته قابل تامل در این جا آن است که واژه «تقریظ» هم به معنای مدح است و تنها تفاوت بین آن و مدح، چنین دانسته شده است که مدح درباره زنده و مُرده به کار می رود ولی تقریظ تنها درباره زندگان به کار می رود.[5]

 

    2. مدح همچنین به احکام خمسه تقسیم شده است:

الف) مدح واجب: در نماز جمعه بر امام جمعه واجب است، حمد و مدح خدای تعالی کند. همچنین (چنانکه خواهیم خواند،) شیخ انصاری، مدح ظالم را برای دفع شر او واجب برمی‌شمارد [که در این موضوع مطلبی وجود دارد که خواهیم آورد.]

ب) مدح مستحب: مدح خدا در همه حالات، همچنین در هنگام ورود به مسجد و همچنین مدح ائمه و مومنان مستحب دانسته شده است.

ج) مدح مکروه: مثلاً ستودن کالا توسط فروشنده.[6]

د) مدح حرام: که در آن بحث خواهیم کرد.

ه) مدح مباح: مدحی که این جهات را نداشته باشد.


[1] . زمر، آیات 17و18.
[2] . فرهنگ فقه، ج7، ص589.
[3] . ترتیب کتاب العین، ص289 و 877.
[4] . لسان العرب، ج15، ص44؛ ج5، ص58.
[5] . الموسوعۀ الفقهیۀ، ج36، ص275.
[6] . فرهنگ فقه، ج7، ص589.
logo