99/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم طباطبایی نیز درباره این آیه می فرماید:
«اللهو ما يشغلك عما يهمك، ولهو الحديث: الحديث الذي يلهي عن الحق بنفسه كالحكايات الخرافية والقصص الداعية إلى الفساد والفجور ، أو بما يقارنه كالتغني بالشعر أو بالملاهي والمزامير والمعازف فكل ذلك يشمله لهو الحديث. وقوله : « لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ» مقتضى السياق أن يكون المراد بسبيل الله القرآن الكريم بما فيه من المعارف الحقة الاعتقادية والعلمية وخاصة قصص الأنبياء وأممهم الخالية فإن لهو الحديث والأساطير المزوقة المختلقة تعارض أولا هذه القصص ثم تهدم بنيان سائر المعارف الحقة وتوهنها في أنظار النا
ويؤيد ذلك قوله بعد: « وَ يَتَّخِذَها هُزُواً » فإن لهو الحديث بما أنه حديث كما سمعت يعارض أولا الحديث ويتخذه سخريا.
فالمراد بسبيل الله القرآن بما فيه من القصص والمعارف وكأن مراد من كان يشتري لهو الحديث أن يضل الناس بصرفهم عن القرآن وأن يتخذ القرآن هزوا بأنه حديث مثله وأساطير كأساطيره.
وقوله: « بِغَيْرِ عِلْمٍ » متعلق بيضل وهو في الحقيقة وصف ضلال الضالين دون إضلال المضلين وإن كانوا أيضا لا علم لهم ثم هددهم بقوله : « أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ » أي مذل يوهنهم ويذلهم حذاء استكبارهم في الدنيا.»[1]
توضیح:
1. لهو یعنی آنچه تو را از آنچه برای تو مهم است، باز می دارد.
2. لهو الحدیث یعنی حدیثی که به تنهایی شما را از حق باز می دارد. مثل حکایات خرافی و ....
3. مراد از «سبیل الله»، قرآن است که مشتمل بر معارف حقّه است
4. اولاً حدیث لهوی با احادیث و قصه های قرآن معارض است (و باعث مسخره شدن قصه های قرآن میشود چرا که مردم می پندارند آنها هم مثل سایر قصه ها اسطوره است)
5. ثانیاً بنیان قصه معارف را از بین می برد.
6. بغیر علم متعلق به «یضل» است یعنی کسانی که گمراه می شوند، بدان علم گمراه می شوند و نه کسانی که گمراه می کنند (اگر چه آنها هم در حقیقت علم ندارند)
ما می گوییم:
1. استدلال به آیه درباره حفظ کتاب ضلال در کلام مرحوم خویی به این صورت است که حرمت «اشتراء و خریداری کتابی که در آن حدیث لهوی است» از آیه قابل استفاده است و این عنوان شامل «حفظ کتاب ضلال» هم می شود. پس باید بپذیریم که کتاب های ضلال، حدیث لهوی است و حفظ هم مثل خریداری است.
2. مرحوم خویی بر این استدلال اشکال کرده است:
«و فيه أولا: ان المذموم في ظاهر الاية هو اشتراء لهو الحديث للاضلال، ومن الواضح ان هذا المعنى اجنبي عن حفظ كتب الضلال لعدم العلم بترتب الغاية المحرمة عليه، غاية الامر احتمال ترتب الاضلال على الحفظ. و ثانيا: انا إذا سلمنا ذلك، فالمستفاد من الاية حرمة اشتراء كتب الضلال ولا دلالة فيها على حرمة ابقائها وحفظها بعد الشراء، كما أن التصوير حرام وأما اقتناؤه فليس بحرام، والزناء حرام وتربية أولاد الزناء ليس بحرام، وقد تقدم ذلك في البحث عن جواز اقتناء الصور المحرمة. وثالثا: انه قيل ان الاية قد نزلت في النضر بن الحارث بن كلدة، فانه كان يشتري كتبا فيها احاديث الفرس من حديث رستم واسفنديار، وكان يلهى الناس بذلك ويطرف به ليصدهم عن سماع القرآن وتدبر ما فيه، نظير الجرائد المعروفة في هذا الزمان، فانها مشتملة على الامور اللاهية التي تصد الناس عن الحق. ورابعا: ما ذكره المحقق الايرواني، من أن المراد من الاشتراء هو التعاطي، وهو كناية عن التحدث به، وهذا داخل في الاضلال عن سبيل الله بسبب التحدث بلهو الحديث، ولا اشكال في حرمة الاضلال، وذلك غير ما نحن فيه من اعدام ما يوجب الاضلال.»[2]
توضیح:
1. اولاً «خریداری برای گمراه کردن»، ربطی به حفظ کتب ضلال ندارد چرا که معلوم نیست حفظ کتب ضلال به «گمراه کردن» منتهی شود (و صرفاً احتمال است)
[ما می گوییم: «لیضل» را اگر علت خریداری دانستیم در این صورت هر نوع خریداری حرام نیست بلکه اگر با این قصد باشد حرام است. و اگر «لیضل» را غایت دانستیم در این صورت خریداری حرام است چون به این غایت منتهی می شود. و لذا اگر شک داشته باشیم که نگهداری به این نتیجه بیانجامد، حکم مترتب نمی شود.
به همین جهت به نظر می رسد عبارت مصباح الفقاهه در این جا مضطرب است چرا که در ابتدا می نویسد «للاضلال» که به معنای علیّت است و در ذیل سخن از «عدم ترتب احتمالی غایت» در میان آورده می شود.
2. ثانیاً: آیه دال بر حرمت خرید است و نه بر حرمت حفظ بعد از خریداری (کما اینکه تصویرگری حرام است ولی نگهداری تصویر حرام نیست)
3. ثالثاً: این آیه درباره کسی است که کتاب های قصه قدیمی را خریده بود تا مردم به قرآن گوش نکنند پس آیه درباره آن دسته از کتاب هایی است که مردم را از رفتن به سوی حق باز می دارد. [پس شامل حفظ کتب ضلال نمی شود. بلکه مراد استفاده از کتاب ها برای بازگرداندن مردم از حق است[3] ]
4. رابعاً مرحوم ایروانی هم بر استدلال اشکال کرده است که: مراد از اشتراء، تعاطی است (یعنی دست به دست کردن و عطا کردن) و این هم کنایه از آن است که این کتاب را می گیرند تا آن را حدیث کنند. و روشن است که «حدیث کردن این کتاب ها» عبارت است از «گمراه کردن به وسیله حدیث کردن حدیث لهوی» و این هم تحت «اضلال» واقع است. و معلوم است که اضلال حرام است ولی این ربطی به «از بین بردن آنچه موجب ضلال می شود» ندارد.[4]
(اطراف: نوآوری کردن)
بر فهم مرحوم ایروانی اشکال شده است که:
«حمل لفظ الاشتراء علی التحدیث و التحدث مخالف للظاهر جدا فالاولی حمله علی ظاهره کما ورد فی شان النزول و مورده کان اشتراء کتب الاباطیل و نشرها بقصد صد الناس عن استماع القرآن و متابعته»[5]
ما می گوییم:
1. در بحث غنا گفتیم که (چنانکه مرحوم محقق اردبیلی می نویسد[6] ) اکثر مفسرین لهو حدیث را، غناء می دانند و این در روایات اهل بیت هم مطرح است. در این باره به دوازده روایت اشاره کردیم[7]
2. اگر آیه را چنین معنی کردیم، ارتباطی بین آیه با موضوع کتاب های ضلال در میان نیست، البته ممکن است معنای آیه را به گونه ای اعم معنی کنیم چنانکه در روایت عبد الاعلی می خوانیم که حضرت درباره آیه شریفه می فرمایند «و منه الغناء»[8] ، در این صورت غنا یکی از مصادیق اضلال است و لذا میتوان آیه را شامل سایر مصادیق اضلال هم دانست.
3. اما در این صورت هم باز حکم در آیه دائر مدار «اضلال بالفعل» است و حکم به تحریم اضلال می کند چرا که علت تحریم، اضلال است و علت تعمیم می دهد و تخصیص می زند. در این صورت (الا جزء اخیر علت تامه که منجر به فعلیت حرام می شود. و البته آن جزء اخیر هم حرمت غیری دارد) «حفظ کتب ضلال» از باب مقدمه احتمالی حرام باید تحت حکم قرار گیرد در حالی که می دانیم مقدمه حرام، حرام نیست.
4. نکته آخر درباره آیه شریفه آنکه ممکن است آیه را چنین معنا کنیم که «مشتری لهو حدیث» را مردم و نه نضر بن حارث بدانیم. به این صورت که «مردم می روند لهو حدیث را از امثال حارث می خرند که غایت آن و نتیجه اش آن است که لهو حدیث مردم را گمراه می کند.»
در این صورت هم باز استدلال به آیه بر حرمت حفظ کتب ضلال کامل نیست.