« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم



شعبده:

در ضمن بحث از سحر، تعریف شعبده را شناختیم و گفتیم اگر کسی در حواس ظاهره مردم تصرّف کند به گونه ای که ایشان غیر واقع را به صورتی واقعی حس کنند، شعبده صورت پذیرفته است و تفاوت آن را با سحر در همین نکته دانستیم که در سحر یا تصرف در حواس باطنه است و یا در عالم واقع، در حالیکه شعبده تصرف در مدرکات حواس ظاهره است.

شعبده را مرحوم شیخ حرام دانسته است:

«الشعْبَذَة حرام‌ بلا خلاف.

و هي الحركة السريعة بحيث يوجب على الحس الانتقال من الشي‌ء إلى شبهه، كما ترى النار المتحركة على الاستدارة دائرة متصلة؛ لعدم إدراك السكونات المتخلّلة بين الحركات.

و يدلّ على الحرمة بعد الإجماع، مضافاً إلى أنّه من الباطل و اللّهو-: دخوله في السحر في الرواية المتقدمة عن الاحتجاج، المنجبر وهنها بالإجماع المحكي.

و في بعض التعاريف المتقدمة للسحر ما يشملها.»[1]

توضیح:

    1. دلیل حرمت شعبده عبارت است از:

    2. اجماع

    3. شعبده باطل و لهو است

    4. در روایت احتجاج (که ضعف آن را با اجماع منقول جبران می کنیم) شعبده از اقسام سحر دانسته شده است. [إِنَّ السِّحْرَ عَلَى وُجُوهٍ شَتَّى وَجْهٌ مِنْهَا بِمَنْزِلَةِ الطِّبِّ كَمَا أَنَّ الْأَطِبَّاءَ وَضَعُوا لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءً فَكَذَلِكَ عِلْمُ السِّحْرِ احْتَالُوا لِكُلِّ صِحَّةٍ آفَةً وَ لِكُلِّ عَافِيَةٍ عَاهَةً وَ لِكُلِّ مَعْنًى حِيلَةً وَ نَوْعٌ آخَرُ مِنْهُ خَطْفَةٌ وَ سُرْعَةٌ وَ مَخَارِيقُ وَ خِفَّةٌ.[2] ]

    5. در برخی تعریف های سحر هم شعبده، از اقسام سحر دانسته شده است.

ما می گوئیم:

    1. مفتاح الکرامه نظر بزرگان درباره شعبده را چنین بر می شمارد:

«و قد نصّ على حرمتها في «النهاية و السرائر و الشرائع و النافع و التحرير و التذكرة و الإرشاد و الدروس و اللمعة» و سائر ما تأخّر. و عن «المنتهى» أنّه لا خلاف فيه، فلا وجه للتأمّل فيه بعد الإجماع المنقول بل المعلوم إذ لم نجد مخالفاً مع قربها من السحر، و قد ألحقها به الشهيد في «الدروس.»[3]

    2. صاحب جواهر هم حرمت شعبده را مورد اجماع منقول و محصّل دانسته است. [4]

ایشان همچنین می نویسد:

«الشعبذة المحرمة، بالإجماع المحكي و المحصل و بالدخول تحت الباطل و الإغراء و التدليس و اللهو و غيرهما، بل لعلها من السحر على بعض الوجوه، التي عرفتها فيه، لأنها هي على ما فسرها غير واحد بل نسب ذلك إليهم الحركات السريعة، التي تترتب عليها الأفعال العجيبة، بحيث يخفى على الحس، الفرق بين الشي‌ء و شبهه لسرعة الانتقال منه إلى شبهه، فيحكم الرائي له بخلاف الواقع، بل قد سمعت الخبر الظاهر و الصريح في أنها منه، مضافا إلى ما سمعته من تصريح البعض بكونها من أقسامه، بل في شرح الأستاد بعد الحكم بأن فيها من القبح زائدا على الملاهي و أن الاشتغال بها من أعظم اللهو قال: لا يبعد القول بتحريم جميع الأفعال الغريبة المستندة إلى الأسباب الخفية، و منها عند الشهيد و المقداد السيميا و هي إحداث خيالات لا وجود لها في الحس، للتأثير في شي‌ء آخر، و لعلها من السحر أو شبهه.»[5]

    3. مرحوم خویی هر 4 دلیل مرحوم شیخ را مورد نقد قرار داده است:

«و قد استدل المصنف (ره) على حرمة الشعوذة بأمور:

الأول: الإجما و فيه أنه ليس هنا إجماع تعبدي، لاحتمال استناده إلى سائر الوجوه المذكورة في المسألة.

الثاني: أنه من اللهو و الباطل. و فيه أنه ممنوع صغرى و كبرى، أما الوجه في منع الصغرى فلأنا لا نسلم كونها من اللهو و الباطل إذا ترتب عليها غرض عقلائي. و أما الوجه في منع الكبرى فلأنه لا دليل على حرمتهما على الإطلاق، بل الحرام منهما هو القسم الخاص.

الثالث: قوله «ع» في خبر الاحتجاج: (و نوع آخر منه خطفة و سرعة و مخاريق و خفة). و فيه أولا: إنه ضعيف السند و غير منجبر بشي‌ء و قد تقدم ذلك آنفا. و أما جبره بالإجماع المحكي، فإن الإجماع إن كان حجة في نفسه لزم اتباعه لذلك، و إلا فإن ضم غير الحجة إلى مثله لا يفيد الاعتبار.

الرابع: صدق بعض تعاريف السحر على الشعوذة، فتكون مشمولة لما دل على حرمة السحر. و فيه أنك قد عرفت خروجها عن حدود السحر موضوعا، و عدم صدقة عليها.»[6]

توضیح:

    1. دلیل اول: (اجماع) کامل نیست چراکه این اجماع، محتمل المدرکیه است.

    2. دلیل دوّم (لهو و باطل) نیز کامل نیست چراکه اولاً معلوم نیست شعبده از لهو و باطل باشد (چون غرض عقلایی بر آن مترتب است) و ثانیاً دلیلی هم بر حرمت همه باطل ها و لهوها در دست نیست بلکه قسم خاصی از آنها که دلیل خاص دارد حرام است.

    3. دلیل سوّم(روایت احتجاج) هم کامل نیست چراکه: ضعیف السند است و ضعف آن هم جبران نشده است چراکه اجماع منقول اگر حجت است، فی حدّ نفسه باید مورد استناد واقع شود و الاّ ضمیمه شدن یک غیر حجّت به یک غیرحجّت فائده ندارد [مرحوم خویی هم چنین اطلاق سحر بر شعبده در روایت احتجاح را یک اطلاق مجازی و بالعنایه دانسته اند[7] ]

    4. دلیل چهارم (شمول تعریف سحر بر شعبده) هم کامل نیست چراکه: موضوعاً شعبده از سحر خارج است و سحر بر آن صدق نمی کند.

    4. برخی از بزرگان معاصر هم در ردّ «انجبار سند روایت احتجاج به اجماع» مدعی شده اند که چون معلوم نیست استناد فقها به این روایت باشد، نمی توان قائل به جبران شد. [8]

 

ما می گوئیم:

    1. ما سابقاً گفته ایم که اجماع حتی اگر معلوم المدرکیه باشد، در صورتی که ما را به اطمینان عقلایی برساند، حجّت است

    2. اینکه مرحوم خویی شهرت فتوایی یا اجماع را جابر ضعف سند نمی دانند مطابق عقیده ایشان است، البته اینکه باید استناد اجماع کنندگان به روایت مورد بحث ثابت شود سخن کاملی است و در مانحن فیه این اشکال بر «جبران سند» وارد است

    3. امّا دخول شعبده در تعریف سحر محتاج بیان نکته ای است:

گاه شعبده باز، صرفاً این کار را برای سرگرمی انجام می دهد و به صراحت هم می گوید که این کار نوعی تردستی است ولی گاه از فنون شعبده استفاده می کند تا خود را «ساحر» معرفی کند به عبارت دیگر در حالیکه توانایی ساحر را ندارد می خواهد عمل خود را سحر جلوه دهد

بیان روایت هم ناظر به همین قسم دوّم است،یعنی حضرت می گویند آنانکه ساحر شناخته می شوند، گاه از شعبده بهره می برند ولی نمی گویند هرچه شعبده است سحر است و لذا روایت در مقام تحریم شعبده نیست بلکه در مقام تعریف سحر است، می گویند برخی از اقسام سحر، شعبده است و نه اینکه هرچه شعبده است سحر است.

با توجه به همین نکته، و با توجه به اینکه گفتیم تفاوت های ثبوتی و واقعی سحر و شعبده و معجزه و کرامت، نمی تواند برای مردم ملاک باشد، چون ایشان نمی توانند در مقام اثبات و تبیین، آن تفاوت های ثبوتی را دریابند، می توان گفت:

اگر شعبده باز، به گونه ای علم می کند که عمل او دارای «سببیّت ناشناخته، غیر منتسبه به شارع و غیر مستنده به علم» جلوه می کند، این کار عرفاً سحر است و لذا حرام است و مشمول تعاریف مختلف قرار میگیرد و روایت احتجاج هم ناظر به همان است ولی اگر شعبده باز به نوعی به مردم و تماشاچیان می فهماند که این ها یک نوع تردستی است و سببیّت ناشناخته ای ندارد بلکه کاری است که با فنون علمی مورد استفاده قرار می گیرد [و به عبارت دیگر اگر برای بیننده ناشناخته است ولی دارای روش روشن علمی است که برای اهل آن معلوم است]

ان قلت: ساحران هم برای عمل خود از روش های علمی استفاده می کنند ولی آن علم از مردم پنهان است

قلت: عمل آنها علمی نیست چراکه در تعریف علم گفته ایم که قواعدی داشته باشد که قابل تعلیم و تعلّم و آزمون و خطا باشد علم ساحران اگرچه از روش هایی برخوردار است ولی چون در محیط عالمانه قرار نگرفته است، نمی توان آن را علمی دانست.

در این باره در ضمن بحث از سحر و تنجیم سخن گفتیم و توضیح مختصر آنکه:

برای اینکه کاری علمی باشد، باید دارای کلّیت و پیشینی باشد و زوایای مختلف و موانع آن هم شناخته شده باشد و حتی اگر علم ظنّی است، درصد صحت آن معلوم باشد مثلاً اگر می گوید «80% این عمل به نتیجه می رسد» باید در 100 آزمایش، 80 مورد درست در آید. و مهم تر اینکه فارق سحر و علم در این است که علم کار خود را و روش عملکرد خود را به دانشمندان مختلف عرضه می کند تا آن را نقد کنند و به همین جهت هم مردم برای عالم قدرت ماورایی قائل نیستند بلکه او را دانشمندان می شناسند در حالیکه عملکرد ساحران پنهان است و غرض او اثبات توانایی (و نه دانایی) برای خویش است

پس ساحران خویش را توانای بر اعمال می دانند در حالیکه عالمان خود را دانای بر روابط معرفی می کنند.

ان قلت: سابقاً گفته شد که برخی از عملکردها ناشی از «فن» است و نه «علم» (به این معنی که در فن، مردمان کارها را فراگیر می گیرند ولی برای آن قواعدی را نمی شناسند مثل همه کسانیکه کارهایی از قبیل انگشتر سازی و آهنگری و... را یاد می گیرند) و ممکن است سحر از باب فن باشد کمااینکه شعبده هم معمولاً از همین نوع است.

قلت: واژه علم در تعریف سحر که گفتیم: «غیر مستنده به علم» اعم است از علم تجربی و فن، امّا با این حال فرق بین سحر و فن هم قابل شناخت است

به این معنی که: اگر کاری در حوزه فهم عموم مردم است به گونه ای که فراگیری و یا شناخت آن برای مردم میسّر است و با فراگیری آن خود را دانای به یک علم یا یک قواعد می دانند و به گونه ای است که هر کس به آن مسیر اقدام کند، چنین کاری را فرا می گیرد، این علم یا فن است ولی فنون و قواعدی یا اصلاً وجود ندارد و یا اگر وجود دارد، برای گروهی از مردم معلوم است و در مرئی و منظر و نقد و بررسی عموم قرار نمیگیرد (و لذا امکان شیّادی در آن فراهم است) و لذا دارنده آنها خود را توانای برحل مشکلات (به سبب قدرت روحی و نه به سبب علم) می داند، این سحر است.

 


[1] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج‌1، ص274.
[2] الاحتجاج، ج‌2، ص339.
[3] مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌12، ص268.
[4] جواهر الکلام، ج23، ص160.
[5] جواهر الکلام، ج22، ص94.
[6] مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‌1، ص298.
[7] مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‌1، ص293.
[8] فقه الصادق، ج21، ص94.
logo