لغت طلسم را تاج العروس چنین معنی کرده است:

«طَلْسَمَ الرجُلُ: كَرَّه وجْهَه و قَطَّبَه، و كَذلِكَ طَرْمَسَ و طَلْمَسَ، كما في اللِّسانِ.

و طَلْسَمَ الرَّجُلُ: أَطْرَقَ، مثْلُ طَرْسَمَ، نَقَلَه الجَوْهرِيُّ في «ط ر س م» اسْتِطْراداً و أَهْمَلَهُ هنا.

و الطِّلَسمُ، كسِبَطْرٍ، و شَدَّد شيْخُنا اللامَ و قالَ: إِنَّه أَعْجميٌّ، و عنْدي أَنَّه عَرَبيٌّ اسمٌ للسِّر المَكْتومِ، و قد كَثُر اسْتِعمال الصُّوفيَّة في كَلامِهِم فيقولونَ: سِرٌّ مُطَلْسَمٌ، و حِجابٌ مُطَلْسَمٌ، و ذاتٌ مُطَلْسَمٌ، و الجَمْعُ طَلاسِمُ.» [1]

توضیح:

    1. طرمس، طلسم و طلمس به معنای اخم کردن (کره وجهه) و قطّب (میان دو ابرو چین افکند) گرفته اند.

    2. جوهری در صحاح در ذیل لغت طرسم، طَلسَم را هم معنای طرسم دانسته و آن را «اَطرَقَ» معنا کرده است ولی جوهری در «ط ل س م» این لغت را نیآورده است. [اطرق: خاموش گردید/ ساکت شد/ چشم را خوابانید/ و سر را فرو انداخت]

    3. امّا طِلَسم (که به تشدید لام هم ضبط شده است) را لغت غیر عربی دانسته اند ولی من می گویم این لغت عربی است به معنای سر مکتوم است.

مجمع البحرین امّا درباره این لغت 3 احتمال می دهد:

«طلسم: المشهور في معنى الطِّلَسْمِ على ما نقل أقوال ثلاثة : « الأول » الطل بمعنى الأثر فالمعنى أثر اسم « الثاني » أنه لفظ يوناني ومعناه عقد لا ينحل « الثالث » أنه كناية عن مقلوب أعني مسلط»[2]

اما درباره اصطلاح آن نوشته اند:

«اما الطلسم و هو مزج القوى العالية بالقوى السافلة ليحدث منها غريب في عالم الكون و الفساد فما كان منها مشتملا على إضرار أو تمويه على المسلمين أو استهانة بشيء من حرمات اللّه كالقرآن و أبعاضه و أسماء اللّه الحسنى و نحو ذلك فلا ريب في تحريمه سواء عد من السحر أم لا و ما عدا ذلك للأغراض المباحة كحضور الغائب و بقاء عمارة الدار و الضيعة و فتح حصن الكفار على المسلمين و نحوه فمقتضى الأصل جوازه و يحكى عن بعض عظماء الأصحاب فعله و ربما يستندون في بعضها الى أمير المؤمنين(ع) و ان كان في السند كلام و أطلق في الدروس تحريم عمل الطلسمات إلحاقا له بالسحر و وجهه غير ظاهر.»[3]

مرحوم قزوینی هم می نویسد:

«و قد يفرّق بين الطلسم و السحر و الكيميا، فيقال: الطلسم علم موضوعه تأثير الروح في الروح، و السحر علم موضوعه تأثير الروح في الجسد، و الكيميا علم موضوعه تأثير الجسد في الجسد كما يصنع الصفر فضّة و الرصاص ذهباً.

هذا أيضاً ليس بسديد، لأنّ السحر من قبيل العمل و إن كان منشؤه العلم بمعنى الملكة النفساني إلّا أن يقال: هذا إطلاق آخر للفظ السحر و كأنّه مأخوذ من الساحر على معنى صاحب ملكة هذا الفنّ.»[4]

توضیح: اینکه سحر را علم بدانند، کامل نیست چراکه سحر عمل است الا اینکه بگوئیم سحر یک ملکه است.

مرحوم صدر هم نوشته است:

«و منها: الهيمياء. و هو العلم الباحث عن تركيب قوى العالم العلوي مع العناصر السفلية للحصول على عجائب التأثير، و هو الطلسمات.

فإن للكواكب العلوية و الأوضاع السماوية ارتباطات مع الحوادث المادية، كما أن العناصر و المركبات و كيفياتها الطبيعية كذلك. فلو ركبت الأشكال السماوية المناسبة لحادثة من الحوادث كموت فلان و حياة فلان و بقاء فلان مثلا، مع الصورة المادية المناسبة أنتج ذلك الحصول على المراد و هذا معنى الطلسم.»[5]

مرحوم مجلسی هم در کتاب فارسی خویش نام «حدود، قصاص و دیات» می نویسد:

«و گفته اند: سحر، سخنی است، یا نوشته ای است، یا عملی است که تاثیر کند در بدن آدمی یا دل او یا عقل او، مثل آن که کاری کنند که کسی را با کسی دوست کنند، یا دشمن کنند، و آنچه به قرآن و دعاء و اسماء مقدس حق تعالی باشد که به خدا متوسل شوند در آنها داخل سحر نیست. و آن چه به طلسمات و اعداد باشد سحر است، و اشکالی که در آنها تکسیر اسماءالله، و آیات کریمه می کنند محل اشکال است، و احوط آن است که آنها را نیز نکنند.»[6]

البته برخی از معاصرین به جواز طلسمات اشاره کرده اند:

«دیگر از مکاسب حرام اضرار مردم به جادوگری است و اثبات نسب به قیافه و کشف جرائم به کهانت اما به شعبده یعنی چشم بندی و حقه بازی و تردستی معاش کردن و هر چه از آن ضرر به مسلمانی نمی رسد و جرم یا جنایتی بر کسی ثابت نمی کند و موجب اتهام و بدنامی کسی نمی شود مانند رمالی و دعا نویسی و جن گیری و احضار ارواح و طلسم سازی و کف بینی و فال گیری و امثال آن گرچه دلیل بر صحّت آن نباشد حرمت آن هم مسلّم نیست.» [7]

هم‌چنین مرحوم سید بن طاووس خود به برخی از این ها اشاره می کند:

«الفصل الأول فيما جربناه لزوال الحمى فوجدناه كما رويناه‌

يكتب في كاغذ يوم الأحد و يوم الأربعاء كل طلسم منها منفرد في رقعة و يغسل في شراب أو ماء الأول يوم الأحد و الثاني يوم الإثنين و الثالث يوم الثلاثاء و يشرب كل يوم منها واحد و إذا غسل لا يبقى في الورقة من مداده شي‌ء فإن زالت الحمى في أحد هذه الثلاثة الأيام و إلا يكتب كذلك في ثلاث ورقات يوم الأربعاء و يغسل الأول يوم الأربعاء و يشرب ماؤه و الثاني يوم الخميس و الثالث يوم الجمعة و يشرب ماؤه و قد زالت الحمى بالله جل جلاله إن شاء جل جلاله و هذه صورة الثلاث طلسمات.» [8] [ظاهراً باید عبارت چنین باشد: و هذه الصور الثلاث، طلسمات]

ما می‌گوئیم:

    1. به نظر می رسد با توجه به آنچه ذیل بحث سحر و تعویذ آوردیم می توان درباره طلسمات هم به نتیجه رسید، این نتیجه موافق با سخن علامه کاشف الغطاء است که درباره سحر نوشته اند و در آن حکم طلسمات را هم معلوم کرده اند:

«كيف كان فالظاهر أنه لا يرجع بعد هذا الاختلاف الشديد بحسب التقدير إلّا إلى العرف العام على نحو ما مرّ في الغناء من الكلام، و محصوله أنه عبارة عن إيجاد شي‌ء تترتب عليه آثار غريبة و أحوال عجيبة بالنسبة إلى العادات بحيث تشبه الكرامات و توهم أنها من المعاجز المثبتة للنبوات من غير استناد إلى الشرعيات بحروز أو أسماء أو دعوات أو نحوها من المأثورات، و أما ما أخذ من الشرع كالعوذ و الهياكل و بعض الطلسمات فليست منه بل هي بعيدة عنه و كان غرض الشارع المنع من التدليس و التلبيس في الأسباب على نحو منعه من التدليس في المسببات، و إن حدوث الأفعال من غير سبب بيّن‌ مخصوص بربِّ العالمين. و عند الاشتباه في الدخول تحت الموضوع يرجع الفقيه إلى أصله.» [9]

    2. پس اگر طلسمات از کلمات شارع اخذ شده باشد، سحر نیست و حلال است و الاّ موضوعاً و حکماً، سحر است.

بلکه می توان گفت اگر چیزی از ناحیه شارع وارد شده باشد، از زمره تعویذات است و طلسم نیست چراکه طلسم یکی از اقسام سحر است چنانکه همین مطلب را ابن خلدون به صراحت مورد اشاره قرار داده است او تنها تفاوت سحر و طلسمات را در این می داند که در سحر از چیزی کمک گرفته نمی شود ولی در طلسمات از ارواح ستارگان یا اسرار اعداد و یا خواص موجودات و یا اوضاع فلکی یاری گرفته می شود.[10]