98/11/15
بسم الله الرحمن الرحیم
1. «طب الأئمة عليهم السلام عَلَّانُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِالتَّعْوِيذِ أَنْ يَكُونَ لِلصَّبِيِّ وَ الْمَرْأَةِ.» [1]
2. «طب الأئمة عليهم السلام عُمَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ التَّمِيمِيُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ نُعَلِّقُ شَيْئاً مِنَ الْقُرْآنِ وَ الرُّقَى عَلَى صِبْيَانِنَا وَ نِسَائِنَا فَقَالَ نَعَمْ إِذَا كَانَ فِي أَدِيمٍ تَلْبَسُهُ الْحَائِضُ وَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِي أَدِيمٍ لَمْ تَلْبَسْهُ الْمَرْأَةُ.»[2]
توضیح: ادیم: چرم
3. «طب الأئمة عليهم السلام شُعَيْبُ بْنُ زُرَيْقٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ الْقَاسِمِ مَعاً عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ هُوَ ابْنُ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمَرِيضِ هَلْ يُعَلَّقُ عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنَ الْقُرْآنِ أَوِ التَّعْوِيذِ قَالَ لَا بَأْسَ قُلْتُ رُبَّمَا أَصَابَتْنَا الْجَنَابَةُ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيْسَ بِنَجَسٍ وَ لَكِنَّ الْمَرْأَةَ لَا تَلْبَسُهُ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِي أَدِيمٍ وَ أَمَّا الرَّجُلُ وَ الصَّبِيُّ فَلَا بَأْسَ.»[3]
4. «الخصال ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: لَا رُقَى إِلَّا فِي ثَلَاثَةٍ فِي حُمَةٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ دَمٍ لَا يَرْقَأُ.»[4]
توضیح: دم لایرقأ: خونی که بند نمی آید.
5. «الخصال الْعِجْلِيُّ عَنِ ابْنِ زَكَرِيَّا عَنِ ابْنِ حَبِيبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يُكْرَهُ النَّفْخُ فِي الرُّقَى وَ الطَّعَامِ وَ مَوْضِعِ السُّجُودِ.»[5]
6. «قرب الإسناد ابْنُ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: أَصَابَ رَجُلٌ لِرَجُلٍ بِالْعَيْنِ فَذُكِرَ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْتَمِسُوا لَهُ مَنْ يَرْقِيهِ.»[6]
7. قرب الإسناد عَلِيٌّ عَنْ أَخِيهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَرِيضِ يُكْوَى أَوْ يَسْتَرْقِي قَالَ لَا بَأْسَ إِذَا اسْتَرْقَى بِمَا يَعْرِفُه.»[7]
توضیح: یُکوی: داغ کنند او را یا رقیه بر او بیآورند.
جمع بندی:
1. یک دسته از روایات( روایت1، 11، 12) صراحةً می نویسد اگر رقیه از قرآن و اسماء الهی است مانعی ندارد و الا جایز نیست. (دسته اول)
2. دسته دیگر که تمام جلد91 و جلد92 بحار است (الا برخی که اشاره کردیم) تعویذاتی را که نقل میکند، مشتمل بر اسماءالله است.
3. دو روایت (روایت 10 و 21)، ملاک را «شناخته بودن مضمون کلام» بر می شمارد. ولی این روایت سند ندارد و همین یک روایت هم با این مضمون موجود است
4. روایاتی (مثل روایت2) مشتمل بر سخنان نامفهوم و شکل های ناشناس است که البته سند هم ندارد و از کتاب های غیر معتبر هم نقل شده است.
5. روایت 13 برخی از تمائم را شرک بر می شمارد.
جمع بندی ادله، همان است که دسته اولی بیان می کند، و لذا اگر رقیه ای یا تعویذ یا حرزی از آیات و اسماء الهی برخوردار است، نوشتن و انتفاع از آنها بلا مانع است ولی اگر چنین نیست، هم نگارش و هم انتفاع از آنها جایز نیست الا در صورتی که مطمئن شویم که یک مطلب از ائمه صادر شده است (که در این صورت دلیل خاص بر جواز آن وارد شده است و لذا روایت دسته اول را تخصیص می زند) و اگر چنین اطمینانی در کار نبود، انتفاع و ایجاد آن موضوعاً و حکماً تحت سحر وارد می شود.
• مسئله: طلسمات
در ابتدای مباحث سحر گفتیم که تقسیم بندی های مختلفی برای مباحث علوم خفیه مطرح است.
در رساله ای با عنوان «اسرار قاسمی در علم کیمیا و سیمیا و ریمیا و لیمیا و هیمیا» تعریفی از این علوم به دست داده شده است، ولی این علوم را چنین معرفی میکند:
1. صناعت اکسیر (کیمیا): تبدیل اجسام معدنی به یکدیگر (مثلاً مس به طلا)
2. طلسمات (لیمیا): تمزیج قوای فاعله عالیه به منفصله سافله برای ایجاد فعلی غریب. کتابهای این علم را نیز چنین بر شمرده اند: «مُصحَف هرمس الهرامسه»، «حل المشکلات از حکیم طمطم هندی»، «دوالیس اسکندری»، «تماثیل ابوبکر بن وحشیه»
3. تسخیرات (هیمیا): معرفت احوال سیارات سبعه از این حیث که فاعل های علوی هستند و در قوائل [ظاهراً: قوابل] سلفی تصرف میکنند
و هم چنین شناخت ختم ها و بخورها و تسخیر روحانیت و عزائم (افسون) جنیان و معرفت اقداح و منادل [منادل: نوعی از رقیه که دایره ای روی زمین می کشند و داخل آن می نشینند وقتی که میخواهند ارواح را حاضر کنند.] کتاب های این علم عبارت است از «سر مکتوم»، «رسائل هلالیه»
4. خیالات (سیمیا): تصرف در خیالات به گونه ای که آنچه در خارج نیست، به صورت «مثالات خیالیه» حادث می شود کتاب های این علم «نوامیس افلاطون»، «مختصر جالینوس»، «عشر مقالات»، «خلاصه کتب بلیناس»
5. شعبدات (ریمیا): دانستن قوای جواهر ارضیه که «فعلی متقرن بغرابت صدور» را باعث می شود، کتاب آن «رسائل خسروشاه سماوی»، «سحر العیون ابی عبدالله مغربی» است.[8]
این کتاب در ادامه کتابهای بسیاری را نام میبرد و بعد در ضمن 147 صفحه به تبیین هر یک از این موارد میپردازد.
ابن خلدون علم سیمیا را، علم اسرار حروف بر می شمارد و حروف را به 4 دسته تقسیم می کند و می نویسد:
• حروف الف، ها، طاء، میم، فاء، شین و ذال، متعلق به عنصر آتش هستند.
• حروف باء، واو، یا، نون، تا، ضاد، ظاء، متعلق به عنصر هوا هستند.
• حروف دال، حاء، لام، عین، راء، خاء، غین، متعلق به عنصر خاک هستند.
• حروف زاء، جیم، کاف، سین، قاف، تا و ظا [ظاهراً باید«ثاء» باشد و ممکن است ظاء در حروف متعلق به هوا نبوده و آنجا ثاء باشد] متعلق به عنصر آب هستند[9]
این کتاب از قول یکی از اهل فن می گوید: «نباید گمان کنی که سرّ این حروف با قیاس عقلی قابل دست یابی است بلکه این امر به طریق مشاهده و توفیق الهی است» [پس علمی نیست] [10]
ابن خلدون نحوه عملکرد حروف را با عملکر طلسم ها متفاوت بر می شمارد و در عین حال می نویسد: «چنانکه ثابت شد، سیمیا نوعی سحر و جادوگری است.»[11] و ادامه می دهد: «ساحران برای آنکه از نام ساحری اجتناب کنند (در حالیکه حقیقت همان معنی و مفهوم ساحری را در پیش گرفته اند) کار خود را سیمیا می نامند و اعمال کفر آمیز خود را زیر ریاضت های شرعی پنهان می کنند.» [12]
کتاب «کنوز اسرار الخفیه فی علوم الغریبه» (در دو جلد) نوعی از حرزها را با نام لوح معرفی می کند و تعداد زیادی از آنها را نشان می دهد، این لوح ها معمولاً جدولهایی هستند که هم اسم خدا در آنها نوشته شده و هم نمودار زیادی در آنها ضبط شده است، برخی از آنها هم فقط حروف مقطّعه را به همراه دارد و یا تنها مشتمل بر اعداد است هم چنین کتاب دیگری با عنوان جامع الفوائد فی اسرار المقاصد ادعیه مختلف و لوح ها و طلسمات زیادی را معرفی می کند و برای هر یک خواصی را بر می شمارد.