98/10/07
بسم الله الرحمن الرحیم
با توجه به آنچه گفتیم تمایز بین سحر و معجزه را می توان جمع بندی کرد:
اولاً: معجزه تصرف در عالم عین است در حالیکه سحر تصرف در عالم خیال و قوای باطنی است.
ثانیاً: سحر با توجه به اینکه وابسته به دانش عمومی انسانهاست، محدودهای مشخص از تصرفات را در بر دارد و چنین نیست که تنها از یک نفر صادر شود و خرق عادت بودن آن، در قیاس با توانایی عمومی مردم است ولی در هر زمان برای افرادی دیگر هم قابل دست یابی است (یا به صورت بالفعل دیگران هم آن را دارند یا به صورت بالقوه امکان آن برای ایشان فراهم است). در حالیکه معجزه از سطح توانایی بشر فراتر است و هیچ کسی در زمان صدور آن، امکان وصول به آن حدّ از خرق عادت را ندارد.
ثالثاً: معجزه از کسی سر می زند که دعوت به حق کرده و از فسق و خلاف فطرت انسانی، تهی است در حالیکه در سحر آنچه واقع می شود دعوت به نفس است و معمولاً همراه با اعمالی مغایر با فطرت پاک می باشد و لذا پیامبران انسان هایی شناخته می شوند که آدمی در مواجهه با ایشان احساس آرامش می کند در حالیکه مواجه با ساحران آشفتگی روانش را در پی دارد.
با توجه به آنچه آوردیم روشن است که سحر ساحران به سبب آشنایی کسی با این علم قابل ابطال است، در حالیکه معجزه چنین نیست و به همین جهت می توان در مقابل ساحرهایی که در مسیر اضلال مردم گام بر میدارند، ایستادگی کرد.
اما تمایز سحر و کرامت بیشتر در فارق سوم سحر و معجزه است اگرچه ممکن است بگوئیم در کرامت، نوعی تصرف در عالم عین به اذن الهی موجود است (و در سحر مطابق با قول مشهور چنین نیست)
و امّا تمایز معجزه و کرامت، ظاهراً در فارق دوّمی است که اشاره کردیم به این سوره که کرامت، آنچه واقع می شود، از محدوده توان نوع بشر خارج نیست در حالیکه آنچه در معجزه اتفاق می افتد، فراتر از توان عقلی (یا: عادی) انسانهاست.
نکته: چنانکه گفتیم یکی از ادله مطرح برای حقیقت داشتن سحر، آیه102 سوره بقره است. با توجه به نکاتی که این آیه در بر دارد مناسب است آن را مفصلتر بررسی کنیم.
در تفسیر آیه 102 سوره بقره مفسرین مطالبی را مطرح کرده اند:
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُون.»
ترجمه: «و [يهوديان] از آنچه شياطين در زمان پادشاهى سليمان [از علم سحر بر مردم مىخواندند] پيروى كردند. و [سليمان دست به سحر نيالود تا كافر شود، بنابراين] سليمان كافر نشد، ولى شياطين كه به مردم سحر مىآموختند، كافر شدند. و [نيز يهوديان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پيروى كردند]، و حال آنكه آن دو فرشته به هيچ كس نمىآموختند مگر آنكه مىگفتند: ما فقط مايه آزمايشيم [و علم سحر را براى مبارزه با ساحران و باطل كردن سحرشان به تو تعليم مىدهيم]، پس [با به كار گرفتن آن در مواردى كه ممنوع و حرام است] كافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مىآموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايى مىانداختند در حالى كه آنان به وسيله آن سحر جز بهاذن خدا قدرتآسيب رساندن بهكسى را نداشتند و همواره چيزى را مىآموختند كه به آنان آسيب مىرسانيد و سودى نمىبخشيد و يقيناً [يهود] مىدانستند كه هر كس خريدار سحر باشد، در آخرت هيچ بهرهاى ندارد. و همانا بدچيزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر معرفت مىداشتند.»
ما می گوئیم:
1. برخی نوشته اند هاروت و ماروت، نام های ایرانی است و به معنای خرداد و مرداد یا حاصلخیزی و بی مرگی است و همچنین مطابق برخی از روایات، بعد از حضرت نوح، سحر در میان مردم زیاد شده بود و خدای سبحان آن دو ملک را فرو فرستاد تا طریق ابطال آن را تعلیم کنند: [1]
«و ما رواه في عيون الأخبار بإسناده عن الحسن العسكري عليه السلام، عن آبائه في حديث، في قوله عز و جل «وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ» قال:
كان بعد نوح عليه السلام قد كثرت السحرة و المموهون، فبعث الله عز و جل ملكين إلى نبي ذلك الزمان بذكر ما يسحر به السحرة و ذكر ما يبطل به سحرهم و يرد به كيدهم، فتلقاه النبي من الملكين، و اداه إلى عباد الله تعالى ان يقفوا به على السحر و ان يبطلوه، و نهاهم ان يسحروا به الناس، و هذا كما يدل على السم ما هو و ما يدفع به غائلة السم، الى ان قال: و ما يعلمان من أحد ذلك السحر و إبطاله حتى يقولا للمتعلم: انما نحن فتنة و امتحان للعباد ليطيعوا الله فيما يتعلمون من هذا و يبطلون به كيد السحرة و لا يسحروهم، فلا تكفر باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به، و دعاء الناس الى ان يعتقدوا انك به تحيي و تميت و تفعل مالا يقدر عليه الا الله عز و جل، فان ذلك كفر.» [2]
2. مرحوم طبرسی می نویسد: در اینکه فاعل «اتّبعوا» کیست، اختلاف است: (چراکه در آیه های قبل، قرآن به اهل کتابی که قرآن را نپذیرفته اند، اشاره دارد:)
1. مراد، یهودیان عصر پیامبر است
2. مراد، یهودیان عصر سلیمان است
3. مراد یهودیان در همه اعصار است.
و ایشان درباره «علی ملک سلیمان» احتمال می دهد که به معنای در عهد سلطنت سلیمان است (ضمن اینکه احتمال می دهد که مراد آن باشد که ایشان علیه ملک سلیمان، از مطالب شیاطین بهره می برده اند)
مرحوم طبرسی هم چنین مینویسد که سحر عامل کفر بوده است و مردم هم می پنداشته اند که این، کار خود سلیمان بوده است ولی خدا سلیمان را از این امر تبرئه می کند. [3]
3. فخر رازی درباره قسمت اول آیه می نویسد:
«اختلفوا في الشياطين فقيل: المراد شياطين الجن و هو قول الأكثرين، و قيل: شياطين الإنس و هو قول المتكلمين من المعتزلة، و قيل: هم شياطين الإنس و الجن معاً. أما الذين حملوه على شياطين الجن قالوا: إن الشياطين كانوا يسترقون السمع ثم يضمون إلى ما سمعوا أكاذيب يلفقونها و يلقونها إلى الكهنة، و قد دونوها في كتب يقرءونها و يعلمونها الناس و فشا ذلك في زمن سليمان عليه السلام حتى قالوا: إن الجن تعلم الغيب و كانوا يقولون: هذا علم سليمان و ما تم له ملكه إلا بهذا العلم و به يسخر الجن و الإنس و الريح التي تجري بأمره. و أما الذين حملوه على شياطين الإنس قالوا:
روي في الخبر أن سليمان عليه السلام كان قد دفن كثيراً من العلوم التي خصه اللّه تعالى بها تحت سرير ملكه حرصاً على أنه إن هلك الظاهر منها يبقى ذلك
المدفون، فلما مضت مدة على ذلك توصل قوم من المنافقين إلى أن كتبوا في خلال ذلك أشياء من السحر تناسب تلك الأشياء من بعض الوجوه، ثم بعد موته و اطلاع الناس على تلك الكتب أوهموا الناس أنه من عمل سليمان و أنه ما وصل إلى ما وصل إليه إلا بسبب هذه الأشياءفهذا معنى: «ما تتلوا الشياطين»، و احتج القائلون بهذا الوجه على فساد القول الأول بأن شياطين الجن لو قدروا على تغيير كتب الأنبياء و شرائعهم بحيث يبقى ذلك التحريف محققاً فيما بين الناس لارتفع الوثوق عن جميع الشرائع و ذلك يفضي إلى الطعن في كل الأديان. فإن قيل: إذا جوزتم ذلك على شياطين الإنس فلم لا يجوز مثله على شياطين الجن؟ قلنا: الفرق أن الذي يفعله الإنسان لا بد و أن يظهر من بعض الوجوه، أما لو جوزنا هذا الافتعال من الجن و هو أن نزيد في كتب سليمان بخط مثل خط سليمان فإنه لا يظهر ذلك و يبقى مخفياً فيفضي إلى الطعن في جميع الأديان.» [4]
توضیح:
1. برخی می گویند مراد از شیاطین که به مردم سحر می آموزند، شیاطین جن است و برخی می گویند شیاطین انس است (معتزله) و برخی می گویند مراد شیاطین جن و انس است.
2. کسانی که می گویند مراد، شیاطین جن است می گویند: شیاطین جن، [از ملائکه] استراق سمع می کردند و به آنچه می شنیدند دروغ هایی را هم ضمیمه می کردند و مجموع آن را به کاهنان القا می کردند. کاهنان هم آنها را در کتاب هایشان تدوین می کردند و به مردم تعلیم می دادند. این مطلب در روزگار سلیمان فاش شد تا آنکه مردم می گفتند جن، غیب می داند و می گفتند علم سلیمان هم از همین راه است و ملک و حکومت سلیمان هم به سبب همین علم پدید آمده است و سلیمان به وسیله همین علم است که جن و انس و باد را تسخیر کرده است.
3. امّا کسانی که می گویند مراد شیاطین انس است می گویند:
4. روایت شده است که سلیمان بسیاری از علومی که خداوند فقط برای او فرستاده بود را [نوشته بود و] در زیر تخت خویش دفن کرده بود، چراکه می خواست، اگر آنچه از آن کتاب ها که ظاهر است، از بین رفت، آن مطالبی که دفن شده است، باقی بماند.
5. ولی پس از مدتی، گروهی از منافقین توانستند در آنها دست ببرند و مطالبی از مسائل سحر را در میان آنها داخل کنند. بعد از مرگ سلیمان، وقتی مردم از وجود آن کتاب ها مطلع شدند، فکر کردند که تمام مطالب کتاب ها، نوشته سلیمان است. و لذا: نرسیدند به مطالب اصلی علم سلیمان، مگر از راه همین نوشته های مشوّش. و این معنی آیه است که فرمود: «ما تتلوا الشیاطین»
6. گروه دوّم [معتزله] حرف گروه اول را رد می کنند [ما می گوئیم: ظاهراً اینکه این کار را شیاطین جن کرده باشند، چراکه دلیل گروه اوّل، ربطی به دخالت در کتاب سلیمان نداشت] و می گویند اگر شیاطین جن بتوانند کتاب پیامبران را تغییر دهند به گونه ای که تحریف در میان مردم باقی بماند، اعتماد به شرایع از بین می رود و صحّت همه ادیان با شبهه مواجه می شود.
7. ان قلت: اگر شیاطین انس می توانند تحریف کنند، شیاطین جن هم می توانند، چه فرقی است؟
8. قلت: اگر تحریف، کار انسان باشد، به نوعی معلوم می شود ولی اگر گفتیم شیاطین می توانند تحریف کنند (که مثل خط حضرت سلیمان را جعل کنند)، معلوم نمی شود و این شبهه ای را در صحت همه ادیان وارد می کند.