« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. سوره فلق:

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ / مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ / وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ / وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ / وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ.»

ترجمه: «بگو: به پروردگار سپيده‌دم پناه مى‌برم، از زيان آنچه آفريد، و از زيان شب هنگامى كه با تاريكى‌اش درآيد [كه در آن تاريكى انواع حيوانات موذى و انسان‌هاى فاسق و فاجر براى ضربه زدن به انسان در كمين‌اند] و از زيان زنان دمنده [كه افسون و جادو] در گره‌ها [مى‌دمند و با اين كار شيطانى در زندگى فرد، خانواده و جامعه خسارت به بار مى‌آورند] و از زيان حسود، زمانى كه حسد مى‌ورزد.»

چنانکه مفسرین گفته اند، این سوره –به همراه سوره ناس- برای بطلان کارهای ساحران نازل شده است و «نفث» به معنای ریختن مقدار کمی آب دهان یا به معنای نفخ (دمیدن) است[1] و بسیاری از مفسرین هم نفاثات را زنان ساحره دانسته اند که در گره هایی (عُقَد) می دمند و به این وسیله سحر می کرده اند برخی هم این لفظ را به معنای زنان وسوسه گر که پی در پی در گوش همسران خود سخن می گفته اند تا باعث فساد شوند، معنی کرده اند.

البته در شأن نزول هم گفته اند که پیامبر با این سوره از شرّ ساحران به خدا پناه برده اند (برخی نوشته اند که این دلیل بر آن نیست که ایشان بر پیامبر مسلط بوده اند] [2]

درباره «شرّ ما خلق» هم گفته شده است که مراد شیطان است، برخی هم مراد از این لفظ را «جهنّم» دانسته اند و برخی نیز حیوانات موذی را مورد اشاره قرار داده اند.[3]

فخررازی نقل می کند که گفته شده است «نفاثات» اشاره به دختران «لبید بن اعصم یهودی» دارد که پیامبر را سحر کردند.[4]

و از برخی دیگر از مفسرین نقل می کند که آیه ناظر به سحر نیست بلکه می گوید «زنان در اراده مردان خلل ایجاد می کنند» فخررازی این قول را می پسندد ولی آن را خلاف نظر اکثر مفسرین می داند. [5]

نکته ای که لازم است اشاره کنیم آن است که معتزله که به «عدم حقیقت داشتن سحر» اعتقاد داشته اند، این سوره را چنین توجیه می کنند که:

استعاذه به خدا یا به این جهت است که «سحر گناه دارد» و لذا از گناه آن به خدا پناه برده می شود و یا به این جهت است که از برخی اعمال ساحران مثل اینکه غذاها و داروهایی را به انسان می دهند که باعث جنون یا مرگ می شود، به خدا پناه می برند

    2. آیه 51 سوره قلم:

زلق معنای لغزیدن و کنایه از نابودی است و ثابت می کند که چشم زخم می تواند باعث هلاکت شود اگرچه برخی از مفسرین نوشته اند که مراد آیه آن است که مشرکین از شدت عصبانیت، می خواستند با چشم خود پیامبران را بدرند و (به تعبیر عامیانه بخورند] ولی روایات بسیاری دال بر حقیقت داشتن «چشم زخم» است چنانکه از امیرالمومنین نقل شده است که فرموده اند: «العین حق و الرقی حق»[6]

همچنین تفسیر نورالثقلین روایت کرده است که امیرالمومنین از پیامبر (ص) در ضمن آن فرمودند: «من شر کل عین لامة» و پیامبر فرمودند که این تعویذ ابراهیم برای اسماعیل بود. [7]

    3. روایت بسیاری هم می تواند دال بر پذیرش واقعیت سحر باشد.

این روایات درباره «چشم زخم» بسیار است[8] چنانکه از پیامبر نقل است که: «إِنَّ الْعَيْنَ لَتُدْخِلُ الرَّجُلَ الْقَبْرَ وَ تُدْخِلُ الْجَمَلَ الْقِدْرَ.»[9]

    4. روایاتی اشاره به آن دارد که پیامبر توسط گروهی سحر شده بودند این روایات در منابع شیعه و سنی نقل شده است. [10] روایت را از تفسیر فرات کوفی می خوانیم (البته مرحوم مجلسی بعد از نقل روایت می نویسند که سحر نمی تواند در پیامبران و ائمه اثر کند و لذا روایت را نمی پذیرد) [11]

«قال أبو الخير [مقداد بن علي‌] حدثنا أبو القاسم عبد الرحمن بن محمد بن عبد الرحمن العلوي الحسني قال حدثنا فرات بن إبراهيم الكوفي قال حدثنا محمد بن عبد الله بن عمرو [عمر] الخراز [الخزاز] قال حدثنا إبراهيم يعني ابن محمد بن ميمون عن عيسى يعني ابن محمد عن [أبيه عن‌] جده عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع قال سحر لبيد بن أعصم اليهودي و أم عبد الله اليهودية رسول الله ص في عقد من قز أحمر و أخضر و أصفر فعقدوه له في إحدى عشرة عقدة ثم جعلوه في جف من طلع قال يعني قشور اللوز [الكف‌] ثم أدخلوه في بئر بواد [وادي‌] في المدينة [بالمدينة] في مراقي البئر تحت راعوفة يعني الحجر الخارج فأقام النبي ص ثلاثا لا يأكل و لا يشرب و لا يسمع و لا يبصر و لا يأتي النساء فنزل عليه جبرئيل ع و نزل معه بالمعوذتين [بالمعوذات‌] فقال له يا محمد ما شأنك قال ما أدري أنا بالحال الذي ترى فقال إن [قال فإن‌] أم عبد الله و لبيد بن أعصم سحراك و أخبره بالسحر [و] حيث هو ثم قرأ جبرئيل ع بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فقال رسول الله ص ذلك فانحلت عقدة ثم لم يزل يقرأ آية و يقرأ النبي ص و تنحل عقدة حتى أقرأها عليه إحدى عشرة آية و انحلت إحدى عشرة عقدة و جلس النبي و دخل أمير المؤمنين ع فأخبره بما جاء به [أخبره‌] جبرئيل [به‌] و قال [له‌] انطلق فأتني بالسحر فخرج علي فجاء به فأمر به رسول الله ص فنقض ثم تفل [ثقل‌] عليه و أرسل إلى لبيد بن أعصم و أم عبد الله اليهودية فقال ما دعاكم إلى ما صنعتم ثم دعا رسول الله ص على لبيد و قال لا أخرجك الله من الدنيا سالما قال و كان موسرا كثير المال فمر به غلام يسعى في أذنه قرط قيمته دينار فجاذبه فخرم أذن الصبي فأخذ و قطعت يده فمات من وقته [وقتها].»[12]

توضیح:

    1. لبید و ام عبدالله، 11 گره در پیله ابریشم سرخ و سبز و زرد (یا شیشه سرخ و زرد و سبز) برای پیامبر زدند و آن را در «جُفٍّ من طَلع» [پوست گُل خرما] پوست بادام (مطابق نقل احتجاج) قرار دادند. [قزّ: شیشه کوچک/ پیله ابریشم]

    2. و آن را در داخل چاهی انداختند که در صحرای اطراف مدینه بود و زیر سنگی خارج از چاه که آن سنگ پله چاه بود، قرار دادند. [مراقی: پله ها / راعوفه: سنگ بیرون]

    3. پیامبر سه روز بیمار شدند و بعد جبرئیل با سوره فلق و ناس نازل شد عرض کرد پیامبر چگونه ای؟ پیامبر فرمودند اینگونه هستم که می بینی جبرئیل خبر سحر را داد.

    4. پس جبرئل آیه اول سوره فلق را خواند و پیامبر هم خواند و گره باز شد

    5. پیوسته جبرئیل آیه ها را می خواند و پیامبر هم می خواند و گرهی باز می شد تا اینکه 11 آیه خوانده شد و هر 11 گره باز شد.

    6. پس پیامبر نشستند و امیرالمومنین آمد و پیامبر داستان را گفتند و فرمودند «برو و ساحر را بیاور» علی(ع) رفت و آورد.

    7. پیامبر به علی (ع) امر کرد و آن گره ها باز شد، سپس حضرت بر آن سحر، آب دهان انداخت [تفل: آب دهان انداخت]

    8. پس حضرت به سراغ لبید و ام عبدالله فرستاد و گفت چه چیزی شما را وادار کرد که این کار را انجام دهید

    9. پس پیامبر لبید را نفرین کرد (دعا علی... نفرین کردن] و فرمودند خدا تو را سالم از دنیا بیرون نبرد.

    10. و گفت[راوی] که لبید وضع خوشی داشت و مال زیادی داشت.

    11. پسر بچه ای که در گوشش گوشواره ای به قیمت یک دینار داشت [قرط: گوشواره] لبید، آن را گرفت و گوش بچه پاره شد، پس لبید را گرفتند و دست او را قطع کردند و در همان وقت مرُد.

ما می گوئیم:

    1. همین مضمون در نقلی دیگر از امام صادق نقل شده است که می تواند جمع بین دو دسته ادله باشد به اینکه «سحر دارای حقیقت» را نوع سوم از سحر (تصرف در قوه متخیله) بدانیم و بس:

«وعن أبي عبد الله الصادق عليه السلام: أنه سئل عن المعوذتين: أنهما من القرآن؟ فقال الصادق عليه السلام: هما من القرآن. فقال الرجل: أنهما ليستا من القرآن في قراءة ابن مسعود ولا في مصحفه. فقال أبو عبد الله عليه السلام: أخطأ ابن مسعود أو قال :

كذب ابن مسعود هما من القرآن . قال الرجل: فأقرأ بهما يا ابن رسول الله في المكتوبة ؟

قال: نعم، وهل تدري ما معنى المعوذتين وفي أي شئ نزلتا ؟ إن رسول الله سحره لبيد بن أعصم اليهودي .

فقال أبو بصير لأبي عبد الله عليه السلام: وما كان ذا؟ وما عسى أن يبلغ من سحره؟ ! فقال أبو عبد الله الصادق عليه السلام: بلى، كان البني صلى الله عليه وآله يرى يجامع وليس يجامع، وكان يريد الباب ولا يبصره حتى يلمسه بيده والسحر حق وما سلط السحر إلا على العين والفرج. فأتاه جبرئيل عليه السلام فأخبره بذلك، فدعا عليا عليه السلام وبعثه ليستخرج ذلك من بئر أزوان، وذكر الحديث بطوله إلى آخره.»[13]

 


[1] تفسیر کبیر، ج32، ص374.
[2] تفسير نمونه، ج‌27، ص462.
[3] تفسیر کبیر، ج32، ص372.
[4] تفسیر کبیر، ج32، ص374.
[5] تفسیر کبیر، ج32، ص372.
[6] نهج البلاغه، کلمات قصار400.
[7] نورالثقلین، ج5، ص400./ ن ک: تفسیر نمونه، ج24، ص428.
[8] بحارالانوار، ج60، ص17.
[9] بحارالانوار، ج92، ص132.
[10] ن ک: صحیح مسلم، ج4، ص1719./ المغنی، ج8، ص151.
[11] بحارالانوار، ج60، ص22.
[12] تفسیر فرات الکوفی، ص619.
[13] بحارالانوار، ج60، ص24.
logo