« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. آیات ناهی از عمل به غیر علم و حرمت تبعیت ظن و اینکه ظن مغنی از حق نیست:

«و تدل على حرمة العمل بقول القافة الآيات الدالة على حرمة العمل بغير علم، و على حرمة اتباع الظنون، و أنها لا تغني من الحق شيئا «و قد تقدمت هذه الآيات.» [1]

ما می گوئیم:

    1. اشاره مرحوم خویی به آیات 116 سوره انعام، 59 سوره یونس، 36 سوره بنی اسرائیل و 28 سوره نجم است.

«وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ.»[2]

ترجمه: اگر از اكثريتى كه در اين سرزمينند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه سازند. زيرا جز از پى گمان نمى‌روند و جز به دروغ سخن نمى‌گويند.

«قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُون»[3]

ترجمه: بگو: «آيا خداوند به شما اجازه داده است. يا بر خداوند دروغ مى‌بنديد؟»

«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم»[4]

ترجمه: «و از آن چه به آن علمى ندارى پيروى مكن»

«إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً»[5]

ترجمه: «گمان [انسان را] چيزى از حق بى‌نياز نمى‌كند»

«وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»[6]

ترجمه: «و كسانى كه بر طبق آن چه خداوند نازل فرموده است، حكم نكنند، آنان خود كافرند»

    2. به این آیات می توان آیه48 سوره مائده را هم ضمیمه کرد.

    3. همه این آیات علاوه بر اینکه اصل را عدم حجیت ظنون می داند، عمل به ظن را حرام می داند و حکم کردن به غیر ما انزل الله را تحریم می کند.

    4. قدر متیقن دلالت آیات فرض 7 است (ترتیب آثار) ولی ممکن است سایر فروض را هم بتوان تحت آیات گرفت.

    5. امّا اگر کسی از راه قیافه یقین پیدا کرد، آیات شامل او نمی شود.

    2. روایت خصال:

در بحث از کهانت روایتی را از مرحوم صدوق خواندیم:

«وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ فَقَدْ‌بَرِئَ مِنْ دِينِ مُحَمَّدٍ ص قَالَ قُلْتُ: فَالْقِيَافَةُ قَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ وَ قِيلَ مَا يَقُولُونَ شَيْئاً إِلَّا كَانَ قَرِيباً مِمَّا يَقُولُونَ فَقَالَ الْقِيَافَةُ فَضْلَةٌ مِنَ النُّبُوَّةِ ذَهَبَتْ فِي النَّاسِ حِينَ بُعِثَ النَّبِيُّ ص.»[7]

توضیح:

    1. کسی که کهانت کند یا برای او کهانت شود، از دین پیامبر به دور است.

    2. سائل می پرسد علم قیافه چگونه است؟

    3. حضرت می گویند دوست ندارم پیش آنها بروی.

    4. کسی گفت [یا ادامه سخن حضرت] عالمان علم قیافه نمی گویند چیزی را، مگر آنکه نزدیک به خبری است که [پیامبران] می گویند. [در نسخه اصلی خصال، قلّما یقولون... یعنی کسی گفت به ندرت سخن آنها با حرف پیامبران نزدیک نیست و در نسخه دیگری از خصال: «و قیل ما تقولون...» یعنی حضرت ادامه دادند که مردم می گویند که شما (ائمه) چیزی شبیه حرف عالمان به قیافه می گوئید.[8] [ممکن است ترجمه چنین باشد: اهل قیافه نمی گویند مگر آنچه نزدیک است به آنچه می گویند یعنی حرفشان نزدیک به واقع است]

    5. حضرت گفتند: قیافه ته مانده ای از نبوت است که هنگام بعثت، از میان مردم رفته است. [در خصال «حین بعث النبی» وجود ندارد] (یا: ته مانده ای است که در میان مردم باقی مانده است)

ما می گوئیم:

    1. روایت صحیحه است.

    2. فراز آخر چون در خصال [«حین بعث النبی»] وجود ندارد لذا مترجمین خصال آن را به نحوه دوم معنی کرده اند [ته مانده ای است از رسالت در بین مردم موجود است]. مرحوم محمد باقر کمره ای احمد فهری، یعقوب جعفری، مرتضی مدرس گیلانی در ترجمه های خویش به همین نحوه این فراز را معنی کرده اند، امّا با توجه به نسخه وسائل که حین بعث النبی دارد (و با توجه به روایاتی که خواهیم آورد و در آنها می نویسد که پیامبر راه های آسمان را سر کرده است و لذا کهانت تمام شده است و با توجه به قرابت کهانت و قیافه در این روایت) به نظر می رسد ترجمه اول بهتر است بر این معنی که امام میخواهند بگویند تا زمان حضرت رسول، ته مانده ای از علم نبوت درمیان مردم بود ولی از آن هنگام مرتفع شد.

    3. از تعبیر «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ» حرمت را نمی توان استفاده کرد. ولی کراهت فرض 5 قابل استفاده است. ضمن اینکه اگر کسی قائل به حرمت کار لغو شود می توان گفت چون قیافه باطل دانسته شده است، فروض 1، 2، 3، 4 هم حرام می شود.

امّا اگر گفتیم این کار باطل است. اخذ اجرت بر این عمل حرام است چراکه «اکل مال بالباطل» است. (الا اینکه بگوئیم باء در این مورد سببیّه است و مراد سبب حرام مثل رشوه و دزدی و... است.)

    4. مرحوم خویی روایت را حمل بر «اتیان به قصد ترتیب اثر» کرده است و گویا این معنی را منصرف از روایت بر می شمارند و ظاهراً آن را حمل بر حرمت می کنند.[9]

توجه شود که سخن مرحوم خویی مجمل است ولی ظاهراً مرادشان آن است که روایت حمل بر ترتیب اثر می شود و اصلاً «اتیان» موضوعیت ندارد. و لذا روایت اگرچه می گوید «اتیان» ولی مرادش ترتیب اثر است. و این نوع استعمال به سبب کثرت «اتیان به خاطر ترتیب اثر» است.

    5. اگر هم چنین انصرافی پذیرفته شود- که معلوم نیست- تعبیر «لا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ» دال بر حرمت نیست.

    6. مرحوم صاحب جواهر از این روایت اولاً حمل بر کراهت کرده است و ثانیاً آن را به صورتی حمل می کند که «و لو مع عدم ترتب شی علیها»[10]

    7. مرحوم میرزا باقر زنجانی تعبیر «عدم حُب» را حمل بر کراهت کرده است و می نویسد:

«هو ظاهر فی التنزیه، سیّما بملاحظه تعقب هذا القول منه (ع) لقوله الاول الذی شدّد فیه فی امر الکهانه و بملاحظه ما فی ذیلها من حقیقة القیافه فی نفسها و لکنّها ذهبت فی الناس بعد البعثه یعنی ترکت فنسیت.» [11]

    8. مرحوم تبریزی می نویسند که «عدم حب» دلالت بر حرمت ندارد مگر اینکه قرینه «تناسب حکم و موضوع» در کار باشد. [12]

 


[1] مصباح الفقاهة (المكاسب)؛ ج‌1، ص383.
[2] انعام/116.
[3] یونس/59.
[4] بنی اسرائیل/36.
[5] نجم/28.
[6] مائده/44.
[7] وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص149.
[8] خصال، ج1، ص20.
[9] محاضرات فی الفقه الجعفری، ج1، ص401.
[10] جواهر الکلام، ج22، ص94.
[11] المکاسب، ج1، ص384.
[12] ارشاد الطالب، ج1، ص439.
logo