« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم



    1. «وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ فَقَدْ‌بَرِئَ مِنْ دِينِ مُحَمَّدٍ ص قَالَ قُلْتُ: فَالْقِيَافَةُ قَالَ مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِيَهُمْ وَ قِيلَ مَا يَقُولُونَ شَيْئاً إِلَّا كَانَ قَرِيباً مِمَّا يَقُولُونَ فَقَالَ الْقِيَافَةُ فَضْلَةٌ مِنَ النُّبُوَّةِ ذَهَبَتْ فِي النَّاسِ حِينَ بُعِثَ النَّبِيُّ ص.»[1]

توضیح:

    1. کسی که کهانت کند یا برای او کهانت شود، از دین پیامبر به دور است.

    2. سائل می پرسد علم قیافه چگونه است؟

    3. حضرت می گویند دوست ندارم پیش آنها بروی.

    4. کسی گفت [یا ادامه سخن حضرت] عالمان علم قیافه نمی گویند چیزی را، مگر آنکه نزدیک به خبری است که [پیامبران] می گویند. [در نسخه اصلی خصال، قلّما یقولون... یعنی کسی گفت به ندرت سخن آنها با حرف پیامبران نزدیک نیست و در نسخه دیگری از خصال: «و قیل ما تقولون...» یعنی حضرت ادامه دادند که مردم می گویند که شما (ائمه) چیزی شبیه حرف عالمان به قیافه می گوئید.[2]

    5. حضرت گفتند: قیافه ته مانده ای از نبوت است که هنگام بعثت، از میان مردم رفته است. [در خصال «حین بعث النبی» وجود ندارد] (یا: که مانده ای است که در میان مردم باقی مانده است)

ما می گوئیم:

    1. سند این روایت صحیحه است.

    2. این روایت از حیث دلالت، صراحتاً درباره عمل کاهن هم می باشد و برای استدلال لازم نیست که به ملازمه بین حرمت تصدیق و حرمت اخبار مراجعه کنیم.

    3. قیافه نام علمی است که به وسیله آن شباهت مردم به هم فهم می شود. [3]

    4. فراز آخر چون در خصال [«حین بعث النبی»] وجود ندارد لذا مترجمین خصال آن را به نحوه دوم معنی کرده اند [که مانده ای است از رسالت در بین مردم موجود است]. مرحوم محمد باقر کمره ای احمد قهری، یعقوب جعفری، مرتضی مدرس گیلانی در ترجمه های خویش به همین نحوه این فراز را معنی کرده اند، امّا با توجه به نسخه وسائل که حین بعث النبی دارد (و با توجه به روایاتی که خواهیم آورد و در آنها می نویسد که پیامبر راه های آسمان را سر کرده است و لذا کهانت تمام شده است و با توجه به قرابت کهانت و قیافه در این روایت) به نظر می رسد ترجمه اول بهتر است بر این معنی که امام میخواهند بگویند تا زمان حضرت رسول، نه مانده ای از علم نبوت درمیان مردم بود ولی از آن هنگام مرتفع شد.

    5. مرحوم شیخ و مرحوم خویی اصلاً متعرض این روایت نشده اند و جالب آنکه مرحوم خویی در حالیکه کهانت را حرام نمی دانند اشاره ای به این روایت که سند و دلالت تام دارد نکرده اند.

    6. روایت مطلق است و هر نوع کهانت را تحریم می کند چه حکم جزمی کاهن را و چه حکم احتمالی او را، و چه صورتی را که کاهن می داند که دروغ می گوید و چه حالی که چنین نظری ندارد.

توجه شود که مرحوم خویی عمل کاهن را تنها در صورتی که «کذب» باشد و دروغ بگوید حرام می دانند در حالیکه عنوان کهانت، عنوان مستقلی است و امام بحث را درباره نفس این عنوان مطرح کرده اند و نه عناوین ملازم –دائمی یا اتفاقی- دیگر.

    2. «مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْمَشِيخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْهَيْثَمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عِنْدَنَا بِالْجَزِيرَةِ رَجُلًا رُبَّمَا أَخْبَرَ مَنْ يَأْتِيهِ يَسْأَلُهُ عَنِ الشَّيْ‌ءِ يُسْرَقُ أَوْ شِبْهِ ذَلِكَ فَنَسْأَلُهُ فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَشَى إِلَى سَاحِرٍ أَوْ كَاهِنٍ أَوْ كَذَّابٍ يُصَدِّقُهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ.»[4]

توضیح:

هیثم می گوید از امام صادق(ع) پرسیدم: در جزیره کسی بود که خبر می داد به کسانی که نزد او می آمدند و از او درباره چیزی که سرقت شده بود یا مثل آن [:گم شده بود]، آیا از چنین شخصی سوال بکنیم؟ حضرت پاسخ دادند: کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغ گویی برود و کلام آنها را تصدیق کند، به آنچه در قرآن آمده است، کافر شده است.

 

ما می گوئیم:

    1. مرحوم شیخ انصاری این روایت را صحیحه دانسته است، درباره هیثم بن واقد جزری گفتنی است که رجال ابن داوود می گوید که کشی او را «ثقه» می داند. اما این مطلب در رجال کشّی نیست، اما توجه شود که آنچه اکنون از رجال کشی در نزد ماست و با عنوان اختیار معرفة الرجال شناخته می شود، خلاصه ای از آن کتاب است که مرحوم شیخ طوسی جمع کرده است و لذا ممکن است بگوئیم اصل کتاب کشی در اختیار ابن داوود بوده است

    2. مرحوم شیخ درباره دلالت این روایت می نویسد:

«و ظاهر هذه الصحيحة أنّ الإخبار عن الغائبات على سبيل الجزم محرّم مطلقاً، سواء كان بالكهانة أو بغيرها؛ لأنّه عليه السلام جعل المخبر بالشي‌ء الغائب بين الساحر و الكاهن و الكذّاب، و جعل الكلّ حراماً.» [5]

توضیح:

ظاهر آن است که امام(ع) می فرماید آن دسته از خبردادن هایی است که جازمانه و از روی قطع باشد. (چه از راه کهانت و چه راه های دیگر) مطلقاً حرام است، چراکه حضرت خبر دهنده را به سه دسته تقسیم کرده است.

[ما می گوئیم: «لانّه» در کلام شیخ علّت آن است که «مطلقاً» خبر دادن را حرام دانسته است، یعنی چون هر نوع عمل کذاب و ساحر حرام است پس هر نوع خبر دادن جازمانه کاهن هم حرام است. پس «لانّه» دلیل بر اطلاق است و نه بر «قید جازمانه»

    3. برخی نوشته اند که علت اینکه شیخ و هم چنین فیض کاشانی در «مفاتیح الشرایع» این روایت را حمل بر «خبر دادن جزمی» کرده اند آن است که: «تصدیق» یعنی پذیرش جازمانه و جزم در تصدیق ملازم است با جزم در اخبار چراکه:

اگر یک خبر دهنده بگوید «شاید این اتفاق بیافتد»، خبر گیرنده هم می گوید «شاید»، و نمی گوید قطعاً (جزم پیدا نمی کند)[6]

    4. به نظر می رسد این سخن کامل نیست و علّت این که شیخ روایت را حمل بر خبردادن جازمانه کرده است، چنین تحلیلی نیست، چراکه:

اولاً: تصدیق به معنای پذیرش جازمانه، معنای منطقی تصدیق است (تصدیق: اذعان به نسبت تامه خبریه) و در عرف چنین معنایی ملاحظه نشده است.

ثانیاً: پذیرش جازمانه سخن کسی، ملازم با آن نیست که او هم جازم باشد. مثلاً اگر کسی گفت 90% فردا باران می آید و ما حرف او را تصدیق کردیم و نسبت به آن جازم شدیم، این به معنای آن است که ما هم 90 % احتمال باران می دهیم.

    5. مرحوم شهیدی 3 احتمال دیگر را مطرح می کنند و می نویسند شاید به یکی از این 3 جهت مرحوم شیخ، روایت را در حکم جازمانه ظاهر دانسته اند:

«ثمّ إنّ تخصيص الإخبار بكونه على سبيل الجزم إمّا من جهة ظهور أخير في السّؤال في ذلك فتأمّل و إمّا من جهة التّرديد في خبر المخبر عن الغائب بين كونه سحرا أو كهانة أو كذبا و لا يتّصف بالكذب إلّا إذا كان الإخبار‌ بطور الجزم فيكون كذلك في السّحر و الكهانة و إلّا لما صحّ جعل الكذب طرف التّرديد و أمّا من جهة قيام الدّليل الخارجي على جوازه بغير ذاك الوجه و لكنّه بعيد عن سياق العبارة‌.»[7]

توضیح:

    1. وجه اول: «اخبر» یعنی خبر دادن جزمی. فتأمل (که این غلط است)

    2. وجه دوم: یکی از خبردهنده ها کذاب است و کذاب یعنی کسی که خبر جزمی می دهد، پس کاهن و ساحر هم چنین هستند.

    3. وجه سوم: دلیل خارجی دیگری چنین تقییدی (جزم) را مطرح کرده است (این از سیاق عبارت شیخ به دور است)

    6. به نظر می رسد وجه سوم مورد نظر شیخ است –به جهتی که خواهیم گفت- امّا وجه دوم صحیح نیست چراکه:

اینکه کذاب یک فرض دارد و آن صورتی است که خبر جازمانه باشد دلیل نمی شود که هرچه بر آن عطف شده است هم در همین صورت مقید باشد. مثلاً اگر گفتیم «سیب و آلو و خربزه بیآورید» در حالیکه خربزه فقط زرد است؛ نمی توانیم بگوئیم پس مراد گوینده سیب و آلوی زرد بوده است.

    7. به نظر می رسد اینکه مرحوم شیخ چنین برداشتی دارند (و شاید مرحوم خویی هم به همین جهت، تنها خبرهای قطعی کاهن را حرام می داند) به آن جهت است که معمولاً کاهن ها چنین بوده اند و لذا نوعی انصراف را در کلام ائمه و پیامبر قائل شده اند ولی هیچ دلیلی بر چنین تقییدی نیست.

به عبارت دیگر روایت درباره کسی که نزد خبر دهند از غیب می رود ولی تصدیق نمی کند و صرفاً تماشاگر است سخن نمی گوید امّا اگر او را تصدیق می کند وحرفش را می پذیرد کافر است، چه این خبردهنده، خبر قطعی دهد و چه غیر قطعی.

 


[1] وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص149.
[2] خصال، ج1، ص20.
[3] نهایه ابن اثیر، ج4، ص121.
[4] وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص150.
[5] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌2، ص38.
[6] تحلیل الکلام فی فقه الاسلام، ص195.
[7] هداية الطالب إلي أسرار المكاسب؛ ج‌1، ص105.
logo