« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم



بحث) کهانت در قرآن:

در قرآن در دو آیه بحث از کهانت رفته است.

    1. سوره طور آیه 29: «فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ.»

ترجمه: حال كه چنين است تذكر ده، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي.

    2. سوره حاقه آیه 42: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَريم. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ. وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَليلاً ما تَذَکَّرُونَ.

ترجمه: که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است، گفته شاعری نیست، امّا کمتر ایمان می آورید! و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکّر می شوید!

مطابق این دو آیه مشرکین، پیامبر را کاهن می خواندهاند چنانکه گاه ایشان را شاعر می نامیدند. بنابر نقل تفاسیر، ابوجهل به پیامبر نسبت شاعری می داده و عتبه و یا عقبه به ایشان نسبت کهانت می داده اند و سایر مشرکین هم همین نسبت ها را تکرار می کرده اند. در توجیه این نسبت ها هم نوشته اند که چون معمولاً کاهنان سخنان خویش را به صورت مسجّع و با جمله بندهای موزون القا می کردند، چنین اتهامی را مشرکین متوجه پیامبر کرده اند.[1]

مرحوم شیخ طوسی در ذیل آیه سوره طور از قول بلخی می نویسد:

«و قال البلخي: معناه ما أنت بنعمة اللَّه عليك بكاهن، و لا يلزم ان يكون اللَّه تعالى لم ينعم على الكاهن، لأن اللَّه تعالى قد عم على جميع خلقه بالنعم و إن كان ما أنعم به على النبي اكثر، و قد مكن اللَّه الكاهن و سائر الكفار من الايمان به، و ذلك نعمة عليه.»[2]

شیخ طوسی همچنین در تفسیر آیه سوره حاقه می نویسد:

«و قوله «وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ»فالكاهن هو الذي يسجع في كلامه على ضرب من التكلف لتشاكل المقاطع، و هو ضد ما توجبه الحكمة في الكلام، لأنها تقتضي أن يتبع اللفظ المعنى، لأنه إنما يحتاج إلى الكلام للبيان به عن المعنى، و إنما البلاغة في الفواصل التي يتبع اللفظ فيها المعنى، فتشاكل المقاطع على ثلاثة أضرب: فواصل بلاغة، و سجع كهانة، و قواف تتبع الزنة، و الكاهن الذي يزعم ان له خدمة من الجن تأتيه بضرب من الوحي. و قوله «قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ» أي تتفكرون قليلا فيما ذكرناه، فلذلك لا تعلمون صحة ما قلناه، و لو انعمتم النظر لعلمتم صحته.»[3]

توضیح:

    1. کاهن کسی است که در کلام خود نوعی سجع به کار می برد و این کار باعث تکلف می شود چون پایان هر بند از کلام را باید شکل پایان قسمت قبلی بیآورد.

    2. این کار با حکمتی که کلام برای آن آورده می شود، تضاد دارد.

    3. چراکه حکمت اقتضا می کند که لفظ تابع معنی باشد (چون اصلاً لفظ برای بیان معنی به وسیله لفظ آورده می شود)

    4. و لذا بلاغت در پایان هر بند کلام در صورتی است که لفظ تابع معنی باشد.

    5. امّا «تشاکل مقاطع» سه نوع است:

    6. اول: فاصله های علم بلاغت

دوم: سجع سخنان کاهن ها

سوم: قافیه که تابع وزن آورده شود (در شعر)

    7. کاهن که می پندارد جن را در خدمت دارد، سخن خود را مثل وحی بیان می کند.

    8. فراز آخر آیه می گوید: گروه کمی از مردم در آنچه می گویند اندیشه می کنند و لذا صحت سخن ما را در نمی یابند. و اگر دقت کنند، صحت آن را می فهمند.

ما می گوئیم:

    1. فاصله در علم بلاغت عبارت است از پایان هر کلام (معادل قافیه در شعر)

    2. این که کاهن ها مسجّع سخن می گفته اند چنانکه از کتاب های لغت خواندیم رکن معنای کهانت نیست بلکه معمول این قوم چنین است.

زمخشری در تفسیر آیه سوره طور نکته ای را متذکر شده است:

«فَذَكِّرْ فاثبت على تذكير الناس و موعظتهم، و لا يثبطنك قولهم: كاهن أو مجنون، و لا تبال به فإنه قول باطل متناقض، لأنّ الكاهن يحتاج في كهانته إلى فطنة و دقة نظر، و المجنون مغطى على عقله.»[4]

توضیح:

    1. به اینکه می گویند کاهن یا مجنون، اهمیتی نده (ثبّط: بازداشت)

    2. چراکه این سخن متناقض است چون کاهن با دقت نظر همراه است در حالکیه مجنون بی عقل است.

فخررازی نیز ذیل آیه سوره حاقه به نکته ای اشاره دارد:

«ذكر في نفي الشاعرية قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ و في نفي الكاهنية ما تَذَكَّرُونَ و السبب فيه كأنه تعالى قال: ليس هذا القرآن قولا من رجل شاعر، لأن هذا الوصف مباين لصنوف الشعر كلها إلا أنكم لا تؤمنون، أي لا تقصدون الإيمان، فلذلك تعرضون عن التدبر، و لو قصدتم الإيمان لعلمتم كذب قولكم: إنه شاعر، لمفارقة هذا التركيب ضروب الشعر، و لا/ أيضا بقول كاهن، لأنه وارد بسبب الشياطين و شتمهم، فلا يمكن أن يكون ذلك بإلهام الشياطين، إلا أنكم لا تتذكرون كيفية نظم القرآن، و اشتماله على شتم الشياطين، فلهذا السبب تقولون: إنه من باب الكهانة.»[5]

[و شتمهم: در حالیکه پیامبر شیاطین را شتم کرده است]

 


[1] تفسیر نمونه، ج24، ص478.
[2] تبیان، ج9، ص412.
[3] همان، ج10، ص109.
[4] کشاف، ج4، ص412.
[5] مفاتیح الغیب، ج30، ص117.
logo