« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

98/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم



بسمه تعالی

مسئله: کهانتمسئله: کهانت

 

دومین مسئله از مسائل علوم غریبه (یا عنوان دیگری که عبارت باشد از خرافات)، «کِهانت» است.

بحث: معنای لغوی و اصطلاحی کهانت:

سابقاً در مقدمه بحث تَنجیم فرق بین انواع مختلف رجوع به امور غیبی را بحث کردیم. کهانت ( به کسر کاف) (کَهَنَ یَکهُنُ یا کَهُنَ یَکهُنُ یا کَهَنَ یَکهَنُ) به معنای «قضی بالغیب» می باشد.[1]

صحاح می نویسد که اگر کَهُنَ یَکهُنُ کَهانت (به فتح کاف) به کار رفت به معنای «صار کاهناً» است.[2]

لسان العرب همچنین کاهن را کسی می داند که «هو الذي يتعاطى الخبر عن الكائنات في مستقبل الزمان، و يدعي معرفة الأسرار، و مطالعة الغیب»

معجم مقاییس اللغه، از این عنوان، تکهَّنَ یَتکهَّن را نیز مورد اشاره قرار داده است.[3] توجه شود که معجم مقاییس اللغه برای این لغت «اصل لغت عربی» قائل نیست، این مطلب را مرحوم شیخ راضی نجفی بدان معنی گرفته است که اصل این لغت برای یک حرفه و صناعت وضع شده که همان شغل کاهنی بوده است.[4]

در فارسی این واژه را به «پیش گویی و غیب گویی» ترجمه کرده اند.[5] مرحوم شعرانی این واژه را «فالگویی» معنی کرده اند.[6] دهخدا علاوه بر اخترشناسی، اختر گویی را نیز از معانی کهانت بر شمرده است.

برخی از بزرگان نوشته اند که: «الظاهر ان اللغویین اتفقوا فی ان الکاهن یخبر عن المغیّبات بسبب ارتباطهم مع الجن او الشیاطین او غیر ذلک، بالنسبة الی الامور المستقبله و اختلفوا بالنسبة الی الامور الماضیه»[7] به شوکانی در نیل الاوطار[8] نسبت داده شده است که وی می نویسد کهانت در میان عرب به سه گونه بوده است، یکی از ارتباط با جن ناشی می شده، به اینکه اجنّه سخنان دیگران را استراق سمع می کردند و دیگری آنکه اجنه دریافت های خود را به کاهن گزارش می دادند و سوم آنکه از راه نجوم پدید می آمده است. [9]

ایشان سپس می نویسند که ابن اثیر در نهایه به صراحت کهانت را مربوط به امور مستقبل بر می شمارد و مصباح المنیر نیز به صراحت آن را اعم از ماضی و مستقبل می داند.[10]

هم چنین لسان العرب و مجمع البحرین کهانت را مربوط به امور مستقبل بر می شمارند.[11] این در حالی است که راغب در مفردات می نویسد «عرّاف» کسی است که از امور مستقبل خبر می دهد و کاهن کسی است که از احوال گذشته خبر می دهد.[12]

توجه شود که ظاهراً معنای اصطلاحی این واژه، همان معنای لغوی آن است و نقلی در معنای اصطلاحی آن صورت نپذیرفته است، این مطلب به صراحت مورد تاکید برخی از دایرة المعارف های اهل سنت نیز قرار گرفته است.[13]

شاهد بر این عدم نقل، کلام شیخ انصاری است که کلمات فقها و لغویون را در عداد هم ذکر می کند:

«و قد كان في العرب كهنة، فمنهم: من كان يزعم أنّ له تابعاً من الجنّ يُلقي إليه الأخبار. و منهم: من كان يزعم أنّه يعرف الأُمور بمقدّمات و أسباب يستدلّ بها على مواقعها من كلام من سأله، أو فِعلِه، أو حاله، و هذا يخصّونه باسم «العرَّاف».

و المحكيّ عن الأكثر في تعريف الكاهن ما في القواعد، من أنّه: مَن كان له رَئيٌّ من الجنّ يأتيه الأخبار.

و عن التنقيح: أنّه المشهور، و نسبه في التحرير إلى القيل. و رَئيّ على فعيل من رأى، يقال: فلان رَئِيّ القوم، أي صاحب رأيهم، قيل: و قد يكسر راؤه إتباعاً.

و عن القاموس: و الرَّئيّ كغنيّ: جنّي يرى فَيُحَب.

و عن النهاية: يقال للتابع من الجن رَئِيّ بوزن كَمّی»[14]

توضیح:

    1. در عرب پیش گویانی بوده اند.

    2. برخی از ایشان می پنداشته اند که برای ایشان جن است که از او تبعیت می کند و خبر را به ایشان می دهد.

    3. و برخی می پنداشته اند که امور را از روی مقدمات و اسبابی می فهمیده اند که به وسیله آن ها بر زمان و مکان وقوع آن امور استدلال می کرده اند.

    4. این مقدمات و اسباب عبارت بوده اند از کلام و یا فعل و یا حال کسی که از او سوالاتی می پرسیده اند.

    5. و همین، آنها را به اسم «عرّاف» اختصاص می داده است.

    6. اکثر فقهاء کاهن را همان گونه تعریف کردهاند که علامه در قواعد تعریف کرده است: کسیکه «رئّی» دارد که برای او اخبار می آورد.

    7. فاضل مقداد در تنقیح این تعریف از کهانت را معنای مشهور دانسته است.

    8. علاّمه در تحریر این معنا را به «قیل» نسبت داده است.

    9. «رئی» از رأی می آید و «رئی القوم»، صاحب رأی آنها معنی می شود. و گاه «رئی» را «رِئی» می خوانند به سبب تبعیت از حرکت حرف بعد.

    10. رئی را قاموس به معنای «جن که دیده می شود و دوست داشته می شود» معنی کرده است. [برخی از نسخه های مکاسب به جای فَیُحَب، فیخبر دارد]

    11. همین مطلب در نهایه ابن اثیر آمده است.

ما می گوئیم:

    1. درباره معنای کهانت2 اختلاف جدّی وجود دارد:

نخست: آنکه آیا «کهانت» در صورتی صدق می کند که نوعی ارتباط با شیطان و جن در کار باشد؟

دوم آنکه: آیا «کهانت» در صورتی صدق می کند که خبر از امور مستقبله باشد یا بر خبرهای غیبی از امور گذشته هم کهانت صادق است؟

قبل از بررسی این دو سوال لازم است اشاره کنیم که، اگر نتوانستیم وجود یا عدم چنین قیودی را احراز کنیم، نمی توانیم بگوئیم در معنای لغت به قدر متیقّن بسنده می کنیم.[15]

چراکه رابطه مفهوم مقیّد و مفهوم مطلق، تباین است البته در مقام حکم شرعی می توان گفت که اگر تحریم روی کهانت رفته است، و معنای آن دائر مدار اقل و اکثر است، به قدر متیقّن بسنده می کنیم و حکم را از باب جریان برائت در مقدار مازاد- مختص به اقل (مقیّد) می دانیم.

امّا درباره این دو سوال به نظر می رسد، مراجعه به کتاب های لغت، ما را مطمئن می سازد که چنین تقییدی در معنای کهانت وجود ندارد:

     الف) کتاب العین، جمهرة اللغه، تهذیب اللغه، المحیط فی اللغه، الصحاح، معجم مقاییس اللغه، اساس البلاغه، شمس العلوم، المُغرب، مصباح المنیر، اصلاً متعرض معنای این لغت نشده اند و بعضاً نوشته اند معنای آن معروف است.

     ب) المحکم و المحیط، لسان العرب، قاموس المحیط، مجمع البحرین و تاج العروس، النهایه، الجدول فی اعراب القرآن[16] ، کهانت را «قضی الغیب» به صورت مطلق معنی کرده اند.

     ج) التوشیح، ضوء النبراس، افعال ابن القطاع و ارشاد و الافصاح، کهانت را «ادعاء علم غیب» به صورت مطلق آورده است.

     د) النهایه به صراحت خبر گویی از غیر جن را هم کهانت می داند.

با توجه به آنچه آوردیم و معلوم شد حتی یک کتاب لغت دخالت جن در مفهوم این واژه را مطرح نکرده است احتمال چنین تقییدی فرض ندارد. همچنین اطلاق کلمات ایشان، «آینده و گذشته» را هم دخیل در معنی کهانت بر می شمارد.

 


[1] لسان العرب، ج12، ص180. [قاموس المحیط، ج4، ص264/ مصباح المنیر، ص543.].
[2] صحاح، ج4، ص2191.
[3] ج5، ص145./ ایضاً کتاب العین، ص724.
[4] تحلیل الکلام فی فقه الاسلام، 192.
[5] فرهنگ فقه، ج4، ص234.
[6] نثر طوبی، ج2، ص349/ دهخدا، ص16561.
[7] البحوث الهامّه، ج7، ص216.
[8] ج7، 151.
[9] محاضرات فی الفقه الجعفری، ج1، ص439.
[10] البحوث الهامّه، ج7، ص216.
[11] لسان العرب، ج12، ص181/ مجمع البحرین، ج4، ص80.
[12] ن ک: مصباح الفقاهه، ج1، ص416./ مفردات الفاظ القرآن: 562 و728.
[13] الموسوعة الفقهیه، ج35، ص171.
[14] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)؛ ج‌2، ص33.
[15] بر خلاف آنچه از ظاهر فقه الرضا، ج21، ص269 قابل استفاده است.
[16] ج14، ص26.
logo