98/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
• جمع بندی بحث تنجیم:
از آنچه تا کنون خواندیم (مقدمات بحث/ ادله تحریم/ بحث از اینکه آیا اصل تأثیر قابل قبول است) می توان چنین نتیجه گرفت:
• یک) در حوزه اعتقاد:
• الف) اگر کسی معتقد باشد، ستاره ها نوعی ربوبیّت دارند و علّت تامه حوادث زمینی هستند، و این اعتقاد به نوعی مشعر به نفی ربوبیّت خدای سبحان باشد، این کفر است.
شیخ انصاری این قول را از سید مرتضی،[1] علامه در منتهی،[2] شهید در قواعد،[3] محقق کرکی در جامع المقاصد[4] و شیخ بهایی[5] نقل می کند.
صاحب جواهر بر این مطلب نوعی ادعای اجماع مسلمین دارد:
«لا نزاع بين الأُمّة في أنّ من اعتقد أنّ الكواكب هي المدبِّرة لهذا العالم و هي الخالقة لما فيه من الحوادث و الخيرات و الشرور، فإنّه يكون كافراً على الإطلاق.»[6]
توضیح:
على الإطلاق یعنی هم اعتقاد او کفرآمیز است و عمل او کفر است.
شیخ انصاری از ابن ابی الحدید هم نقل می کند که این مطلب در نزد اهل سنّت همچنین است.[7]
توجه شود که در این قول فرق نمی کند که فرد، ستاره ها را تنها علّت تامه بداند و یا شریک خدا، و یا خدا را فاعل خیرات بداند و ستاره ها را فاعل شرور.
• ب) اگر کسی معتقد باشد که خدای عالم موجود است ولی امور عالم را به ایشان تفویض کرده است.
ظاهراً این گروه هم همانند گروه اول هستند.
• ج) اگر کسی معتقد است که ستاره ها در حالیکه مختار هستند آثاری را پدید می آورند ولی علّت اصلی خداست، (یعنی ستاره ها مثل آلت و ابزاری برای خدا هستند به علاوه اینکه شعور ،حیات و اختیار هم دارند.)
مرحوم شیخ این گروه را کافر بر نمی شمارد، اگرچه قول به کفر ایشان را به مجلسی نسبت می دهد. شیخ این سخن مجلسی را چنین توجیه می کند که کسی که چنین اعتقادی دارد منکر ضروری است:
«و قد تقدم عن المجلسي رحمه اللّه: أنّ القول بكونها فاعلة بالإرادة و الاختيار و إن توقف تأثيرها على شرائط أُخر كفر و هو ظاهر أكثر العبارات المتقدمة.
و لعل وجهه أنّ نسبة الأفعال التي دلّت ضرورة الدين على استنادها إلى اللّه تعالى كالخلق و الرزق و الإحياء و الإماتة و غيرها إلى غيره تعالى مخالف لضرورة الدين.»[8]
البته تردیدی نیست که این سخن و مبنا باطل است ولی در اینکه به کفر منجر شود تردید است.
• د) اگر کسی معتقد است که ستاره ها دارای شعور و حیات و اختیار نیستند ولی همانند علّیتی که برای آتش نسبت به سوزاندن دارد، آنها هم دارای علّیت هستند.
مرحوم شیخ انصاری، «قول به کفر ایشان» را به ظاهر کلمات بسیاری از فقها نسبت می دهد.[9]
مرحوم شیخ سپس اشاره می کنند که:
اولاً: ترتب سوختن بر آتش دائمی است در حالیکه در ستاره ها چنین نیست.
و ثانیاً: بر فرض که هم این ترتب همیشگی باشد:
«ثم على تقديره، فليس فيه دلالة على تأثير تلك الحركات في الحوادث، فلعل الأمر بالعكس، أو كلتاهما مستندتان إلى مؤثّر ثالث، فتكونان من المتلازمين في الوجود.» [10]
مرحوم شیخ سپس می نویسند:
«و بالجملة، فمقتضى ما ورد من أنّه «أبى اللّه أن يجري الأشياء إلّا بأسبابها» كون كلّ حادث مسبباً. و أما أنّ السبب هي الحركة الفلكية أو غيرها، فلم يثبت، و لم يثبت أيضاً كونه مخالفاً لضرورة الدين.»[11]
مرحوم شیخ همچنین می گویند ظاهر عبارت فقها در اینکه این طایفه از منجّمین کافر هستند، فرقی نگذاشته است، بین اینکه:
1. منکر صانع باشند.
2. منکر خدا نیستند ولی می گویند ستاره ها قدیم هستند و خدا امور را به آنها واگذار کرده است (تعطیل خدا از تأثیر)
3. منکر خدا نیستند ولی می گویند ستاره حادث هستند و خدا بعد از خلق آنها، امور را به آنها واگذار کرده است(تعطیل خدا از تأثیر)
4. منکر خدا نیستند، بلکه ستاره ها را تابع اراده خدا می دانند و می گویند آنها مطابق اراده الهی و مانند وسیله ای که در اختیار ندارند. [مثل علیت آتش برای سوزاندن]
5. منکر خدا نیستند و ستاره ها را تابع اراده خدا می دانند ولی می گویند ستاره ها اراده دارند ولی این اراده در طول اراده الهی است.
«ثم لا فرق في أكثر العبارات المذكورة بين رجوع الاعتقاد المذكور إلى إنكار الصانع جلّ ذكره كما هو مذهب بعض المنجّمين و بين تعطيله تعالى عن التصرف في الحوادث السفْلية بعد خلق الأجرام العلْوية على وجه تتحرك على النحو المخصوص، سواء قيل بقدمها كما هو مذهب بعضٍ آخر أم قيل بحدوثها و تفويض التدبير إليها كما هو المحكي عن ثالث منهم و بين أن لا يرجع إلى شيءٍ من ذلك، بأن يعتقد أنّ حركة الأفلاك تابعة لإرادة اللّه، فهي مظاهر لإرادة الخالق تعالى، و مجبولة على الحركة على طبق اختيار الصانع جلّ ذكره كالآلة أو بزيادة أنّها مختارة باختيارٍ هو عين اختياره، تعالى عما يقول الظالمون.»[12]
البته مرحوم شیخ انصاری، در کفر دو دسته چهارم و پنجم تشکیک می کنند ولی می گویند:
سه گروه اول کافر هستند و نه به منزله کافر، ولی دو گروه چهارم و پنجم، به منزله کافر هستند (یعنی در آتش جهنم هستند ولی کافر حقیقی نیستند.) و روایت«المنجم کالکافر» را به این دو گروه بر می گردانند.[13]
• هـ) اگر کسی معتقد باشد که ستاره ها دارای روح مقدس هستند و نزد خدا شفاعت می کنند، چنین اعتقادی کفر نیست.
• و) اگر کسی اعتقاد داشته باشد که حرکات ستاره ها فقط علامت برای حوادث زمینی است.
مرحوم شیخ می نویسند چنین اعتقادی را کسی کفر نمی داند.[14] ما در بررسی اینکه «آیا اصل تاثیر نجوم قابل قبول است» فی الجمله گفتیم که چنین تاثیری در روایات پذیرفته شده است.