97/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
1. «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُذَافِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ سُئِلَ عَنْ كَسْبِ النَّائِحَةِ- فَقَالَ تَسْتَحِلُّهُ بِضَرْبِ إِحْدَى يَدَيْهَا عَلَى الْأُخْرَى.» [1]
تَسْتَحِلُّه: نائحه حلال می کند کسب را.
ما می گوئیم:
1. مجلسی در مراة العقول دو احتمال در روایت داده است: یکی اینکه آنچه موجب حلال شدن می شود، ضمائم است و برای اصل عمل نباید پول بگیرد، بلکه برای حواشی و ضمائم می تواند پول بگیرد و دیگری اینکه علت حلال بودن سختی عمل است و اینکه مجبور است دست رو دست بزند،.
ایشان هم چنین می نویسد که گفته شده است که این کنایه از اشتراط است و بعد می نویسد «و لا یخفی ما فیه»[2]
2. فرض سوم در کلام مرحوم مجلسی با سوالی که خواندن فرمایش امام صادق سازگار است، یعنی حضرت می گویند آیا حلال می کند این کار را دست روی دست کوبیدن (با توجه به اینکه در معاملات، دست ها را به هم می زدند.)
2. «وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَنْجَوَيْهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ خَدِيجَةَ بِنْتِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَتْ سَمِعْتُ عَمِّي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع يَقُولُ إِنَّمَا تَحْتَاجُ الْمَرْأَةُ إِلَى النَّوْحِ لِتَسِيلَ دَمْعَتُهَا وَ لَا يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تَقُولَ هُجْراً فَإِذَا جَاءَ اللَّيْلُ فَلَا تُؤْذِي الْمَلَائِكَةَ بِالنَّوْحِ.» [3]
3. «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ بِأَجْرِ النَّائِحَةِ الَّتِي تَنُوحُ عَلَى الْمَيِّتِ.»[4]
4. «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ ع لَا بَأْسَ بِكَسْبِ النَّائِحَةِ إِذَا قَالَتْ صِدْقاً.» [5]
5. «قَالَ وَ سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنْ أَجْرِ النَّائِحَةِ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ قَدْ نِيحَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص.» [6]
جمع بندی:
1. یک جمع بین روایت ها به حمل روایات ناهیه بر کراهت است و یک جمع به آن است که اشتراط را حرام بدانیم ولی اصل عمل را جایز بدانیم (چنانکه مرحوم صاحب وسائل ذیل روایت 6 از دسته روایات ناهیه می نویسد که کراهت در کسب مغنّیه به معنی تحریم است)[7]
یک جمع دیگر هم آن است که اگر در ضمن نوحه ها، سخن های باطل گفته می شود به خصوص آنکه فخر در انساب می شود و غلو در تعریف می شود و همین باعث ناراحتی مردم می شده است، و حرکات باطل مثل پاره کردن لباس پدید می آید، مکروه است و الا فلا. [در این باره ن ک: آنچه ذیل روایت 4 در دسته دوّم از روایات غنا خواهیم آورد.]
2. اما نکته مهم آن است که آنچه از کتاب های لغت قابل استفاده است آن است که، نوحه گری در عرف عرب، «مجلس عزا» بوده است و به هر صدای عزا و آواز حزین نوحه گفته نمی شده است. یناحه، مجلس ذکر مصایب بوده است و به زنان هم به جهت اینکه مقابل هم می نشستند «نائحه» گفته می شده چراکه «تناوح» را مجمع البحرین به معنای تقابل دانسته و می نویسد «نساء نوائح و نَوح و انواح، و اجتمعن فی المناحه و المناحات و المناوح»[8]
هم چنین تاج العروس می نویسد: «النَّوائحُ اسمٌ يقعُ على النِّسَاءِ يَجتمعْن في مَنَاحةٍ.» [9]
این کتاب همان مطلبی که از مجمع البحرین نقل کردیم (تناوح: تقابل) را از بزرگان لغت نقل می کند و می نویسد که اطلاق نوائح بر زنان نوحه خوان به همین علاقه، مجاز است. [10]
لسان العرب هم تصریح دارد و می نویسد: « النَّوائحُ اسمٌ يقعُ على النِّسَاءِ يَجتمعْن في مَنَاحةٍ.»... «النَّوْحُ: النساء يجتمعن للحُزْن.» این کتاب همچنین به اینکه معنای تناوح تقابل است اشاره دارد. [11]
خلیل در العین دقیقاً همین مطلب را مورد اشاره قرار داده است. [12]
هم چنین معجم مقائیس اللغه هم می نویسد:
«النّوح و المناحة، لتقابل النّساء عند البكاء.»[13]
همین مطلب در صحاح هم مورد اشاره قرارگرفته است.[14]
3. با توجه به آنچه آوردیم روشن شد که نوحه خوانی مربوط به «مجلس» بوده است و به همین قرینه می توان گفت غنا هم «مجلس» بوده است، چنانکه همین مطلب به صراحت در روایت حسن بن هارون مورد اشاره قرار گرفته است و در روایت علی بن جعفر نیز سوال ایشان از امام کاظم درباره «جلوس الیه» [جلوس الی المغنی] است که برخی آن را «جلس معه و اُنِس به» کرده اند[15] که همراهی و مانوس شدن با مغنّی است در حالیکه این ترکیب در کتاب های لغت مورد اشاره نیست و به نظر می رسد دارای نوعی تضمین است و معنای ذهب را در خود مستتر کرده است (حرف جرّ ذهب را همراه آورده است) و به معنای «رفت و نزد او نشست» است و این معنا با مجالس غنا بسیار سازگار است.
نکته:
چنانکه خواندیم در برخی روایت ها از «اتخاذ القرآن مزامیر» سخن به میان آمده بود (روایت 6)؛ دراین باره ممکن است بگوئیم مراد آن است که قرآن را همانند کتاب زبور حضرت داوود قرار ندهند. به این معنی که یهودی ها این قسمت تورات را با آواز می خوانده اند. دهخدا به نقل از منتهی الارب می نویسد که مزامیر داوود آن قسمت هایی از کتاب زبور بوده که آن را می سرائیده اند.
همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است همه دانند مزامیر نه هم چون داوود
آتشی از سوز عشق در دل داوود بود تا به فلک می رود بانگ مزامیر او