97/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی:
در میان روایات، دلالت هیچ کدام از روایات بر حرمت استماع غنا به طور مطلق قابل قبول نیست.
البته در میان آنها روایاتی که دال بر حرمت غنای کنیز بر مردان و غنای در قرآن باشد، موجود است.
اینکه در میان روایات، غنا از نفاق (یک دهم نفاق یا آشیانه نفاق و یا آغشته به نفاق) دانسته شده است، محتاج تأمل در معنای نفاق است، ابتدا اشاره کنیم که اگر روایت را «عُش النفاق» خواندیم، ممکن است بگوئیم اشاره حضرت به آن باشد که در قرآن می فرماید: « الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[1] و لذا غنا همان درک اسفل است که نفاق در آن آشیانه دارد. [2]
حال: چرا در میان همه گناهان، نفاق با غنا پیوند یافته است؟:
در قرآن و کلمات معصومین برای منافقین صفات بسیاری قرار داده شده است، شاید اصلی ترین آن دروغ و دورویی باشد که باعث صفات دیگر هم می شود ولی به نظر می رسد، نزدیک ترین این صفات به بحث غنا، چند مطلبی باشد که به عنوان صفت منافقین در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است.
در قرآن یکی از صفات مهم منافقین، خدعه گری دانسته شده است. به این معنی که خود را به گونه ای آراسته می کردند که باطن مطلب به سبب ظاهر، مخفی بماند.
«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ.»[3]
«و چون آنان را ببينى هيكلهايشان تو را به تعجب وا مى دارد و چون سخن گويند به گفتارشان گوش فرا مى دهى گويى آنان شمعكهايى پشت بر ديوارند [كه پوك شده و درخور اعتماد نيستند] هر فريادى را به زيان خويش مى پندارند خودشان دشمنند از آنان بپرهيز خدا بكشدشان تا كجا [از حقيقت] انحراف يافته اند»
چنانکه روشن است این صفت که باطن سخن باطل در ظاهر آراسته مخفی بماند، از ویژگی های نفاق است، و این امر در غنای آن روزگار به وضوح دیده می شده است. چنانکه خواندیم، شیخ طوسی در تفسیر لهو الحدیث، اشاره کردند که در روزگار پیامبر برای جلوگیری از اقبال مردم به قرآن، گروه هایی مطالب و افسانه ها و داستانهای ملل دیگر را به میان اعراب بده بودند و در مقابل پیامبر که قرآن را ارائه می کردند، آن سخنان را با آوزاها القا می کردند این مطلب که نوعی خدعه بوده است در آیات دیگر قرآن هم به عنوان صفات منافقین برشمرده است.
«إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ.» [4]
پس توجه به اینکه خوش زبانی و زیبایی ادای کلمات، مخصوصاً با صوت خوش می تواند بطلان مضمون را مخفی کند، باعث شد تا غنا نفاق دانسته شود و یا به تعبیر زیبا «آشیانه نفاق» (عُش النفاق) خوانده شود، چنانکه مضمون دروغ در این خانه، بطلان خود را می پوشاند، در آیه 204 سوره بقره می خوانیم:
«مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ.»[5]
«و از مردم، كساني هستند كه گفتار آنان، در زندگي دنيا مايه اعجاب تو ميشود، (در ظاهر، اظهار محبت شديد ميكنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه ميگيرند. (اين در حالي است كه) آنان، سرسختترين دشمنانند.»
ممکن است، اشاره به «نفاق بودن غنا» به سبب کسانی بوده باشد که در آن روزگار به این امر مشغول می شدند و طبعاً به بطالت عمر را تلف کرده اند، این گروه بی هدف مشخص در زندگی بوده اند و این صفتی از صفات منافقین است:
«مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِکَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً.»[6]
«آنها افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها ، و نه سوی آنهایند! ( نه در صف مؤمنان قرار دارند ، و نه در صف کافران! ) و هر کس را خداوند گمراه کند ، راهی برای او نخواهی یافت.»
در این آیه، منافقین به بی برنامگی و سرگردانی متصف شده اند که طبقاً مردمانی که در «بیت الغناء» مشغول بوده اند و به سکر و غنای رایج آن روزگار مشغول می شده اند، چنین صفتی را دارا بوده اند و یا آن را تحصیل کرده اند و به همین جهت هم در روایتی از «انبات غنا، نفاق را در قلب» سخن به میان آمده است.
یکی دیگر از صفات منافقین که با غنای آن روزگار بسیار تطابق دارد آن است که منافقین مسلمانان را مسخره میکرده اند، کاری که می دانیم در لهو الحدیث نسبت به قرآن واقع شده است.
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ.»[7]
«و چون بديشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مى گردانند و آنان را مى بينى كه تكبركنان روى برمى تابند.»
ممکن است، نفاق بودن غنا، به این جهت بوده باشد که کسی که از طرفی خدا را قبول دارد و از طرفی به مجالس فسق می رود و یا غنای حرام را مرتکب می شود، در حقیقت به نوعی دو رویی دچار است، فرد باید از یک سو خود را ظاهر الصلاح نشان دهد و از سوی دیگر به این گناه مبادرت کند و این نفاق است، و شاید تعبیر روییدن نفاق در قلب، به همین جهت است که فرد به سبب کثرت این عمل، نفاق را در خود پرورش می دهد (این مطلب را شاید بتوان از نوشته مرحوم مولی احمد تونی در رساله شهاب ثاقب، ذیل بیان «قول زور» استفاده کرد.) [8]
مویّد این استفاده روایت کلینی از امام باقر است که می فرماید:
«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ.» [9]
روشن است که فردی که مسلمان است و به مضمون باطل گوش می دهد، شیطان را هم می پرستد و گرفتار نوعی نفاق شده است.
به سبب مطلب مذکور البته می توان گفت که اشاره حضرت به شرکت در جلسات خلفای بنی عباس بوده باشد که مجالس فسق و غنا بوده باشد.
چنانکه در صحیحه حسن بن هارون آورده شده است: «الغنا مجلس لا ینظر الیه الی اهله» که صراحته در آن غنا، به عنوان مجلس برشمرده شده است. [10]
اما درباره ارتباط غنا و نیاحه لازم است نکاتی را مورد توحه قرار دهیم.