97/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
جمع بندی:
ما می گوئیم:
1.
الف)
1. سخن امام آن بود که قول الزور یعنی قول مشتمل بر زور. و این اشتمال گاه به نحو اشتمال بر مضمون کلام است و گاه به نحو اشتمال موصوف بر صفت.
2. اشتمال موصوف بر صفت، یعنی گفتار چون دارای کیفیت باطل است، باطل است. اشتمال بر کیفیت قابل فهم عرف است. هرچند ممکن است در همین هم شبهه کنیم و بگوئیم «سخن مشتمل بر باطل» بر سخن دارای کیفیت باطل صدق نمی کند.
3. امّا در مورد «احسنت» گفتن، سخن امام با متفاهم عرفی سازگار نیست چراکه درست است که هر جا عرض در جوهری هست، آن جوهر مشتمل بر عرض است و لذا اگر فعلی (ذات فعل) باطل بود، در حقیقت مشتمل بر بطلان است ولی این متفاهم عرفی نیست و عرف نفس فعل باطل را مشتمل بر باطل نمی داند. به عبارت دیگر عرف چنین سخنی را «سخن مشتمل بر باطل» و یا حتی «سخن باطل»، نمی داند بلکه آن را «کار باطل» بر می شمارد.
4. صحت سند روایت حماد بن عثمان، این تحلیل از آیه را با خدشه مواجه می کند.
ب)
1. سخن مرحوم ایروانی که می گوید «چون غنا باطل است، به «قول» زور گفته می شود» مستلزم آن است که بگوئیم قول در آیه، فقط به معنای غنا می باشد، چراکه ماحصل فرمایش ایشان آن است که چون غنا زور است به سخن دارای کیفیت غنایی، هم می توان، زور گفت. پس در نگاه ایشان اساساً زور بودن «قول» به سبب غنایی بودن است و لذا غیر غنایی ها را زور نمی داند.
2. این سخن با روایاتی که شهادت باطل را هم قول زور می داند یا احسنت گفتن را هم قول زور می داند، سازگار نیست.
ج) سخن مرحوم خویی که می گوید «غنا چون متحد با قول است، مجازاً قول دانسته شده است» سر از مجاز در می آورد و یا باید به حکومت روایات بر آیه شریفه قائل شویم و بگوئیم شارع غنا را هم تعبدا زور دانسته است.
د) سخن شیخ انصاری هم که می گویند «مجموع آیه و روایات آن است که کلام باطل با کیفیت باطل حرام است» شامل احسنت گفتن نمی شود و شامل شهادت زور هم نمی شود.
2. به نظر می رسد فرمایش شیخ را به نوعی می توان تغییر داد و پذیرفت:
«قول الزور» یعنی مضمون باطل. امّا اینکه روایات غنا را مصداق آن می داند از باب آن است که در آن روزگار غنا با مضمون باطل بوده است و لذا از باب ملازمه وجودی که در آن روزگار بین مضمون باطل با کیفیت خاصه رایج بوده است، امام «غنای متعارف آن روزگار» که کیفیت مشتمل بر مضمون باطل بوده است را مصداق باطل دانسته است. به عبارت دیگر به جهت اینکه غنای متعارف، متحد با قول باطل بوده است، مصداق قول باطل دانسته شده است.
امّا درباره «احسنت گفتن»، باید قائل به حکومت شویم که امام تعبدا این را هم قول دانسته است. به عبارت دیگر چون «احسنت گفتن» یک فعل است که مصداق تحسین باطل است، به این فعل هم تعبداً و حکومةً گفتار باطل اطلاق شده است.
پس قول الزور را چه اضافه مصدر به مفعول بگیریم و چه اضافه موصوف به صفت بگیریم، در صدق عرفی، شامل «فعلِ باطل» نمی شود بلکه در فرض اضافه موصوف به صفت تنها مضمون یا مضمون و کیفیت باطل را در بر می گیرد و لذا روایت حماد بن عثمان (احسنت گفتن) را باید به نحو حکومت داخل در آن دانست.
3. با توجه به آنچه گفتیم می توان گفت آیه شریفه به ضمیمه روایات وارده تنها «غنای مشتمل بر قول باطل» که غنای متعارف آن روزگار بوده است را شامل می شود، و نمی توان حرمت هر نوع غنایی را از آن استفاده کرد.
نکته:
آیه مذکور – هرگونه که دلالت داشته باشد- آیا استماع را حرام کرده است و یا ایجاد غنا را؟
ممکن است بگوئیم اگر مراد ایجاد غنا باشد که ظاهر لفظ غنا چنین است، نمی توان حکم به حرمت استماع کرد، ولی اگر گفتیم مراد از غنا، حضور در مجالس غنا و استماع آن است، میتوان بالملازمه عرفی، ایجاد غنا را هم حرام دانست.
اللهم الا ان یقال: چنانکه شیخ از صحاح نقل کرده است. [1]
«غنا از سماع» است و لذا اصلاً ماده غنا یعنی سماع و لذا «جاریه مُسمِعه» یعنی «جاریه مغنّیه»
ولی به نظر می رسه این سخن کامل نیست، چراکه «مسمعه» از ریشه «اسماع» است که به معنای «ایجاد صوت برای شنیده شدن» است. و چنانکه برخی از اساتید ما می گفتند اگر هم به غنا سماع گفته می شود از باب تسمیه سبب به اسم مسبب است (سبب: غنا، مسبب شنیده شدن)
دلیل دوم بر حرمت غنا:
«وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا ﴿۶۲﴾ وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا ﴿۶۳﴾ وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا ﴿۶۴﴾ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ﴿۶۵﴾ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا ﴿۶۶﴾ وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا ﴿۶۷﴾ وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا ﴿۶۸﴾ يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا ﴿۶۹﴾ إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۷۰﴾ وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَابًا ﴿۷۱﴾ وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا ﴿۷۲﴾»[2]
ترجمه: «و اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد. و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه روى زمين به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى دهند. و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده شب را به روز مى آورند. و كسانى اند كه مى گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى است. و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهى است. و كسانى اند كه چون انفاق كنند نه ولخرجى مى كنند و نه تنگ مى گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمى گزينند. و كسانى اند كه با خدا معبودى ديگر نمى خوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمى كشند و زنا نمى كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد. براى او در روز قيامت عذاب دو چندان مى شود و پيوسته در آن خوار مى ماند. مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مى كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است. و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوى خدا بازمى گردد. و كسانى اند كه گواهى دروغ نمى دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى گذرند.»
در این آیات که بیان خصلت بندگان خوب خداست، از زمره این صفات «عدم شهادت زور» است.
بیان فخررازی در تفسیر آیه:
«الزور يحتمل إقامة الشهادة الباطلة، و يكون المعنى أنهم لا يشهدون شهادة الزور فحذف المضاف و أقيم المضاف إليه مقامه و يحتمل حضور مواضع الكذب كقوله تعالى: فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ [الأنعام: 68] و يحتمل حضور كل موضع يجري فيه ما لا ينبغي و يدخل فيه أعياد المشركين و مجامع الفساق، لأن من خالط أهل الشر و نظر إلى أفعالهم و حضر مجامعهم فقد شاركهم في تلك المعصية، لأن الحضور و النظر دليل الرضا به، بل هو سبب لوجوده و الزيادة فيه، لأن الذي حملهم على فعله استحسان النظارة و رغبتهم في النظر إليه، و قال ابن عباس رضي اللَّه عنهما المراد مجالس الزور التي يقولون فيها الزور على اللَّه تعالى و على رسوله، و قال محمد بن الحنفية الزور الغناء، و اعلم أن كل هذه الوجوه محتملة و لكن استعماله في الكذب أكثر.» [3]
توضیح:
1. احتمال اول: زور به معنای اقامه شهادت باطل و دروغ است. و لذا آیه می گوید [شهود: حضور] «حاضر نمی شوند شهادت دروغ را». در این فرض «شهادت» به عنوان مضاف حذف شده است.
2. احتمال دوم: آیه به معنای آن است که مومنین در مجالسی که در آنها دروغ می گویند حاضر نمی شوند. همانند آنچه در آیه شریفه آمده است: (انعام/68) «اگر گروهی را دیدی که در آیات ما طعنه می زنند، از آنها دوری گزین تا در سخن دیگری وارد شوند.»
3. احتمال سوم: آیه حضور در هر جایی که نباید مسلمان برود را می گوید مثل مجامع فساق و اعیاد مشرکین. چراکه نفس حضور، شرکت در معصیت است. چراکه شرکت، دلیل رضایت است، چراکه آنها را به این کار بر می انگیزد، تحسین آنها و رغبت به آنهاست.
4. احتمال چهارم: ابن عباس می گوید مراد مجالس زور یعنی مجالسی است که در آن به خدا و رسول خدا دروغ می بندند.
5. احتمال پنجم: محمد بن حنفیه می گوید زور یعنی غنا.
6. همه این وجوه محتمل است ولی استعمال زور در دروغ بیشتر است.