97/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
ما می گوئیم:
با توجه به آنچه خواندیم روشن است که:
1. برخی طرب را سرور و نفس حزن دانسته اند و برخی آن را حالت سبکی حاصل از سرور و حزن دانسته اند. و برخی آن را حرکت (که ظاهراً حرکت ناشی از سرور و حزن مراد است) بر شمرده اند.
برخی نیز تصریح دارند در لسان عامه مردم و عرف، طرب به معنای حزن یا خفت ناشی از حزن نمی باشد، بلکه ذهاب حزن و حلول فرح است.
2. ارتباط طرب مستعمل در روایات (به سبب اینکه برخی نوشته اند، در لسان عامه، طرب به معنی سرور یا حالت ناشی از سرور است)، با حزن قابل اطمینان نیست، ضمن اینکه می توان گفت اکثریت لغویین، طرب را نفس شادمانی ندانسته اند، اما نکته مهم آن است که «خفت حاصل از سرور» مفهومی مشکک می باشد و معلوم نیست چه اندازه سستی و سبکی، طرب است و اساساً خفت و سبکی حاصل از سرور –اگر مفهومی مجمل نیست- در کدامین مرتبه اش طرب است و آیا همه مراتب آن را می توان طرب دانست یا مرتبه ای از آن که به حرکت منتهی شود چنین است؟ در این باره مناسب است به سخن مرحوم سبزواری که سابقاً در ضمن جمع بندی بحث غنا آوردیم، توجه شود.
همین مطلب به نوعی مورد اشاره مرحوم کاشف الغطا واقع شده است
و ایشان علاوه بر اینکه می گویند معلوم نیست کدام مرتبه از طرب ملاک است، بر این عقیده اند که بقیه صفات را هم (ظاهراً به سبب مشکک بودن) نمی توان به طور مطلق ملاک غنا دانست.
«أما العرف فمن المعلوم عندهم انه ليس كل من مد صوتاً في كلامه غناء سواء صرخ أو نادى و لا كل من رجع غناء و لو بالترجيع المنكر و لو مرة و لا كل من اعتنى بصوته و حسن غناءه لأن كلًا من الداعين و القارئين و الزائرين كذلك و لا كل من أطرب بنفس صوته لحسنه غناء كما ينقل عن سيد الساجدين عن الأنبياء الماضين (عليهم السلام) و لا كل من رقّقَ غناء و لو كان لضعف أو لأمر آخر أو لقبح كما يفعله النساء و هل المراد بالترجيع المرة و المرتين أو المراد و هل الطرب فيه في النفس أو لذة و ميل للصوت و هديه أو بالمد العرفي أو الصرفي و ربما عاد الإجمال في كلا تفاسيرهم.»[1]
توضیح:
غُنج: کرشمه و ناز
3. اما مهم ترین نکته آن است که مفتاح الکرامه مطرح کرده است.
ایشان می نویسد آنچه در میان بحث غنا، مطرح است، اطراب (مطرب) است و نه طرب، و آنچه ما به تعریف آن اقدام کردیم، طرب است.
به عبارت دیگر اصلا طرب به معنای مذکور در تعریف غنا داخل نیست بلکه «مطرب» دخیل است و اطراب و تطریب به معنای کشیدن و تحسین و ترجیع است. ایشان می نویسد:
«فقد تحصّل هنا أنّ المراد بالإطراب و التطريب غير الطرب بمعنى الخفّة لشدّة حزن أو سرور كما توهّمه صاحب «مجمع البحرين» و غيره من أصحابنا كما ستعرف، فكأنّه قال في «القاموس»: الغناء من الصوت ما مدّ و حسّن و رجّع فانطبق على المشهور، إذ الترجيع تقارب ضروب حركات الصوت و النفس فكان الترجيع لازماً للإچطراب و التطريب، و من هنا صحّ للمصنّف أن يفسّره في شهادات الكتاب بترجيع الصوت و مدّه. و في «الإرشاد و التحرير» بذلك مع زيادة التطريب.
و الوجه فيه أنّ الترجيع قد يكون بلا مدّ قطعاً و ليس غناء قطعاً، و قد يكون مع مدّ من غير تحسين و تطريب و ترقيق بل مع جفاء و خشونة و غلظ في الصوت و ليس هذا بغناء قطعاً، و قد يكون المدّ بلا ترجيع و هذا أيضاً ليس بغناء.» [2]
توضیح:
1. اطراب غیر از طرب است.
2. و لذا قاموس که می گوید «الغناء من الصوت ماطُرّب به»، گویی می خواهد بگوید غنا صوت مددار، زیبا و دارای ترجیع (چهچهه) است. چراکه مطرب را ما گفتیم به معنای ایجاد ترجیع است.
3. ترجیع لازمه اطراب است.
4. و لذا علامه در کتاب شهادات از قواعد می نویسد، غنا ترجیع صوت و مدّ صوت است و علامه در ارشاد هم می گوید غنا ترجیع صوت و تطریب صوت است.
5. ترجیع اگر بدون مدّ باشد غنا نیست و اگر با مد باشد ولی حسن نداشته باشد هم غنا نیست.
6. و ممکن است مدّ باشد ولی ترجیع و حسن نباشد، آن هم غنا نیست.
مفتاح الکرامه سپس ادامه می دهد:
«فمن ذكر المدّ و الترجيع و التطريب فلا حاجة به إلى تضمين و لا تحميل، كما أنّ مَن ذكر التطريب و الإطراب كذلك لأنّه لا يكون بدون مدّ و ترجيع و أنّ مَن ذكر المدّ و الترجيع فقد حمّل أحدهما و ضمّنه معنى التحسين و التطريب و الترقيق و أبقى الآخر على معناه الأصلي، كما أنّ من اقتصر على أحدهما حمّله و ضمّنه ذلك.»[3]
توضیح:
1. پس کسیکه در تعریف غنا، هر سه صفت (مد، ترجیع و تطریب) را آورده است، کلامش کامل است و نکته ای را در ضمن نکته ای دیگر قرار نداده است، و لازم نیست سخن او را بر معنایی دیگر حمل کنیم.
2. و کسیکه فقط به تطریب اشاره کرده هم، کلامش کامل است چراکه تطریب بدون مد و ترجیع حاصل نمی شود.
3. ولی کسیکه فقط به مد و ترجیع اشاره کرده، باید یکی از این دو صفت را از معنای خود خارج کرده و متضمن معنای تحسین و ترقیق قرار دهد.
4. و کسیکه فقط به مد یا ترجیع اشاره کرده است هم باید به همین نحوه عمل کند.
فاضل جواد (صاحب مفتاح الکرامه) سپس می نویسد که تعاریف فقها هم با این نگاه تصحیح می شود و اساساً به همین نکته اشاره دارد:
«و بذلك ينطبق على المشهور ما نقله في «النهاية» عن الشافعي من أنّه تحسين الصوت و ترقيقه بالتقريب المشار إليه، و كذلك قوله فيها: كلّ من رفع صوتاً و والاه فصوته عند العرب غناء، لأنّ المراد بالموالاة الترجي
و بذلك ينزّل على المشهور أيضاً ما في شهادات الكتاب و بعض كتب اللغة من أنّه ترجيع الصوت و مدّه، و ما في «السرائر و إيضاح النافع» من أنّه الصوت المطرب لأنّه كما في «القاموس» و قول من قال إنّه مدّ الصوت، و قول من قال: مَن رفع صوتاً فهو غناء، و قوله في «المصباح المنير»: إنّه الصوت، كما يظهر ذلك لديك ممّا ذكرناه.
و يرشد إلى ذلك أنّ مَن تعرّض لبيان معناه ما عدا صاحب «الكفاية» تبعاً «لمجمع البرهان» لم يذكر له إلّا معنيين، المعنى المشهور و الإحالة إلى العرف كالفاضل المقداد و الشهيد الثاني بل قد نقول: إنّ المعنى المشهور لا يحكم العرف بسواه. و يرشد إلى ذلك أنّ جماعة ممّن عرّفه كالمحقّق في شهادات «الشرائع» و المصنّف في «الكتاب و التحرير و الإرشاد» لم يذكروا له إلّا المعنى المشهور، و ما ذاك إلّا لأنّه هو الّذي يحكم به العرف، و إلّا لكان الواجب عليهم الإحالة على العرف كما تقتضيه قواعدهم، لأنّه لفظ ورد من الشرع تحريم معناه و لم يعلم له معنىً شرعي فيحال على العرف. و لو كان له في اللغة معنىً يخالفه لأنّ العرف العامّ يقدّم عليها فكيف يفسّرونه بمعنىً يخالف العرف، إنّ ذلك لمستبعد منهم غاية البُعد.»[4]
توضیح:
1. شافعی که می گوید غنا تحسین صوت و ترقیق آن است یا می گوید هر کس صدایش را بالا می برد و توالی می بخشد، مرادش همین ترجیع است چراکه توالی به معنای ترجیع است.
2. و همه کسانیکه معنای مشهور را اختیار کرده اند (مدّ ترجیع صوت و مدّ صوت) همین را مدّ نظر دارد.
3. و کسانیکه به معنای عرفی احاله کرده اند هم همان معنای مشهور را مدّ نظر دارند و کسانیکه معنای مشهور را گفته اند همان را معنای عرفی می دانسته اند و الا باید می گفتند که حکم شرعی تابع معنای مشهور نیست بلکه تابع معنای عرفی است.
ما می گوئیم:
1. ماحصل فرمایش ایشان آن است که تطریب به معنای ترجیع و مدّ است و با طرب فرق دارد و غنا: صوت زیبای دارای تطریب است و لذا اگر کسی بگوید غنا صوت مطرب است، مثل آن است که بگوید غنا صوت دارای مد و ترجیع است ولذا تطریب مطلب جدیدی غیر از «ترجیع و مدّ» در بر ندارد.
2. البته یک اشکال به ایشان قابل ایراد است و آن اینکه ایشان در بند اول سخن خویش «تحسین و ترقیق» را هم در تعریف غنا داخل می کند و آن را در کنار تطریب قرار می دهد. ولی در قسمتی که به کلمات فقها اشاره می کند، از «تحسین و ترقیق» سخنی به میان نمی آورد. دقت شود که ایشان هیچ تصریحی ندارد که «تحسین و ترقیق» در ترجیع نهفته باشد.