97/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
نکته:
معنای طرب چیست؟
دهخدا وقتی این لغت را از لغت نامه های فارسی معنی می کند، آن را به شادمانی و نشاط و شادی معنی می کند و در ادامه آن را به «سبک شدن از شدّت شادی یا غایت اندوه» معنی می نماید.
امّا لغویون عرب:
لسان العرب: «الطَّرَبُ الفَرَح و الحُزْنُ؛ عن ثعلب. و قيل: الطَّرَبُ خفة تَعْتَري عند شدَّة الفَرَح أَو الحُزن و الهمّ. و قيل: حلول الفَرَح و ذهابُ الحُزن... قال ثعلب: الطَّرَبُ عندي هو الحركة؛ قال ابن سيدة: و لا أَعرف ذلك... يقال طَرَّب فلاناً في غِنائِه تَطْريباً إِذا رَجَّع صوتَه و زيَّنَه... التَّطْريب في الصوت: مَدُّه و تَحْسينُه.» [1]
معجم مقابیس اللغه:
طرب: یقولون ان الطرب خفة تصیب الرجل من شدة سرور او غیره... قالوا و طرّب فی صوته؛ اذا مدّه.» [2]
مجمع البحرین:
طرب: خفّة تعتری الانسان شدة حزن او سرور و العامّة تخصّه بالسرور [عامه: به معنای عموم مردم است، اگرچه طریحی صاحب مجمع البحرین شیعه است ولی چون این اصطلاح در دیگر کتب لغت هم آمده به معنای عموم مردم است]. [3]
قاموس المحیط:
«طرب: محرکة الفرح و الحزن، ضدّ، او خفة تلحقک، تسرّک او تحزنک و تخصیصه بالفرح وهم.»[4] [اختصاص آن به خوشی، یک پندار است.]
کتاب العین:
«الطرب: الشوق. و الطرب: ذهاب الحزن، و حلول الفرح. طرب يطرب طربا فهو طرب. و طرب في غنائه تطريبا، [إذا رجع صوته] «40»، و أطربني هذا الشيء.»[5]
جمهرة اللغه:
الطرب: ان یستخّفک الفرح او الحزن.» [6]
تهذیب اللغه:
«و قال الاصمعی: الطرب: خفة یجدها الرجل لشوق او فرح او هَمّ.» [7]
المحيط في اللغة:
«الطَّرَبُ: ذَهَابُ الحُزْنِ و حُلُوْلُ الفَرَحِ، طَرِبَ يَطْرَبُ طَرَباً. و هو الشَّوْقُ أيضاً، أَطْرَبَنِي الشَّيْءُ. و خِفَّةٌ تَعْتَري الإِنسانَ في الفَرَحِ و الحُزْنِ.» [8]
الصحاح:
«الطَّرَبُ: خِفَّة تصيب الإنسانَ لشدةِ حزنٍ أو سرور.» [9]
المحکم و المحیط الاعظم:
«الطرب: الفرح و الحزن، عن ثعلب.
و قیل: الطرب: خفة تعتری عند الفرح و الحزن، و قیل: حلول الفرح و ذهاب الحزن.
و قال ثعلب: الطرب: مشتقّ من الحرکة، فکان الطرب عنده هو الحرکة، و لا اعرف ذلک.
و الطرب: الشوق.» [10]
اساس البلاغه:
«هو خفّة من سرور او همّ، و تطرّب.» [11]
شرح قصیده المدهبه:
«الطرب: ما یستخف الانسان من فرح او حزن.» [12]
مقدمه الادب:
«طرب من الفرح و من الحزن سبکسار شد از شادی و از اندوه، سبک شد از شادی و از غم، طرب الرجل اذا اخذته خفة من شدة السرور او من شدة الحزن طرباً و هو طرب سبکسار؛ و طروب مترادف.» [13]
شمس العلوم:
[طَرِب]: الطَّرَبُ خفة تأخذ الإنسان من شدة الفرح أو من شدة الحزن.» [14]
المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي:
«طَرِبَ: (طَرَباً) فَهُوَ (طَرِبٌ) مِنْ بَابِ تَعِبَ و (طَرُوبٌ) مُبَالَغَةٌ وَ هِىَ خِفَّةٌ تُصِيبُهُ لِشِدَّةِ حُزْنٍ أَوْ سُرُورٍ و الْعَامَّةُ تَخُصُّهُ بِالسُّرُورِ و (طَرَّبَ).» [15]
الطراز الاول:
«الطرب، بفتحتین: خفّة من شدة سرور او حزن، و العامة تخصّه بالسرور.» [16]
تاج العروس من جواهر القاموس:
«الطَّرَبُ مُحَرَّكَة: الفَرَحُ. و الحُزْنُ عَنْ ثَعْلَب، وَ هُوَ ضِدٌّ. أَو هُوَ خِفَّة تَلْحَقُك سواء تَسُرُّك أَوْ تَحْزُنُك، فهِيَ تَعْتَرِي عِنْدَ شدّةِ الفَرَح أَو الحُزْنِ، أَو الغَمِّ ، و قيل:
الطَّرَبُ: حُلُولُ الفَرَحِ و ذَهَاب الحُزْن، كذا في المُحْكَمِ و تَخْصيصُه بالفَرَح وَهَم»[17]
الافصاح:
«الطرب، خفة تصیبک تسرّک او تحزنک، و العامة تخصّه بالسرور، طرب.» [18]
الافصاح:
«الطرب: خفة تعتری عند الفرح و قیل: خفة الفرح و الحزن.» [19]
المکنز العربی المعاصر:
«طرب: [طرب]. (ف). فرح، اهتزّ، ارتاح، نشط، هشّ، هزّه السرور، استخقه الفرح، خفق فواده، طار فرحاً.» [20]
الصحاح:
«خفة تصیب الانسان لشدة حزن او سرور.» [21]
الفروق اللغویة:
«الفرق بین الاشتیاط و الغضب: ان الاشتیاط، خفة تلحق الانسان عند الغضب و هو فی الغضب کالطرب فی الفرج و قد یستعمل الطرب فی الخفة التی تعتری من الحزن.»[22]
ما می گوئیم:
با توجه به آنچه خواندیم روشن است که:
1. برخی طرب را سرور و نفس حزن دانسته اند و برخی آن را حالت سبکی حاصل از سرور و حزن دانسته اند. و برخی آن را حرکت (که ظاهراً حرکت ناشی از سرور و حزن مراد است) بر شمرده اند.
برخی نیز تصریح دارند در لسان عامه مردم و عرف، طرب به معنای حزن یا خفت ناشی از حزن نمی باشد، بلکه ذهاب حزن و حلول فرح است.
2. ارتباط طرب مستعمل در روایات (به سبب اینکه برخی نوشته اند، در لسان عامه، طرب به معنی سرور یا حالت ناشی از سرور است)، با حزن قابل اطمینان نیست، ضمن اینکه می توان گفت اکثریت لغویین، طرب را نفس شادمانی ندانسته اند، اما نکته مهم آن است که «خفت حاصل از سرور» مفهومی مشکک می باشد و معلوم نیست چه اندازه سستی و سبکی، طرب است و اساساً خفت و سبکی حاصل از سرور –اگر مفهومی مجمل نیست- در کدامین مرتبه اش طرب است و آیا همه مراتب آن را می توان طرب دانست یا مرتبه ای از آن که به حرکت منتهی شود چنین است؟ در این باره مناسب است به سخن مرحوم سبزواری که سابقاً در ضمن جمع بندی بحث غنا آوردیم، توجه شود.