« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

97/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال های امام بر کلام مرحوم اصفهانی:

حضرت امام پس از اینکه می نویسند:

«و الإنصاف أنّ ما ذكره و حقّقه أحسن ما قيل في الباب، و أقرب بإصابة الواقع و إن كان في بعض ما أفاده مجال المناقشة.»[1]

به اشکالات خود بر مرحوم اصفهانی اشاره می کنند:

     اشکال اول:

«كانتهائه حدّ الإطراب بما يكاد أن يزيل بالعقل، و أنّ العلّة في الغناء عين العلّة في المسكر، و ذلك لعدم الشاهد عليه في العرف و اللّغة.

لصدق الغناء على ما لم يبلغ الإطراب ذلك الحدّ و لم يكن من شأنه ذلك أيضا.

فإنّ للغناء أقساما كثيرة و مراتب كثيرة غاية الكثرة في الحسن و الإطراب:

فربّما بلغ فيه غايته كما لو كان الصوت بذاته في كمال الرقّة و الرخامة و كان الصائت ماهرا في البحور الموسيقية، و كان البحر مناسبا له كالبحر الخفيف مثلا، فحينئذ لا يبعد أن يكون مزيلا للعقل، و مهيجا للحليم، و موجبا لصدور أعمال من الشريف الحكيم ما لا يصدر من الأنذال و الأراذل، و إن كانت القضايا المحكيّة عن بعض أهل الكبائر كبعض خلفاء الأمويّين و العباسيّين لم يثبت كونها لمحض الغناء، فإنّ مجالس تغنّيهم كانت مشحونة بأنواع الملاهي و المعاصي، كشرب الخمور و أنواع آلات اللهو و الترقّص و غيرها حتى القضية المعروفة من وليد- لعنه اللّه- مع مغنّية لم يحرز كونها للغناء محضا.

و ربّما لا يكون بتلك المرتبة كما لعلّه كذلك غالبا.

و كلمات اللغويّين أيضا لا يساعده، لعدم تقييد مهرة الفنّ بحصول تلك‌ المرتبة، بل هم بين من فسّره بخفّة تعتري الإنسان لشدّة حزن أو سرور أو خفّة لسرور أو حزن.

نعم، في المنجد: طرب اهتزّ و اضطرب فرحا أو حزنا. و لعلّ مراده الاهتزاز و الاضطراب في الروح، كما عن الغزالي تفسيره بالصوت الموزون المفهم المحرّك للقلب، و أراد بالأوّل الخفّة الحاصلة من السرور، و بالثاني الخفّة الحاصلة من الحزن، فيوافق غيره.»[2]

توضیح:

    1. اشکال اول: مرحوم اصفهانی می گوید در تعریف طرب، ازاله عقل دخیل است و علّت حرمت غنا همان علت حرمت مسکرات است، در حالیکه این غلط است چراکه نه در عرف و نه در لغت شاهدی بر آن وجود ندارد.

    2. بلکه عرفاً اگر صدای مطرب، به ازاله عقل نرسد و چنین شانیتی هم نداشته باشد، غنا بر آن صادق است.

    3. غنا اقسام بسیاری دارد که از جهت زیبایی و طرب انگیزی مراتب مختلف دارند.

    4. برخی از افراد غنا مزیل عقل است [انذال: نَذل و نذیل: شخص رذل و بی شرف]

    5. البته برخی از قضایایی که در تاریخ نقل شده که در آنها غنا عقل را زایل کرده است، صرفاً اشاره به ازاله عقل به سبب غنا ندارد، چراکه آن مجالس همراه با شرب خمر و معاصی دیگر هم بوده است و چه بسا آنها عامل ازاله عقل بوده باشد.[3]

    6. برخی از افراد غنا نیز به این مرتبه نمی رسد و اکثراً هم چنین هستند.

    7. لغوی ها هم اگر در غنا، طرب را دخیل دانسته اند، طرب را به ازاله عقل معنی نکرده اند.

    8. البته در المنجد، طرب را تکان خوردن [اهتزّ] ناشی از شادی یا حزن دانسته است [و لذا نوعی ازاله عقل را می توان از آن استفاده کرد]

ولی در همان جا هم می توان گفت شاید مرادش تکان خوردن و جنبش در روح باشد، چنانکه غزالی هم غنا را به «صورت موزون مفهم محرک قلب» تفسیر کرده است[4] ، پس مرادش اهتزار و اضطراب در روح است.

    9. پس گویی صاحب المنجد (اراد) مرادش از اهتزار خفت حاصل از سرور است و از اضطراب خفت حاصل از ناراحتی.

 

اشکال دوّم:

«و يرد عليه أيضا أنّ الظاهر منه في مقدّمته و تحديده أنّ السبب الوحيد للحسن في المركّبات هو التناسب و أنّ الصوت بتناسبه موجب للطرب أو له شأنيّته.

مع أنّه- مضافا إلى منافاته لما قال: إنّ من الغناء الصوت المتناسب و إن كان من أبحّ رديّ الصوت و لم يطرب بل أوجب عكس الطرب، ثمّ تمثّل بقول الشاعر، فإنّ صريح كلامه في الحدّ أنّ الغناء هو ما يكون مطربا، و صريحه ها هنا أنّ من الغناء ما لم يطرب بل أوجب العك

و توهّم أنّ المراد بالثاني عدم حصوله بالفعل و إن كان له شأنيّته فاسد، لأنّ صوت أبحّ رديّ الصوت لا شأنيّة له لإيجاد الطرب بالحدّ المذكور غالبا بل دائما، و أمّا صيرورته أحيانا موجبا للأضحوكة و الفرح، فلا يوجب أن يكون مطربا كالغناء، لأنّ الطرب هو الخفّة و الحال الخاصّ الذي يحصل بالتغنّي لا مطلق الفرح. مضافا إلى أنّه لا يعتبر في الغناء مطلقا فعليّة الطرب، و على التوهّم المتقدّم يلزم اعتبار الفعليّة في نوع منه- إنّ كون السبب الوحيد في المركّبات هو التناسب، ممنو

ففي المقام لو لم يكن للصوت رقّة و رخامة و لطف و صفاء و لو في الجملة‌ لا يصير بالتناسب حسنا، كصوت القرشي المنكر الذي يدعو اللّه السامع بالطرش.

و بالجملة، الصوت المنكر الرديّ لا يكون غناء عرفا و إن كان صائته من مهرة الفنّ و أوجده بكمال التناسب، و الظاهر أنّ تسمية القائل صوت القرشي غناء من باب التهكّم و الاستهزاء، كتسمية البخيل بحاتم، و الجبان بالأسد.

بل لو كان صوت من أبحّ رديّ الصوت مع تناسب يعلم به بعض المطربين و المهرة و يكون موجبا للطرب و الخفّة، لا يكون غناء فإنّ بعض المطربين على ما حكي يكون بكيفيّة صوته مع رداءته موجبا لتفريح الحضّار و حصول الخفّة لهم بالحدّ الذي ذكر أكثر من المغنّي الذي يكون بغناه موجبا له، إلّا أن يقال: إنّ الطرب الحاصل من الغناء غير الفرح الحاصل من الصوت المذكور سنخا كما لا يبعد. و كيف كان ليس صوت مثل القرشي غناء سواء حصل منه الطرب أم لا.»[5]

توضیح:

    1. اشکال دوم بر مرحوم اصفهانی آن است که:

    2. ظاهرا ایشان تنها سبب زیبایی در مرکّبات را تناسب بر می شمارد و می گوید صوت به سبب تناسب است که شأنیت طرب دارد.

    3. در حالیکه این باطل است چراکه:

اولاً: خود ایشان در جایی دیگر می گوید غنا صوت متناسب است حتی اگر طرب انگیز نباشد.

    4. ان قلت: فراز دوّم مرحوم اصفهانی اشاره به آن صدایی دارد که شأنیت ایجاد طرب را دارد ولی بالفعل آن را ایجاد نمی کند و فراز اول تنها شأنیت را مورد اشاره قرار می دهد، پس مرحوم اصفهانی می گوید هر چه شانیت ایجاد طرب را دارد غنا هست ولو اینکه در مواردی طرب بالفعل حاصل نشود.

    5. قلت: [فاسد:] اولاً: مثال ایشان به صوت ابحّ ردی الصوت [خشن بد صدا] شأنیت ایجاد طرب هم ندارد.

    6. توجه شود که غنا چیزی است که دائماً یا حداقل غالباً باعث طرب می شود، امّا صدای آدم بدصدا ندرةً موجب خنده و نشاط می شود و لذا مطرب نیست، چراکه غنا صدای طرب ناک است و نه صدای باعث سرور.

    7. ثانیاً: (مضافاً الی انّه): مرحوم اصفهانی غنا را صدایی می دانست که شأنیت ایجاد طرب را دارد، در حالیکه اگر بخواهیم سخن متوهّم (ان قلت) را بپذیریم، باید بگوئیم مرحوم اصفهانی در برخی از انواع غنا، فعلیت طرب را معتبر می داند (چراکه می گوید برخی از افراد غنا، طرب بالفعل است و برخی از آنها، طربشان شأنی است)

[ما می گوئیم: این اشکال بر متوهّم نیست چراکه هرجا گفته شد، شأنیت چیزی معتبر است، اگر در جایی فعلیت آن چیز موجود شد، ضرری به تعریف نمی زند و این به معنای آن نیست که «فعلیت» معتبر است]

    8. ثانیاً: (ان کون السبب...) اینکه بگوئیم تنها عامل زیبایی در مرکبات، تناسب است سخن کاملی نیست، چراکه اگر صدایی متناسب باشد ولی ظرافت [رخامت: صدای خوب] نداشته باشد، اصلاً زیبا نیست.

    9. ثالثاً: استناد ایشان به شعر مذکور هم غلط است چراکه اینکه صدای قرشی، غنا نامیده شده است، مجاز است و از باب استهزاء [تهکّم: مسخره کردن] است.

    10. رابعاً: صدای خشن هم اگر ماهرانه، صادر شود، موجب طرب می شود و لذا غناست (الا اینکه بگوئیم آنچه از صدای بد حاصل می شود سرور است و با طرب و خفّتی که از غنا حاصل می شود، هم سنخ نیستند.)


[1] خمينى، سيد روح اللّه موسوى، المكاسب المحرمة (للإمام الخميني)، ج‌1، ص303.
[2] خمينى، سيد روح اللّه موسوى، المكاسب المحرمة (للإمام الخميني)، ج‌1، ص303.
[3] [ولید بن یزید شرابخواره و عیاش بود و به طرب وسماع دلبسته بود و اول کس بود که آوازه خوانها را از شهرها پیش وی فرستادند و با مطربان نشست و شرابخوارگی وعیاشی و موسیقی را رواج داد. ابن سريج نغمه گر و معبد وغريض و ابن عایشه و ابن محرز و طویس و دحمان بروز گار وی بودند. علاقه بآواز وساز براو و همه مردم دوران او غلبه یافته بود. وی کنیزکان بسیار داشت و بی پروا و دریده و بی آزرم بود. دو شب پس از خلافت خود بطرب آمد و بیخواب شد و شعری بدین مضمون میخواند: «شبم دراز شد و همی شراب خوردم و مژده رسان من از رصافه آمد و برد و عصا با خاتم خلافت برای من آورد».از سخنان بیشرمانه وی اشعاری بود که هنگام مرگ هشام وقتی مژده رسان آمد و بعنوان خلافت بر او سلام کرد بزبان آورد، که مضمون آن اینست :دوست من! از طرف رصافه ناله ای شنیدم، بیامدم و دنباله خودرا میکشیدم و میگفتم احوال زنها چطور است، دیدم که دختران هشام بر پدرشان گریه و ناله و ضجه می۔ کنند و بدبختی آنها را گرفته است حقا که مخنثم اگر همه آنها را...].
[4] أن الغناء اجتمعت فیه معان ینبغی أن یبحث عن افرادها، ثم عن مجموعها، فإن فیه سماع صوت طیب موزون مفهوم المعنی، محرک للقلب، فالوصف الاعم انه صوت طیب، ثم الطیب ینقسم الی الموزون و غیره، والموزون ینقسم الی المفهوم کالاشعار و الی غیر المفهوم کاصوات الجمادات و سائر الحیوانات. [احیاء علوم الدین، محمد غزالی، ج6، ص140.].
[5] خمينى، سيد روح اللّه موسوى، المكاسب المحرمة (للإمام الخميني)، ج‌1، ص304.
logo