97/07/23
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم اصفهانی سپس به اجزاء تعریف خود اشاره می کند:
«تقييد الصوت بصوت الإنسان لمتابعة العرف، فإنّ أصوات البلابل و إن تناسبت و أطربت لا يسمّى غناء، و بقيد التناسب يخرج ما أوجب الطرب بغيره من حسن الصوت اللغوي ذاتا أو لحسن صاحبه، أو لحسن ألفاظه و معانيه و نحو ذلك، و بقيد المتعارف يخرج الخارج عنه، فلا اعتبار بمن هو كالجماد كما لا اعتبار بمن يطرب بأدنى سبب كما أنّ الحال كذلك في حدّ المسكر، و بقولي: تكاد أن تذهب بالعقل يخرج الطرب الخفيف، إذ لا اعتبار به كما لا اعتبار بالفرح و النشاط الحاصلين من بعض المشروبات المفرّحة ما لم يبلغ مرتبة يزيل العقل عن المتعارف.»[1]
توضیح:
1. اینکه میگوئیم باید صوت انسان باشد به این جهت است که صوت بلبل و... را عرف، غنا نمی داند.
2. اینکه میگوئیم باید صوت متناسب باشد، به این جهت است که گاه یک امر غیر متناسب باعث طرب می شود گاه به سبب گوینده سخن باعث طرب می شود گاه به سبب زیبایی الفاظ و معانی باعث طرب می شود ولی این نوع طرب، غنا نیست.
3. اینکه می گوئیم باید متعارف باشد به این جهت است که برخی مثل جمادات اصلاً متأثر نمیشود و برخی هم به کمترین چیزی حالت طرب میگیرند (در مستی هم همین امر جاری است)
4. اینکه می گوئیم«تکاد ان تذهب بالعقل الی آخره» به این جهت است که طرب های کم را خارج کنیم، کما اینکه خوشی حاصل از برخی نوشیدنی ها تا وقتی به حدّ سستی نرسیده باشد اشکال ندارد.
ایشان سپس به نکته ای اشاره کرده می نویسد:
«و بالجملة الطرب في الغناء كالسكر في الشراب، و العلّة في تحريمه عين العلّة فيه و هو إزالة العقل.»[2]
حضرت امام سپس می نویسند که مرحوم اصفهانی معتقد است که تعریف های مختلف همه به همان مطلبی بر می گردد که ایشان مورد اشاره قرار داده است:
«ثمّ تصدّى لبيان عدم الاختلاف في كلمات علماء اللغة في ذلك و أنّ مغزى الجميع واحد و إن اختلف التعبير.» [3]
مرحوم اصفهانی سخن خود را چنین جمع بندی کرده است:
«و فذلكة القول أنّ الغناء هو الصوت المتناسب الذي من شأنه بما هو متناسب أن يوجد الطرب أعني الخفّة بالحدّ الذي مرّ.
فما خرج منه فليس من الغناء في شيء و إن كان الصائت رخيم الصوت حسن الأداء و أحسن كلّ الإحسان، و وقع من سامعه أقصى مراتب الاستحسان.
كما أنّه من الغناء الصوت المتناسب و إن كان من أبحّ رديّ الصوت و لم يطرب بل أوجب عكس الطرب كما قيل:
فبين كلّ من الغناء و الصوت المستحسن عموم من وجه، و هو محرّم أيضا كالغناء الحسن لعموم الأدلّة، إلّا أن يدّعى انصرافها إلى ما أوجب الطرب الفعلي.»[4]
توضیح:
1. غنا صدایی است متناسب که از آن جهت که متناسب است، شأنیت آن را دارد که طرب را ایجاد کند، و طرب یعنی خفت با همان تعریفی که گذشت.
2. پس هر چه چنین نیست، غنا نیست، حتی اگر خواننده خوش بخواند و از شنوندگان بالاترین تشویق حاصل شود.
3. و به همین جهت، اگر صدایی متناسب باشد (و شأنیّت طرب داشته باشد) غنا هست حتی اگر از فردی که صدای خشن و بدی دارد (أبحّ: کسیکه صدایش گرفته و آوازش خشن است) صادر شود و بالفعل باعث طرب بشود (بلکه چه بسا باعث عکس طرب شود)
4. در شعر گفته شده است: اگر قرشی برای من غنا کند (به جهت بد صدایی او)، از خدا می خواهم که مرا کر کند (طَرَش: کری)
5. پس بین غنا و صدای خوب، عموم من وجه است [غنا: هر چه طرب شأنی دارد چه صدای خوش باشد و چه صدای غیر خوش، صدای حسن: چه غنا باشد و چه غنا نباشد] البته صدای خوب را هم می توانیم حرام بدانیم (و بگوئیم ادله عام است و هم غنا را شامل می شود و هم صدای خوش را) الا اینکه روایات را منصرف به جایی بدانیم که به صورت بالفعل طرب را ایجاد کند. که در این صورت، فقط چیزهایی حرام است که طرب فعلی دارد و لذا حتی اگر صدایی غنا باشد (طرب شأنی دارد)، ولی طرب آن بالفعل نیست، حرام نیست.
مرحوم اصفهانی در پایان، مرحوم شیخ را هم با خود هم عقیده می داند در اینکه، طربی که در تعریف غنا اخذ شده است، طرب شأنی است:
«و لقد أحسن الشيخ- قدّس سرّه- في قوله: ما كان مناسبا لبعض آلات اللهو و الرقص.
و كأنّه تحاول ما ذكرناه، فإنّ النسب الموسيقية تنطبق على النسب الإيقاعية، و لذلك يطابق أهل اللهو بينهما.
و قد اعترض أستاذ الصناعة علي الرشيد بأنّ مغنّيك يغنّي بالثقيل و عوّادك يضرب بالخفيف.»[5]
توضیح:
1. تناسب با آلات لهو، یعنی اینکه صدا هم مطابق با همان ها باشد.
2. [و همان طور که آلات لهو، طرب شأنی دارند، صدای متناسب با آن هم چنین است]
3. و به همین جهت، اهل لهو، صدای غنایی را با صدای موسیقی مطابق می سازد.
4. و به همین جهت، یک استاد اهل فن در مجلس هارون الرشید به عدم تناسب غنا با عود اعتراض می کند.
ما می گوئیم:
1. از منظر مرحوم اصفهانی:
2. غنا صوت است و نه کیفیت صوت (الا اینکه بگوئیم در عبارت ایشان تسامح صورت گرفته و مراد ایشان کیفیت صوت است)
3. طرب تنها حالت شادی آور است.
4. طَرب چیزی است که به سر حدّ ازاله عقل برسد.
5. شأنیت طَرب برای عموم مردم، در مفهوم غنا دخیل است و نه فعلیت آن.
6. اگر صدایی طرب انگیز باشد ولی تناسب نداشته باشد، غنا نیست.
7. موسیقی، غنا نیست.