97/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
ایشان به همین جهت به کلمات فقها اشاره می کند:
«و المستفاد من الشرائع أنّه مدّ الصّوت المشتمل على الترجيع المطرب و بيّنه الفاضل في القواعد و الشهيد في الدروس و جنح إليه المحقّق الثاني رحمه الله في جامع المقاصد و عَزاه في المسالك إلى جماعة من الأصحاب و في شرح القواعد بعد حكاية القول به أوّلًا عن مجهوله و ردّه إلى العرف عن بعض الأصحاب نافياً، قال و الأوّل أشهر و وصفه في شرح المفاتيح أيضاً بالشهرة. و ظاهر الروضة و مجمع البحرين التوقف بينهما. و عن الغزّالي في الإحياء أنّه الترجيع و طول الإنشاد و قصر الممدود منه و مدّ المقصور. و لا يخفى أن ليس المراد مجرّد كون القصر و المدّ في غير محلهما، بل المراد مراعاة الوزن في الصّوت بحيث لو يتوقّف على قصر ممدود قُصِرَ أو على مدّ مقصور مُدّ فالمعنى أي معنى هذا التعريف أنّه مدّ الصوت المشتمل على الترجيع و الوزن. و عن بعض مَن عاصرناه أنّه اسم للألحان التي يتلهّى بها المترفون، و لو قُرئ بها القرآن أو المراثي مطربة كانت أم غيرها، و احتمله قريباً شيخنا مدّ ظلّه في المستند و أخذ رواية عبد الله بن سنان الآتية الآمرة بقراءة القرآن بألحان العرب و أصواتها المحذورة عن لُحونِ أهل الفسق و أهل الكبائر مشعرة بذلك.
و ذهب بعض الأجلّة إلى أنّ الغناء لغةً هو الصوت المرجَّع المطرب. و عرفاً هو الصوت الملهي المزيّن باستعمال الملاهي و الرقص و التَّصدية. يعني أنّه بعد وضعه اللُّغوي صار بكثرة الاستعمال حقيقةً في المعنى الثاني أيضاً فهو عنده من الألفاظ المشتركة.
و الأظهر، وفاقاً للأكثر، أنّه لغةً و عرفاً مدُّ الإنسان صوته مع الترجيع و التطريب، و عليه فالصوت المقصور على الكلمات أو عليها و على محض المدّ ليس بغناء و إن حَسُنَ و زعم بعض الأجلّة عدم اتصاف الصوت العاري عن الترجيع بشيء من الحسن و القبح نظراً إلى ابتنائهما إلى جودة تأليف الأصوات و رداءته و توقف التعدّد فيها على الترجيع محل نظر فإنّ الطنين مع استقامته كثيراً ما يكون حسناً و لا يعتريه ريب و كذا ما أشبهه من صوت الإنسان.»[1]
توضیح:
1. صاحب شرایع غنا را «کشیدن صدا همراه با ترجیع مطرب» دانسته و همین را علامه، شهید و محقق ثانی پذیرفتهاند. شهید ثانی همین را به گروهی از اصحاب نسبت داده است ولی در شرح قواعد پس از اینکه این قول را از گروهی مجهول از اصحاب حکایت می کند از بعضی دیگر نفی آن را نقل میکند (در حالیکه آن ها معنی غنا را به عرف احاله دادهاند) می گوید همان تعریف صاحب شرایع مشهورتر است.
2. شرح مفاتیح هم این قول را مشهور دانسته است.
3. شهید ثانی در روضه و همچنین مجمع البحرین بین این دو قول تعریف کردند
4. غزالی هم تعریفی ارائه کرده است
5. برخی از معاصرین ما هم غنا را نام لحن های دانسته اند که مرفهین با آن لهو و لعب می کنند حتی اگر با آن لحن قرآن و مرثیه خوانده شود.
6. مرحوم نراقی هم همین تعریف را پسندیده است.
7. برخی از بزرگان [ظاهراً مراد سید ماجد حسینی است] هم غنا «صوت ترجیع دار و طرب انگیز» دانسته است و ادامه داده اند.
8. عرفاً، غنا عبارت است از صوت لهوی که همراه با رقص و سوت و لهو و لعب باشد.
9. به این معنی که اگرچه در ابتدا غنا لغةً به معنای اول بوده ولی بعد به سبب کثرت استعمال به معنای دوم (همراهی با مجالس لهو و لعب) درآمده است.
10. و لذا از الفاظ مشترکه است.
11. اظهر آن است که:
«غنا کشیدن صوت همراه با ترجیع و طرب است»
12. ولذا صدای کشیده شده که لفظ کلمات را در بر دارد یا فقط کشیدن را در بردارد (بدون طرح و ترجیع) غنا نیست، هرچند صدای خوش باشد.
13. بعضی هم می گویند اگر صدا دارای ترجیع نباشد اصلا خوب نیست ولی این حرف باطل است.
مرحوم ملاّحبیب الله کاشانی ضمن اشاره به بسیاری از تعریف ها، آنها را نقد میکند:
«فقد اختلف العبارات في المقام على وجوه كثيرة:
منها: أنّه مطلق الصوت. و هذا ظاهر الفيّومي في المصباح و لم أر من وافقه و من المحتمل إرادته العهد، فيرجع إلى أحد المعاني الآتية.
و منها: أنّه ما يقال له بالفارسية: «آواز خواندن و خوانندگى و سراييدن».
قال الحسين بن أحمد الزوزنيّ في ترجمته للمصادر، التغني سراييدن انتهى.
و الأولى (حينئذ) تفسير الغناء بسرود و آوازه، و التغني بخوانندگى و سراييدن، فرقا بين تفسير المصدر و اسمه.
قال في الصراح: أغنيّة بالضمّ و التشديد: سرود، و الجمع أغاني، و التغنية سرود گفتن.
و منها: أنّه مدّ الصوت، حكي عن بعض.
قال المدقق الأردبيلي رحمه اللّه و الظاهر أنه يطلق على مدّ الصوت من غير طرب، فيكون حراما،
إذ يصحّ تقسيمه إلى المطرب و عدمه. انتهى فتدبّر.
و منها: أنّه رفع الصوت و موالاته.
قال ابن الأثير في النهاية: و كلّ من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء انتهى.
فالأولى على هذين الوجهين: تفسير الغناء بالصوت الممدود و المرفوع، الذي فيه موالاة.
لا نفس المدّ و الرفع، كما في جملة من العبارات، لما عرفته، نعم، هذا تفسير للتغنّي.
و منها: أنّه تحسين الصوت و تزيينه.
حكاه جماعة عن الشافعي...
و منها: أنّه ترجيع الصوت و مدّه.
حكى عن العلّامة في شهادات القواعد، و المراد بالترجيع ترديد الصوت في الحلق،
كقراءة أصحاب الألحان اآ اآ اآ قاله الطريحي في المجم
و الأولى تفسيره بالصوت المرجّع الممدود.
و منها: أنّه الصوت المشتمل على الترجيع المطرب.
ذكره الأكثرون.» [2]
توضیح:
1. قول اول برخی گفتهاند غنا مطلق صوت است که این حرف درستی نیست. و احتمال دارد مراد از «ال» در «الصوت»، «ال» عهد است یعنی یک نوع خاص از صوت.
2. قول دوم: برخی گفته اند غنا یعنی خوانندگی.
3. قول سوم برخی گفته اند غنا یعنی کشیدن صوت. مرحوم اردبیلی به همین جهت میگوید چون کشیدن صوت گاه طرب انگیز است و گاه طرب انگیز نیست، مطلق کشیدن صدا حرام است.
4. قول چهارم برخی گفته اند غنا بالا بردن صدا و پشت سر هم آوردن صدا است.
5. بنابراین تعریف بهتر است بگویم صدای محدود یا مرفوع وقتی در آنها موالات باشد و نه نفس کشیدن و بالا بردن.
6. قول پنجم برخی گفته اند غنا تحسین صدا و تزیین صدا می باشد.
7. قول ششم برخی گفته اند غنا ترجیع صدا و کشیدن آن است؛ مراد از ترجیع چرخاندن صدا در حلق است.
8. قول هفتم: برخی گفته اند که غنا صوت مشتمل بر ترجیع مطرب است.
مرحوم کاشانی سپس به اقوال دیگر اشاره می کند:
«و منها: أنّه الصوت المشتمل على الترجيع، و إن لم يكن مطربا.
ذكره جماعة، و الظاهر عدم اعتبارهم المدّ...
و منها: أنّه الصوت الممدود المحسّن المشتمل على الترجي
حكي عن (مفتاح الكرامة) زاعما أنّ مرادهم بالإطراب في تفسير الغناء هو مدّ الصوت و ترجيعه و تحسينه، لا الخفّة الموجبة لشدّة سرور أو حزن، لما في جملة من كتب اللغة من تفسير التطريب بذلك... و نحوهما فتدبّر.»[3]
توضیح:
1. قول هشتم: غنا صوت مشتمل بر غنّه (تو دماغی آواز خواندن)
2. قول نهم: غنا صوت مشتمل بر ترجیع حتی اگر مطرب نباشد. ایشان کشیدن صدا را شرط نمی دانند.
3. قول دهم: غنا عبارت است از صدای کشیده خوش که مشتمل بر ترجیع است.
4. قول یازدهم: غنا صوت مشتمل بر کلام لهوی و مقرون و آلات لهو است.
5. قول دوازدهم: صوت لهوی است (حتی اگر کلام نباشد)
6. قول سیزدهم: غنا صوت زیبای موزون است که دارای معنا مفهوم است و قلب را تحریک می کند.
7. قول چهاردهم: غنا آن است که در عرف غنا دانسته می شود.
8. دلیل این گروه آن است که هرچه را شارع مقدر نکرده است ملاکش عرف است.
9. اما این سخن باطل است چرا که این در صورتی است در عرف تعریف روشنی موجود باشد.