« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد حسن خمینی

95/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم



3) امّا از طرف دیگر از برخی کتاب‌های لغت می‌توان استفاده کرد که صورت و تمثال به نقاشی هم اطلاق می‌شده است.

«و التمثال و الجمع التماثيل. قوله ما هذِهِ التَّماثِيلُ أي ما هذه الأصنام. و مثلت له تمثيلا: إذا صورت له مثاله بالكتابة و غيرها. و منه" العبد إذا كان أول يوم من أيام الآخرة مثل له ماله و ولده و عمله" يقرأ على ما قيل: بالبناء للمفعول‌.»[1]

    1. «و مَثَّلَهُ له تَمْثيلًا: صَوَّرَهُ له بكِتابَةٍ أَو غَيْرها، حتى كأَنَّه يَنْظُرُ إِليه.و امْتَلَثُه هو أَي تَصَوَّرَهُ فهو مُطاوعٌ له، قالَ اللّهُ تعالَى: فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا، أَي تَصَوّر.»[2]

چنانکه روشن است قید کتابت با نقاشی تناسب دارد.

    2. «بين المثل و الشكل: أنّ الشكل هو الّذي يشبه الشي‌ء في أكثر صفاته حتّى يشكل الفرق بينهما، و یجوز ان یقال ان اشتقاقه من الشکل و هو الشمال واحد الشمائل، قال الشاعر:

حی الحمول بجانب الشکل اذ لا یلائم شکلها شکلی

أی لا توافق شمائلها شمائلی فمعنی قولک شاکل الشیء الشیء انه اشبهه فی شمائله، ثم المشاکل شکلا کما یسمی الشیء المصدر، و لهذا و لا يستعمل الشكل إلّا في الصور، فيقال هذا الطائر شكل هذا الطائر، و لا يقال الحلاوة شكل الحلاوة. و مثل الشي‌ء ما يماثله و ذاته.»[3]

از عبارت «لا يستعمل الشكل إلّا في الصور» چنین بر میآید که صورت بر هر نوع مشابهت صادق است.

    1. نکته دیگر که از عبارت لغویها قابل استفاده است آن است که در صدق این واژهها فرقی بین«ذات روح» و غیر ذات روح نیست. این مطلب اگرچه به اطلاق در عبارات دیگر لغویها مطرح شده ولی به صراحت در عبارت«المغرب» آمده است، البته موسوعه فقهیه که بیان جامعی از نظرات اهل سنت دارد مینویسد: برخی تمثال را به ذی الروح اختصاص دادهاند(اگرچه مجسمه باشد و یا روی سطح باشد) ولی صورت را اعم از ذی الروح و غیر ذیالروح دانستهاند.[4]

«و التمثال: ما تصنَعُه و تصوّره مُشبَّها بخلق الله تعالی من ذوات الروح و الصورة، عامٌّ.»

در نقطه مقابل صاحب جواهر این تصمیم مطرزی در المغرب را نپذیرفته و مینویسد:

«لا يخلو بعض كلامه من النظر، خصوصا دعواه عموم الصورة، بل هي أولى من التمثال بدعوى الاختصاص، كما أن التمثال أولى بدعوى العموم منها، كما يؤيد ذلك إطلاق الصورة مرادا بها ذات الروح في أخبار كثيرة على وجه إن لم يظهر منه كونها حقيقة في ذلك فلا ريب في ظهوره في أنه المراد‌ عند الإطلاق[5]

برخی از بزرگان به ایشان اشکال کردهاند:

«قد عرفت من كلمات أهل اللغة أنّ المثل بمعنى الشبه، و الصورة بمعنى الشكل و الهيئة، فهما بحسب المفهوم عامّان. و على هذا فلو سلّم ظهورهما- بمقتضى ما مرّ بيانه- في خصوص المجسّم فلا نسلّم ظهورهما في خصوص الحيوان. و قد كثر استعمالهما في العموم أيضا، نعم يمكن أن يراد بهما في بعض الروايات و الإطلاقات الخصوص بمقتضى القرائن الداخليّة أو الخارجيّة و لكن لا يوجب هذا حملهما على ذلك أو إجمالهما فيما إذا لم يكن قرينة على إرادة الخصوص.»[6]

جمع بندی:

با توجه به آنچه خواندیم میتوان گفت صورت از حیث معنای لغوی اعم از مجسمه و نقاشی است و همین معنی در مورد تمثال هم احتمال می رود. ضمن اینکه ذی الروح بودن در مفهوم آنها اخذ نشده است.

 

کلمات فقهاء در مسئله:

    1. در میان فقهای شیعه مرحوم مفید«عمل تماثیل المجسمه» را حرام دانسته است[7] ، مرحوم سلّار در مراسم[8] همین عنوان را مورد تحریم قرار داده است. عبارت این دو بزرگوار از حیث تجسیم، خاص است ولی حکم را اختصاص به ذوی الارواح نداده است برخی بزرگان درباره این دو بزرگوار نوشتهاند:

«و يمكن أن يختلج بالبال أنّهم أرادوا بالتماثيل المجسّمة- بقرينة السياق- خصوص ما كان منها معرضا للتقديس و العبادة و إن لم يطلق عليه لفظ الصنم، فتأمّل.»[9]

    2. مرحوم شیخ طوسی بر حرمت«تماثیل المجسمه و الصور» حکم کرده است[10] که ظاهر در مجسمه و غیر مجسمه است.

عبارت ایشان نسبت به ذی الروح و غیر ذی الروح هم اطلاق دارد. درباره این عمومیت نوشته شده است:

«و هذا الإطلاق ممّا لا يظنّ بمثل الشيخ الالتزام به بعد دلالة أخبار كثيرة معتبرة على الجواز فيما ليس له روح. و ظنّي أن المنصرف إليه من اللفظين عند القدماء و المصنّفين كان خصوص ما له روح، إذ كان هو مورد الابتلاء و البحث عندهم، فكلّ من عبّر منهم بالتماثيل المجسّمة و هم الأكثر أراد بها خصوص المجسّمة من ذوات الأرواح، و الشيخ أضاف إليها غير المجسّمة منها أيضا، و ما لم تكن من ذوات الأرواح كانت خارجة عن حريم بحثهم.

و هذا لا ينافي ما مرّ منا من عموم مفهوم اللفظين إذ لعلّهم اصطلحوا على إرادة خصوص ذوات الأرواح، و لا مشاحّة في الاصطلاح. و إن شئت قلت: إنّ اللفظ كان عندهم من قبيل العنوان المشير إلى ما تسالموا على حرمتها، فتدبّر.»[11]

    3. مرحوم ابن براج در المهذّب[12] مینویسد:«و سایر التماثیل مجسمه کانت او غیر مجسمه» این عبارت تصریح به عمومیت نسبت به نقاشی دارد و نسبت به ذی الروح اطلاق دارد.

    4. ابی الصلاح حلبی در کافی تنها از عموم«تماثیل» یاد کرده است برخی خواستهاند ایشان را هم در زمره کسانی که حکم به حرمت نقاشی کرده است قرار دهند[13] در حالیکه گفتیم تماثیل بر غیر مجسمه صدق نمیکند.

    5. ابن ادریس به صراحت حکم را مختص به ذوی الروح دانسته ولی آن را اعم از مجسمه و غیر مجسمه دانسته است.[14] ایشان خود حکم به کراهت استعمال و استفاده از چنین صورتهایی کرده است.[15]

    6. محقق در شرایع[16] از تعبیر«الصور المجسمه» استفاده کرده است، مرحوم صاحب جواهر در ذیل آن نوشته، مراد ذوات ارواح است واینکه تقیید به ذوی الروح نشده است به خاطر ظهور لفظ«صور» است.[17]

    7. مرحوم محقق ثانی در جامع المقاصد، تصریح دارد که مجسمه چیزی است که دارای سایه می شود و بعد می نویسد:

«في تحريم هذا القسم إذا كان من صور ذوات الأرواح، و إن كانت عبارة الكتاب مطلقة. و هل يحرم غير المجسمة كالمنقوشة على الجدار و الورق عمّم التحريم بعض الأصحاب، و في بعض الأخبار ما يؤذن بالكراهية، و لا ريب أنّ التحريم أحوط... فتكون الأقسام أربعة: أحدها: محرم إجماعا، و باقي الأقسام: مختلف فيها.»[18]

    8. محقق اردبیلی «نقش» را ابتدا به پنج قسم تقسیم می کند که عبارتند از: نقش مطلق (بدون اینکه تصویر چیزی ثبت شود) که جایز است، مجسمه ذی‌روح که اجماعاً حرام است، مجسمه غیر حیوان، نقاشی حیوان، نقاشی غیر حیوان که این سه قسم مورد اختلاف است.[19] گفته شده است که اطلاق عنوان «نقش» بر مجسمه همراه با مسامحه است.[20]

 


[1] مجمع البحرين، ج‌5، ص470.
[2] تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌15، ص682.
[3] الفروق فی اللغه، ص148.
[4] الموسوعه الفقهیه، ج12، 94.
[5] جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌8، ص383.
[6] دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص553.
[7] مقنعه، .ص587
[8] ص170.
[9] دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص554.
[10] نهایه، ص363.
[11] دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص554.
[12] .ج1، ص344
[13] دراسات في المكاسب المحرمة، ج‌2، ص555.
[14] السرایر، ج2، ص215.
[15] همان، .ج2، ص328
[16] شرایع الاسلام، ص264.
[17] جواهر الکلام، .ج22، ص41
[18] جامع المقاصد، .ج4، ص23
[19] مجمع الفائده والبرهان، .ج8، ص54
[20] دراسات، .ج2، ص556
logo